![]() |
داستان کوتاه بی امتحان - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستان کوتاه بی امتحان (/showthread.php?tid=15582) |
داستان کوتاه بی امتحان - ✘Nina✘ - 22-08-2012 روزی دختری موقع برگشت از دانشگاه با دوستش به یه پسری میخوره پسره چیزی نمیگه و راشو ادامه میده. روز بعد دوباره دختر پسرو میبینه حس میکنه طوری بهش نگاه میکنه که انگار چیز بزرگی پیش اومده. روز سوم دختره پسررو میبینه تو یه کوچه میکشه میگه چیزی شده تا باعث ناراحتیت از من شده وقتی پسره به چشماش نگاه میکرد تا بگه چی شده خودش رو نگه نمیداره گریه میکنه میگه سه ماه دنبالتم اون تصادف اتفاقی بود اما داداشم با تو دوسته چیکار کنم دوست دارم این الکی نیست عشقه.دختر بهش نگاه میکنه میگه قبول دوست. چند روزی با هم خوش میگذرونن اسم پسره هم ارمان بوده روزی پسره میگه باهام ازدواج میکنی .قرار بود دختره شب با ارمین با برادره پسره بگرده که پسرههمون درخاستو باز از دختره میکنه . دختره سر دو راهی میمونه از انجایی که زیاد ارمان رو دوست داشت بهش بله میگه اما پسره تو جواب میگه متاسفم و ارمین از پشت دیوار بیرون میادو میگه نامردی دیده بودیم نه این حد دختره گریه میکردو چیزی نمیگفت که ارمین گفت اگه باهر کی دوست داش دوست شی پس به هیشکی نمیرسی اخه بی امتحان کسی عاشق کسی نمیشه بی سپاس خجالت داره نظر نشه فراموش RE: داستان کوتاه بی امتحان - raha8919 - 03-09-2012 ![]() ![]() چي بگم نيمه ابري به هر حال مرسي RE: داستان کوتاه بی امتحان - omidkaqaz - 14-01-2016 واقعا قشنگ بود کوتاه و ولی زیبا |