انجمن های تخصصی  فلش خور
یه داستان واقعی اخر گریه - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: یه داستان واقعی اخر گریه (/showthread.php?tid=160282)



یه داستان واقعی اخر گریه - saba 3 - 16-08-2014

يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش


کوتاه بودولی ارزششو داشت نه



هعییییییی


اگه شنیدی ببخشید چون من اینو تو یه وبلاگی خوندم 


مدیران گرامی لطفا اینو نبندین



RE: یه داستان واقعی اخر گریه - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 17-08-2014

منتقل شد !
از عنوانای کوتاه تری استفاده کنید !
بچه ها تو ارسال پاسخ دچار مشکل میشن !
ویرایش شد !


RE: یه داستان واقعی اخر گریه - اوا2014سابق - 20-02-2015

تکراری  گریه هم نداشت


RE: یه داستان واقعی اخر گریه - Parisa 78 - 16-03-2015

زیبا بود...