![]() |
بیوگرافی و چند تا از اشعار ملک الشعرا بهار - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: بیوگرافی بزرگان ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=62) +---- موضوع: بیوگرافی و چند تا از اشعار ملک الشعرا بهار (/showthread.php?tid=164554) |
بیوگرافی و چند تا از اشعار ملک الشعرا بهار - t★r G!RL$ - 25-08-2014 محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر “ادیب نیشابوری” رفت. بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد. وی شش دوره نماینده مجلس شد و سالها استاد دوره دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات بود. به علت پیوستن به مشروطهطلبان و آزادیخواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهرهترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است. بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. ازمعروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در باره سبک نوشتههای منثور فارسی نوشته شده، تاریخ احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجملالتواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را میتوان نام برد. یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را کودک اشک من شود خاکنشین ز ناز تو خاکنشین چرا کنی کودک نازدیده را؟ چهره به زر کشیدهام، بهر تو زر خریدهام خواجه! به هیچکس مده بندهٔ زر خریده را گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟ گر دو جهان هوس بود، بیتو چه دسترس بود؟ باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را خیز، بهار خونجگر! جانب بوستان گذر تا ز هزار بشنوی قصهٔ ناشنیده را شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ افسانه بود معنی دیدار، که دادند در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشهورانش گهوارهتراشاند و کفندوز و دگر هیچ زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی دیدار رخ یار دلافروز و دگر هیچ رخ تو دخلی به مه ندارد که مه دو زلف سیه ندارد به هیچ وجهت قمر نخوانم که هیچ وجه شبه ندارد بیا و بنشین به کنج چشمم که کس در این گوشه ره ندارد نکو ستاند دل از حریفان ولی چه حاصل؟ نگه ندارد بیا به ملک دل ار توانی که ملک دل پادشه ندارد عداوتی نیست، قضاوتی نیست عسس نخواهد، سپه ندارد یکی بگوید به آن ستمگر : « بهار مسکین گنه ندارد؟» آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد لابهها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری ور به بیرحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد RE: بیوگرافی و چند تا از اشعار سهراب سپهری - Nυмв - 25-08-2014 فک کنم عنوان رو اشتباه گذاشتیآ اینا که مال سهراب سپهری نیستن ![]() مرسی RE: بیوگرافی و چند تا از اشعار سهراب سپهری - t★r G!RL$ - 25-08-2014 (25-08-2014، 19:24)MeTaL GiRl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.راس میگی. ویرایش شد.مال ملک الشعرا بهاره. RE: بیوگرافی و چند تا از اشعار ملک الشعرا بهار - tyjtfhdhr - 25-08-2014 جاش اینجا نی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=62 RE: بیوگرافی و چند تا از اشعار ملک الشعرا بهار - ریحانه زینب - 25-08-2014 مر30.خوب بود. ![]() RE: بیوگرافی و چند تا از اشعار ملک الشعرا بهار - B.o.y.f.r.i.e.n.d - 27-04-2015 ملک الشعرا بهار میرزا محمد تقی بهار مشهور به ملک الشعرا در روز سیزدهم ربیع الاول سال 1266 شمسی در شهر مقدّس مشهد به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا محمد کاظم متخلص به صبوری و ملقب به ملک الشعرا بود. او برخلاف پدر و اجدادش که در حرفه حریربافی بودند از کسب و تجارت دست برداشت و به علم و ادب روی آورد و زبانهای عربی و فرانسه را آموخت و در فقه و فلسفه و حکمت به استادی رسید. او به سبک و تقلید از امیر معزی شعر می سرود و در مثنوی و قصیده شهرت داشت. مادر ملک الشعرای بهار از گرجستان و مسیحیان قفقاز بود که در جنگهای ایران و روس توسّط عباس میرزا سپهسالار فتحعلی شاه به اسارت در آمده و به ایران آورده شد و بعدها مسلمان گردید و به همسری محمّد کاظم صبوری در آمد. ملک الشعرای بهار در چنین خانواده با فرهنگی رشد و پرورش یافت و تحصیلات خویش را نزد پدر آغاز کرد و ادبیات و شعر را از او آموخت تا اینکه در هجده سالگی بهار، پدرش از دنیا رفت. بعد از آن، بهار ادبیات را نزد ( ادیب نیشابوری ) ادامه داد و در مدرسه نواب مقدمات عربی و صرف و نحو و دستور زبان را آموخت و از همان اوان کودکی