![]() |
داستانك شماره 3 (دست بالاي دست بسيار است ) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستانك شماره 3 (دست بالاي دست بسيار است ) (/showthread.php?tid=104552) |
داستانك شماره 3 (دست بالاي دست بسيار است ) - ~HiSssh~ - 30-04-2014 دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ![]() > پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟» > دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم» > تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟» > پسر با صدای بسیار بلند گفت: «200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!» > وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد « من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم!!» ![]() ![]() ![]() ![]() سپاس بديد ! RE: داستانك شماره 3 (دست بالاي دست بسيار است ) - S R U H - 30-04-2014 زیبا بود ولی جاش اینجا نیست باید میذاشتی توی مطالب طنز |