انجمن های تخصصی  فلش خور
دلقک - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: دلقک (/showthread.php?tid=167080)



دلقک - ِ**@ًrُِّ@^ُ$** - 31-08-2014

بعد از بازی میمونها، ببر ها و شیرهایی که به واسطه ی زندگی در سیرک، نه درنده بودند و نه شیطنت های غریزی شان را می توانستند انجام بدهند؛ نوبت دلقک بود که برنامه اش را اجرا کند. دلقکها را بچه ها بیشتر دوست دارند چون بچه ها فقط ظاهر او را می بینند چون این ظاهر، به شدت خنده دار و بعضا مضحک است.
دلقک با آن شلوار گشاد و پاچه های تنگ به طرز ماهرانه ای که خاص آدم های بی رگ و سیب زمینی مزاج است برنامه اش را شروع کرد. تمام سالن می خندیدند تا اینکه دلقک، در مرکز سالن ایستاد در حالی نور سیرک روی او متمرکز شده بود. همه منتظر ادامه ی برنامه بودند ولی دلقک صاف ایستاده بود و آرام به جمعیت نگاه می کرد. او به آرامی نقابش را از روی صورتش برداشت.
صورتش با آن لباسهای خنده دار جور در نمی آمد. همه انتظار داشتند یک مرد حداقل میانسال فرتوت را ببینند اما او یک مرد جوان، با موهای لخت مشکی و صورت تراشیده شده و مرتب بود. خیلی از تماشاچی ها او را از نزدیک می شناختند و به شدت متعجب شده بودند. دلقک در سکوت محض سالن، از توی یقه اش کاغذی را بیرون آورد؛ توی کلاهش گذاشت و به طرف مدیر سیرک رفت و کلاه و نامه را به او داد و مدیر عصبانی و سیرک منتظر را ترک کرد. برنامه ی سیرک ناتمام ماند و آخر شب، مدیر در حالی که کنار قفس ببرها قدم می زد نامه را خواند.

دلقک نوشته بود:" می دانم که تصور همه از دلقکها این است که یک موجود شکست خورده و بدبخت که به بن بست رسیده است از روی ناچاری به دلقک بازی رو آورده که نان در بیاورد و بخورد. اما من نه شکست خورده ام نه به بن بست رسیده ام و نه ناچار! من به طرز تحسین برانگیزی توانایی این را دارم که خودم را جای هر کسی که فکرش را بکنید بگذارم و زندگی را از چشم او ببینم و در نهایت ادای او را در بیاورم. من می توانم به جای میمونها باشم یا به جای ببر های قفس سیرک شما زندگی کنم. آن چیزی که به تنهایی من دامن می زند این است که به جای هرکس که زندگی کنی، می بینی که زندگی به شدت دردناک است. هیچ کس خوشبخت زندگی نمی کند و همه آدمها دردهایی دارند که از گفتنش هراس دارند و متاسفانه کسی حاضر نیست دردهای زندگی اش را به روی خودش بیاورد و همین موضوع؛ همه مردم را به دلقک تبدیل می کند. دلقکهایی که نقاب ندارند.
دردناک است اگر بخواهی خودت را به جای هرزه ها تصور کنی یا اینکه خودت را در کوران یک عشق نافرجام قرار بدهی و آنوقت ببینی که بر آدم چه می گذرد. مرد جوان پشت این نقاب خنده دار، نه سیگار می کشد و نه کمرش را کسی شکسته است و نه قرار است خودش را نابود کند. اما اینها دلیل نمی شود که من طعم تلخ زندگی آدمهای به بن بست رسیده، آدمهای تریاکی ضربه پذیر، فقیرهای خجالت زده و هزار نوع درد و مرض روحی و عاطفی را نچشم.
شاید این بزرگترین نعمتی باشد که به من داده شده است که می توانم درد را به هر زبانی که باشد بخوانم و آن را به زبان بیاورم. شما فکر می کنید که من به این دلیل توانایی خنداندن مردم را دارم که می توانم رگ خنده ی آنها را پیدا کنم اما واقعیت این است که من بوی درد و گریه را بهتر از بوی خنده تشخیص می دهم و بر همین اساس رسما دلقک شدم که بتوانم وقتی مردم را می خندانم به صورتشان نگاه کنم و عمق درد را در چهره شان ببینم و شبها به جا آنها زندگی کنم. به جای مافنگی ها، به جای آدمهای تنهای به بن بست رسیده و به جای هرکسی که نمی تواند بدبختی هایش را قی کند."
و دلقک دیگر به آن سیرک برنگشت و کسی نمی دانست که معنی کارهای عجیب آن شب او چه بود


RE: دلقک - ِ**@ًrُِّ@^ُ$** - 31-08-2014

(31-08-2014، 12:54)mahru نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
قشنگ بود عزیزم

خواهش گلم