![]() |
حسین فهمیده ثانی نابودگر ماهواره ها !!! خیلی جالبه - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41) +--- موضوع: حسین فهمیده ثانی نابودگر ماهواره ها !!! خیلی جالبه (/showthread.php?tid=219859) |
حسین فهمیده ثانی نابودگر ماهواره ها !!! خیلی جالبه - ایرانی اسلامی - 12-04-2015 ![]() علی احمدی ