انجمن های تخصصی  فلش خور
امام باقر عليه السلام در شام - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41)
+--- موضوع: امام باقر عليه السلام در شام (/showthread.php?tid=182539)



امام باقر عليه السلام در شام - bOoOoOy - 10-10-2014

يکى از حوادث مهم زندگى پر افتخار پيشواى پنجم، مسافرت آن حضرت به شام مي باشد.

هشام بن عبدالملک، که يکى از خلفاى معاصر امام باقر (عليه السلام) بود، هميشه از محبوبيت و موقعيت فوق العاده ى امام باقر بيمناک بود و چون مي دانست پيروان پيشواى پنجم، آن حضرت را امام مي دانند، همواره تلاش مي کرد مانع گسترش نفوذ معنوى و افزايش پيروان آن حضرت گردد.

در يکى از سال ها که امام باقر (عليه السلام) همراه فرزند گرامى خود «جعفر بن محمد(عليهماالسلام)» به زيارت خانه خدا مشرف بود، هشام نيز عازم حج شد. در ايام حج، حضرت صادق (عليه السلام) در مجمعى از مسلمانان سخنانى در فضليت و امامت اهل بيت (عليهم السلام) بيان فرمود که بلافاصله توسط مأموران به گوش هشام رسيد. هشام، که پيوسته وجود امام باقر (عليه السلام) را خطرى براى حکومت خود تلقى مي کرد، از اين سخن بشدت تکان خود، ولى ـ شايد بنا به ملاحظاتى ـ در اثناى مراسم حج متعرض امام (عليه السلام) و فرزند آن حضرت نشد، لکن به محض آنکه به پايتخت خود (دمشق) بازگشت به حاکم مدينه دستور داد امام باقر (عليه السلام) و فرزندش جعفر بن محمد را روانه ى زندان شام کند.

امام ناگزير همراه فرزند ارجمند خود مدينه را ترک گفته وارد دمشق شد. هشام براى اينکه عظمت ظاهرى خود را به رخ امام بکشد، و ضمناً به خيال خود از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز اجازه ى ملاقات نداد! شايد هم در اين سه رز در اين فکر بود که چگونه با امام (عليه السلام) روبرو شود و چه طرحى بريزد که از موقعيت و مقام امام (عليه السلام) در انظار مردم کاسته شود؟

مسابقه تير اندازى

اگر دربار حکومت هشام کانون پرورش علما و دانشمندان و مجمع سخدانان بود امکان داشت دانشمندان برجسته دعوت نموده مجلس بحث و مناظره تشکيل بدهد؛ ولى از آن جا که دربار خلافت اغلب زمامداران اموى ـ و از آن جمله هشام ـ از وجود چنين دانشمندانى خالى بود و شعرا و داستانسرايان ، هشام به خوبى مي دانست اگر از راه مبارزه ى علمى وارد شود هيچ يک از درباريان او از عهده ى مناظره با امام (عليه السلام) بر نخواهد آمد و از اين جهت تصميم گرفت از راه ديگر وارد شود که به نظرش پيروزى او مسلم بود.

بنابراين تصميم گرفت يک مسابقه ى تير اندازى ترتيب داده و امام (عليه السلام) را در آن مسابقه شرکت بدهد تا بلکه به واسطه ى شکست در مسابقه، امام در نظر مردم کوچک جلوه کند.

به همين جهت پيش از ورود امام (عليه السلام) به قصر خلافت، عده اى از درباريان را واداشت نشانه اى نصب کرده مشغول تيراندازى گردند. امام باقر (عليه السلام) وارد مجلس شد و اندکى نشست.

ناگهان هشام رو به حضرت (عليه السلام) کرد و چنين گفت: آيا مايليد در مسابقه ى تير اندازى شرکت نماييد؟ حضرت فرمود: من ديگر پير شده ام و وقت تيراندازيم گذشته است، مرا معذور دار. هشام که خيال مي کرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر (عليه السلام) را در دو قدمى شکست قرار داده است، اصرار و پافشارى کرد و وى را سوگند داد و همزمان، به يکى از بزرگان بنى اميه اشاره کرد که تير و کمان خود را به آن حضرت بدهد.

حضرت باقرالعلوم (عليه السلام) دست برد و کمان را گرفت و تيرى در چله نهاد و نشانه گيرى کرد و تير را درست به قلب هدف زد! آنگاه تير دوم را به کمان گذاشت و رها کرد واين بار تير در چوبه ى تير قبلى نشست و آن را شکافت! تير سوم نيز به تير دوم اصابت کرد و به همين ترتيب نه تير پرتاب نمود که هرکدام به چوبه ى قبلى خورد!

اين عمل شگفت انگيز، حاضران را به شدت تحت تأثير قرار داده و اعجاب و تحسين همه را برانگيخت. هشام که حساب هايش غلط از آب درآمده و نقشه اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثير قرار گرفت و بى اختيار گفت: آفرين بر تو اى ابا جعفر! تو سرآمد تيراندازان عرب و عجم هستي، چگونه مي گفتى پير شده ام؟ آن گاه سر به زير افکند و لحظه اى به فکر فرو رفت.

سپس امام باقر (عليه السلام) و فرزند عاليقدرش را در جايگاه مخصوص کنار خود جاى داد و فوق العاده تجليل و احترام کرد و روبه حضرت کرده و گفت: قريش از پرتو وجود تو, شايسته ى سرورى بر عرب و عجم است، اين تير اندازى را چه کسى به تو ياد داده است و در چه مدتى آن را فراگرفته اي؟ امام محمد باقر (عليه السلام) فرمودند: مي دانى که اهل مدينه به اين کار عادت دارند، من نيز در ايام جوانى مدتى به اين کار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردى ناگزير پذيرفتم.

هشام گفت: آيا جعفر (حضرت امام صادق عليه السلام) نيز مانند تو در تيراندازى مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، «اکمال دين» و «اتمام نعمت» را که در آيه ى « اليوم اکملت لکم دينکم» آمده است (امامت و ولايت) از يکديگر به ارث مي بريم و هرگز زمين از چنين افرادى (حجت) خالى نمي ماند. [44]