[b]صادق - رستاخیز




ورس 1 :

واسه یه حس تازه جنگیدن

جالب این عشقه , تازه فهمیدن

دلگیر از این مردابم من

اَ وقتی که توش قاصدک دیدم

رو زمین ریختن لیوانا خالی

هر سری با یه سرى آشغالی

تو هم مثل من دو تا بال داری

نذار که دل بشه دل آفتابیت

هنگ مثل هنگ , بودی مثل مودی

زندگی لایه ناشیانه ی دودی

بم میگفت که هر جام که هستی

یادت باشه مشتی تو کجاش بودی

یاد گرفتم طعمه نشم

حیوون نشم که خورده نشم

انگاری همه آدما یه شکلن

دل تنگم واسه حقوق بشر




ورس 2:

زیر نور ماه زیبا

سایه گرگا روی دیوار

رقص مرگو نشون میده

کل شهره بامن بیدار

آسمون قدمت زدم

آبروت یه طرفش منم

روزگار ورقت زدم

احمق بگو هدفت منم

پات رو پاتو ؟؟؟؟؟؟

چنتا مث تو قلاده بریدن؟

کتاب به دست خطشو جوییدن

پاهات خسته از بس که دوییدن

سنگین , رو دوشت بگیر

فریادمو گشش بگیر

دنیارو تو کوشش ببین

صبرو توی رویش ببین

همه میخوان که پاشون بمونی

تو هم همیشه باشون یجوری

وقتی مردی خاطره میشی

قدر منو وقتی زندم بدونید

چندسالی به اضظراب گذشت

من هنوز به خنده هات خوشم

دست تو دستیم عین باد وشب

من خوشحال تو این فصل نا خوشم[/b]