انجمن های تخصصی  فلش خور
عابد و ابلیس - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: عابد و ابلیس (/showthread.php?tid=17394)



عابد و ابلیس - mahdi69 - 09-09-2012

در میان بنی اسرائیل عابدی بود.



وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند»



عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.



ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد،



و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»



عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.



عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.



ابلیس در این میان گفت:



«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار
تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو
نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن
درخت است»؛



عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.



بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت.



روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت.



باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟»



عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛



گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند.



ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! »



عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»



ابلیس گفت:«
آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای
خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین
شدی، پس مغلوب من گشتی