انجمن های تخصصی  فلش خور
خاطرات طنز :) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76)
+---- موضوع: خاطرات طنز :) (/showthread.php?tid=154647)



خاطرات طنز :) - Alone little Girl - 08-08-2014

طططططنننننننننزززززززززززززززززززززززززززززززز


چند وقت پیش دعوت داشتیم عروسی...موقع شام گودزیلای فامیل (5 سالشه)اومد پیشم نشست...خلاصه دیدم همش با غصه نگا میکنه
بش گفتم اجی بلا چت شده حالا؟
میدونید چی گفت ؟نه جون من میدونید چی گفت؟
گفت:روج لب داری؟گفتم :اره خووو
گفتش :الان باهاته گفتم:اره تو کیفمه
گودزیلا:اخیییش خیالم راحت شد...گفتم الانه غذا بخورم روجم پاک میشه...:cool:
والا ما هم سن اینا بودیم ...اصن وللش ...ولی میگم بزارین بگم:ما هم سن اینا بودیم بستنی یخی قرمز میخوردیم که لبامون سرخ شه کمی شاد شیم هیییییییییح روزگار
!Undecided


دیروز با آبجیم رفتم بیرون بعدازجلو ی کبابی رد شدیم دیدم ابجیم جلو دماغشو گرفته :
من :چیه چرا دماغتو گرفتی بوش ک خوبه
ابجیم : اخه بو هرچی بهم بخوره دوس دارم بخورم وگرنه حالم بد میشه
یه صد متر رفتیم جلو تر چشتون روز بد نبینه بو فاضلاب میومد .
گفتم آبجی جان نظرت راجبه این چیه بازم دوس داری بخوری خخخخخخخ

Big Grin


امروز سر جلسه امتحان بودیم...بعد منم به یه سوال نگاه کردم لامصب دستشوییم گرفت
بعد به مراقب جلسه خواستم بگم تا بذاره برم دستشویی.....بین"روم به دیوار" و " گلاب به روت" یه لحظه گیر کردم گفتم: آقا روم به گلاب دستشویی دارم
.....هیچی دیگه سالن امتحان منفجر شد منم الان در افق به سر میبریم جای خوبیه پیشنهاد میکنم یه سر بزنید ! Rolleyes Smile




دیشب ساعت ۳شب بابام اومده بالا سرم بیدارم کرده میگه : دخترم دخترم !
من : هوووم ؟؟
بابام : بابا بیداری ؟
من : آره بابا دارم تنیس رو میز بازی میکنم.
بابام : زهرمار مگه من باهات شوخی دارم ؟
من : پدر من خو ساعت ۳ بیدارم کردی میگی مگه خوابی ؟
بترس از روز رستاخیز ، بترس از آتش دوزخ !
بابام : بابا خوابم نمیبره بیا با هم شطرنج بازی کنیم !
من : ای خدااااااااااا
حالا داشتیم بازی میکردیم سربازو هفت هشت خونه تکون داد…
من : بابا اون سربازه مازراتی نیست که اینجور میرونیش ؟!
بابام : هزار بار گفتم احترام بزرگترت رو داشته باش ،
پاشو گمشو بیرون میخوام بخوابم بچه سوسول ؛
کسی که جنبه تقلب رو نداره اصلا باهاش بازی نمیکنم !!
HuhExclamation




نمیدونم چه حکمتیه هروقت من دارم یه فیلم ترسناک میبینم جای حساس فیلم یه دفعه یخچال میگه تاااااااااااااااااااااااا ق! یااینکه یه سوسکی،عنکبوتی چیزی ازبغلم رد میشه یایکی ازهمسایه هامون در رو محکمممممممم میکوبه به هم!از خودِفیلمه نمیترسم ازکابوسای بعدشم نمیترسم ولی دراثر اتفاقات فرا زمینی درطول فیلم قلبم میوفته توپاچم!!!Sad



چند روز پیش تومدرسه داشتیم اب بازی میکردیم(الان فکر میکنید من دبستانی ام اما نه خیرم بنده دبیرستانی هستم)من از ابدارخونه یه لیوان استیلی برداشتم اوردم و شروع کردم به خیس کردن بچه ها یهو یکی از دوستام اومدو گفت ناظم داره میاد منم مشغول ابازی بودم تا فهمیدم اومدم مثلا اثار جرم(منظورم لیوانه)اونو قایم کنم پرتش کردم طرف دوستم تا اون قایمش کنه اما نشونه گیریم خوب نیود لیوان خورد تو سر ناظم
هیچی دیگه چشمتون روز بد نبینه نفهمید منم اما گفت از کل بچه ها به اثتسنا چند نفر که خودمم جزوشونم انضباط کم میکنه Big Grin



Smile


RE: خاطرات طنز :) - **zeinab** - 09-08-2014

دست مرسی


RE: خاطرات طنز :) - AL2 - 09-08-2014

HeartBig Grin


RE: خاطرات طنز :) - Ayda khoshgele - 09-08-2014

خیلی خیلی خیلی خیلی جالب بود بازم بزار
Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin


RE: خاطرات طنز :) - Alone little Girl - 09-08-2014

(09-08-2014، 14:26)Ayda khoshgele نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
خیلی خیلی خیلی خیلی جالب بود بازم بزار
Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin

به روی چشم سمت راستم ^_______^


RE: خاطرات طنز :) - سارا بهرامپور - 10-08-2014

عزیزم خیلی قشنگ بود دستت درد نکنهHeartHeartHeart