![]() |
خاطرات جالب یک جنین.... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: خاطرات جالب یک جنین.... (/showthread.php?tid=116255) صفحهها:
1
2
|
خاطرات جالب یک جنین.... - baran48 - 07-06-2014 ![]() اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول
هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. [b]زندان : گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! فرق اینجا با آنجا : داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد: - احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!! - کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!! - اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!! - به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!! - اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!! بلوتوث: امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم اعتمادسازی: امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم موج مکزیکی: اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟ فردا روز اگر نوار مغزیم مملو از موج های مکزیکی بود، تقصیر خودت است …! راستی از پارازیت ها چه خبر؟! سکوت سرشار از ناگفته هاست: از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم….. چندبار مصرف: لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟ و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟ خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است!!!! جغرافیای بدن: فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است….[/b] RE: خاطرات جالب یک جنین.... - fateme fahimi pour - 07-06-2014 ااااااااخیییییییی ![]() RE: خاطرات جالب یک جنین.... - CraZy ✗ GiRl - 15-06-2014 اخی گوگولییی RE: خاطرات جالب یک جنین.... - bahar labeouf - 15-06-2014 bahal bod RE: خاطرات جالب یک جنین.... - panizaa - 15-06-2014 ای جوووووووووونممم ![]() ![]() RE: خاطرات جالب یک جنین.... - Avril. - 17-07-2014 چه باحال ![]() RE: خاطرات جالب یک جنین.... - شادمهر 76 - 17-07-2014 مرسی، خیلی قشنگ بود RE: خاطرات جالب یک جنین.... - آرمیتا18 - 17-07-2014 اخیییییییییی RE: خاطرات جالب یک جنین.... - a00j - 17-07-2014 بامزه بود ![]() RE: خاطرات جالب یک جنین.... - *پریسانــ* - 17-07-2014 اخههههههههههههههههههه
![]() |