انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان حسنی نگو یه دسته گل طنز خیلی باحاله - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76)
+---- موضوع: داستان حسنی نگو یه دسته گل طنز خیلی باحاله (/showthread.php?tid=131518)



داستان حسنی نگو یه دسته گل طنز خیلی باحاله - ✿viℴℓℯt - 05-07-2014

توی دهی به نام ده شلمرود نوجوانی به نام حسنی زندگی میکرد

که تمام برو بچه های محله از جمله فلفلی،قلقلی و حتی مرغ

زرد کاکلی حسنی نگو یه دسته گل صدایش میزدند اما خود

خود حسنی دیگر اصلا دلش نمیخواست که بچه مثبت

باشد و از اینکه دوستانش او را یه دسته گل صدا میزدند

بسیار ناراضی بود چون فکر میکرد که دسته گل

بودن دیگر خیلی وقت است که از مد رفته برای همین

تصمیم گرفت برای تنوع هم که شده کمی به گذشته

کثیفش برگردد او برای رسیدن به این هدف شوم

خود در ابتدا کلی ژل و تافت و کتیرا و واکس و چسب مو

خرید و بعد با کلی دستگاه دیجیتالی مدرن و پست مدرن

مو درست کن که حتی اسمش را هم نمیتوانست

تلفظ کند موهایش را به سبک موهای فشن های

خیلی خیلی خفن توی فیلم های خیلی خیلی اکشن

درست کرد پوستش را برنزه کرد دماغ گنده اش را زیر

تیغ جراحی برد و صاحب یک بینی خیلی خیلی سر بالا

و اِوا خاک عالم شد! دور دستش کلی دستبند و النگو

بست و روی دستانش را با جمله "بی تو سردمه" خالکوبی

کرد به ناخن هایش تا حد ممکن اجازه رشد داد یک

تی شرت بدن نما و یک شلوار پاره پوره هم پوشید و

کلهم یک ادم دیگر شد ادمی که دیگر هرچه قدر هم

بهش میگفتند< موی سیاه، روی کثیف واه واه واه....>

ککش هم نمیگزید و اتفاقا خیلی هم ذوق میکرد مدتی

گذشت تا اینکه دیگر همه ی بربچه های محل از جمله

فلفلی ،قلقلی و حتی مرغ زرد کاکلی حسنی را حسن

گیتور صدا میزدند حسنی، ببخشید حسن گیتور آنقدر به

درستی اعتقاداتش پا فشاری کرد که فلفلی قلقلی و

حتی مرغ زرد کاکلی از او الگو گرفتند و خودشان را شبیه به او

کردند و حتی نام های خود را به ترتیب به نام های دیجی فلفل

دیجی قلقل و دیجی مرغ زرد کاکلی تغییر دادند سپس تصمیم گرفتند

که به ان ور اب بروند و یک گروه موسیقی توپ راه بیندازند سال ها

گذشت تا اینکه ارزوی هنری ان ها براورده شد و دیگر

نه تنها تمامی اهالی ده شلمرود بلکه تمام مردم هنر دوست

ایران عاشق اثار گروه حسن گیتور نگو یه دسته خل شده بودند

تا جایی که مدام از خانه ها و ماشین هایشان صدای فالش آن ها

به گوش میرسید