انجمن های تخصصی  فلش خور
انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده) (/showthread.php?tid=17113)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7


انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده) - sadaf3 - 07-09-2012

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.




سپاس و نظر یادتون نره


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج (طنز) - نازی جوون - 07-09-2012

25r3025r3025r3025r30245Heartمرسی عزیزم خیلی خنده دار بودHeartHeartSleepy


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج (طنز) - sadaf3 - 07-09-2012

بچه ها نظر بدین UndecidedWink


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج (طنز) - sara ss501 - 07-09-2012

مر30Big GrinBig GrinBig GrinBig Grin


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج (طنز) - فرشته ي كوچولو - 07-09-2012

دمت گرمBlush
خيلي خنديدمBig Grin


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج (طنز) - دختر آسماني - 07-09-2012

واي عزيزم خيلي خنده دار وقشنگ بود مرسيTongue


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج (طنز) - sedaye pa - 07-09-2012

به من از بالا دستور رسید نظرات بی ربط ندم .
خیلی قشنگ بود مرسی


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج (طنز) - bigbang - 07-09-2012

وای خیلی جالب بود...مرسی25r3025r30


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده) - انديا - 07-09-2012

كلي خنديديم خيلي باحالي باباTongueTongueTongueTongue:29dz::29dz::9lp::9lp:pill999:84::84:p332p332p332p332p345p345:492::492:495495:498::500:


RE: انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده) - ##شهرزاد## - 07-09-2012

HeartمرسیHeart