انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: داستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) (/showthread.php?tid=21619)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8


داستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - MissLone - 05-11-2012

در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود،فضیلت ها و تباهی ها که در همه جا شناور بودند،دور هم جمع شده بودند،در حالی که از بیکاری،خسته و کسل شده بودند.

ناگهان دانایی ایستاد و گفت:بیایید یک بازی کنیم؛مثلا قایم موشک!
همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد:من چشم میگذارم.
از آنجایی که هیچکس نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد؛همه قبول کردند تا او چشم بگذارد تا به دنبال آنها بگردد.دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن...یک...دو...سه...
همه رفتند تا جایی پنهان شوند!لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد.خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد.اصالت در میان ابرها پنهان شد.هوس به مرکز زمین رفت.دروغ گفت:زیر سنگی پنهان میشوم،اما به ته دریاچه رفت.طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود،هفتادونه...هشتاد...هشتادویک...
همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد و جای تعجب هم نیست؛همه میدانیم پنهان کردن عشق مشکل است.در همین حال دیوانگی به پایان شمارش میرسید،نودوپنج...نودوشش...نودوهفت...
هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید در بین یک بوته گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد:"آمدم" و اولین کسی که پیدا کرد تنبلی بود چون تنبلی،تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را پیدا کرد که به شاخ ماه آویزان بود،دروغ ته دریاچه،هوس در مرکز زمین،یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق.او از یافتن عشق ناامید شده بود.حسادت در گوش هایش زمزمه کرد:عشق پشت بوته گل رز است.دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان در بوته گل رز فرو کرد،ناگهان صدای ناله ای از میان بوته ها بلند شد.عشق از پشت بوته بیرون آمد با دست هایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش خون بیرون میزد.چنگک به چشمان عشق فرو رفته بود و او نمی توانست جایی را ببیند.عشق کور شده بود.دیوانگی فریاد زد:آه،خدایا!من چه کردم؟چگونه میتوانم تو را درمان کنم؟
و عشق پاسخ داد:تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کاری کنی،راهنمای من شو.و از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره کنار اوست.
.
.
امیدوارم خوشتون اومده باشهداستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) 1
.
.
لطفا حتما نظر و سپاس بدید.داستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) 1
توی نظرسنجی هم شرکت کنید.


RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - mannima - 05-11-2012

قشنگ‏ ‏بود‏ ‏مرسی‏

البته‏ ‏عشق‏ ‏گاهی‏ ‏با‏ ‏غروره‏ ‏گاهی‏ ‏با‏ ‏ترس‏ ‏گاهی‏ ‏با‏ ‏حسادت


RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - wwe.memar - 05-11-2012

مرسیییی خیلی قشنگ بود.


RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - Aryan 1380 - 05-11-2012

عالی بود عزیزم


RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - بهاره7 - 05-11-2012

عالی بود!!!!مر30


RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - ÐeaÐ GiЯl - 05-11-2012

عالی بود
ممنون



RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - MissLone - 07-11-2012

; )))))))



RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - Digital girl - 07-11-2012

من خوشم نیومد.....cryingcryingcryingcrying


RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - MissLone - 07-11-2012

(07-11-2012، 17:37)Digital girl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من خوشم نیومد.....cryingcryingcryingcrying

خیلی ممنون از نظرتBig Grinهر کسی یه سلیقه ای داره دیگه...


RE: عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - Albert wesker - 07-11-2012

ممنون قشنگ بود تا ته خوندمش+سپاس