![]() |
داستان .... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: داستان .... (/showthread.php?tid=130756) |
داستان .... - hastam - 04-07-2014 کار بران گرامی این ی رمان بلنده پس نگید چرا یهو تموم شد...ادامشم مینویسم....منتظر نظراتون هستم... اسم داستان هست 5اتگشت تا مرگ توی اتاق نشستم...هنوز بوی تاپاله ها ب مشامم میرسه...صدای سگ همیشه مزاحمم بوده چراغ نفتی ک از مشتی ماشا...قرض گرفتیم تا بتونیم از روشناییش استفاده کنیم ستاره ها سرگرمی خوبی هستن واسم شبا... حداقل برا من ن برای پدر و مادر بی ذوقمک ک کارشون کار کردن توی ی مزرعه خشک ب درد نخوره ن برا برادر الافم ک کارش چروندن گوسفنداس و سگ بازی ک بعضی وقتا سگای گله مارو باگله مشتی ماشا.. دعوا میندازه و هر وقت سگش پیروز میشه انگار سگش کشتی گیر مربی جام جهانیه و خودشم مربیش ساعت 5وسی دقیقه.. -کیوان مادر پاشو صبح شده مدرست... این صدا واسم همیشه مثه ی کابوسه...باید این موقع بیدار بشم و نیم ساعت صرف صبحانه و راه بیوفتم برم سمت مدرسه...تقریبا ی ساعت تو راهم... -مادر صبحانتو بخور چرا با لقمه بازی میکنی؟ -ن مادر جان من میل ندارم مژگان بخوره بریم.. ساعت 5و چهل و پنج دقیقه - داداش بریم من امادم توی راه همش ب خوساکت ب خودم فکر میکردم ک چرا باید توی این روستا باشم؟؟؟؟ ساعت6و سی دقیقه مینی بوس دیر کرد... همیشه این موقع میومد.... ساعت 6و چهل و پنج دقیقه بلاخره رسید...چندا بوف زد و رفتیم داخل ... -آقای حسینی کجایی شما؟؟؟ -شرمنده اقای بهشتی مینی بوس داغ کرد دیگه الاف اون بودم.... چیزی نگفتم و رفتم نشستم....ساکت ب جاده نگا میکردم... اهنگ محسن بنان ک میگه:شد خزان گل شنع آشنایی هکمیشه همین اهنگ...بلاخره رسیدم پیاده شدم... - اقای حسینی دفه بعد دیر نکنی ک انظباتم فاتحس... ی خنده مزحک کرد و گفت: -چشم...اگه شبش خانمون اضافی کاری نخواد حتما.... زنگ خورئد...زنگ اول کلاس ریاضی...معلم ریاضی ک بیشتر شبیه قصاباس تا معلم...هنوز سنگینی دستش ک رو صوزت من خالی شدرو میتونم حس کنم دیگه حوصله نداشتم بقیرو بنویسم... انشا...بعدا... |