استعداد و قریحه ذاتی خویش را به عرصه ظهور رسانید. بهار سرودن شعر را آغاز کرد و در آن زمینه نیز هنرخویش را نمآیاند. هر چند بهار به شعر و ادبیات علاقمند بود ولی همواره با مخالفت پدر روبرو می گردید که او را به کسب و تجارت تشویق می کرد و از شعر و ادبیات بر حذر می داشت که شاعری سودی برای انسان ندارد. گویند حکیمان که پس از مرگ بقا نیست ور هست بقا فکرت و اندیشه بجا نیست ما را که برنجیم از این زندگی تلخ بیم عدم و دغدغه فوت و فنا نیست بودا که ره نیستی آموخت به اصحاب خوش گفت که هستی بجزاز رنج وعنا نیست آسایش جاوید از آن سوی حیات است زین سو بجز رنج و غم و درد و بلا نیست شاید بهار این اشعار را از زبان پدر خویش سروده باشد. هرچند او نصایح پدر را شنید و به آن عمل ننمود.ا و ذاتاً شاعر بود و نمی توانست از راهی که برگزیده بود خارج شود. علاوه بر آن در این راه پایداری و استقامت بسیاری از خود نشان داد. پـــایداری و اســـتقامت مـــیخ سزدار عبــــرت بشر گردد هـــــرچه کوبندبیش بر ســر اوی پـــایداریش بـــیشتر گـــردد! از آنجایی که پدر بهار ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه بود، بعد از فوت او بهار مورد توجه شاه قرار گرفت و در سفری که مظفرالدین شاه به مشهد آمد به او لقب ملک الشعرا داد و در ردیف شعرای بزرگ کشور در آمد. بهار علاوه بر اینکه شاعری توانا و قدرتمند بود در سیاست هم دست داشت. دوران حیات بهار مصادف با اتفاقات مهم سیاسی کشور بود که او آنها را در کتاب 2 جلدی خود به نام تاریخ احزاب سیاسی به رشته تحریر در آورده است. هنگامی که مظفرالدین شاه مشروطیت را پذیرفت، کشور به سوی ساختار سیاسی جدیدی گام نهاد ولی پسرش محمد علی شاه با مشروطه و مجلس نو بنیاد از در مخالف در آمد و آن را به توپ بست و آزادیخواهان را دستگیر و زندانی کرد. بهار اشعار سیاسی اشعار سیاسی خود را در همین دوران سرود و آن را در روزنامه ای به نام خراسان منتشر کرد. چندی بعد بهار روزنامه نوبهار را تاسیس نمود و در مشهد منتشر نمود تا اینکه در سومین دوره مجلس شورای ملی به نمایندگی از مشهد برگزیده شد. از آنجایی که در دوران زندگی بهار وقایع و اتفاقات مصیبت بار فراوانی در ایران و جهان روی داد و جنگهای بزرگی چون جنگ جهانی اول در جهان و جنگهای مشروطه خواهان با قوای استبداد ی در این روزگار به وقوی پیوست، شاعر جوان را که روحی حساس داشت تحت تاثیر خود قرار داد و از جنگ و خونریزی بیزار نمود: فغان زجغد جنگ و مــرغوای وی که تا ابـــد بریده بــاد بــــریده بــاد نای او و تا ابد گسسته و شکسته پر و پای او بهار در اواخر مجلس ششم از سیاست کناره گیری نمود و به تالیف و تصنیف همت گمارد و کتابهای ارزشمندی چون ترجمه تاریخ طبری، جوامع الحکآیات و روامع الروآیات عوفی بخارایی و تاریخ سیستان و مجمل التواریخ و القصص را تصحیح نمود و شاهکار ادبی خویش سبک شناسی را در سه جلد منتشر ساخت. او در این هنگام به تدریس ادبیات و سبک شناسی در دانشگاه پرداخت. سیاست برای بهار چندان خوشایند نبود. در اوان سلطنت رضا شاه از نقشه ترور جان سالم به در برد و با اینکه در دوران سلطنت شاه رانده شده بود، چند صباهی به وزارت رسید. اشعار بهار بیشتر سیاسی و انتقادی بود امّا اشعاری هم در توصیف طبیعت سروده است. کوه دماوند هم که مظهر شعر تهران به شمار می رود، مورد عنایت بهار قرار گرفت. ای دیو سفید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند از سیم به سر یکی کله خود ز آهن به میان یکی کمربند تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر چهر دلبند بعد از استعفای رضا شاه، اوضاع سیاسی ایران عوض شد. بهار همراه دیگر سیاستمداران خارج از گود دوباره به آن بازگشتند و همین مسئله باعث شد که او بیش از پیش آزرده شود و به وزارت آموزش و پرورش رسید. ولی چندان دوام نیاورد و از آن کناره گیری کرد. بهار به علت کسالت استعفا داد و برای معالجه به اروپا رفت و در شصت و دو سالگی پیر و ضعیف شده بود و آفتاب عمرش به بام نشسته بود. بهار علاوه بر شعر دماوند درباره گیلان و مازندران شعری را به نظم در آورده: هنگام فرودین که رساند ز ما درود بر مرغزار دیلم و طرف سپید رود کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ گویی بهشت آمده از آسمان فرود هرمعالجات او در اروپا او را تا اندازه ای بهبود بخشید ولی بیماری سل او را کم کم از پای در آورد هرکه را که مهر وطن در دل نباشد کافر است معنی حّب الوطن فرموده پیغمبر است او در64 سالگی زندگی را بدرود گفت. کیست کز بعد وفات از خاک بردارد مرا پس به خاک کوی آن دلدار بسپارد مرا |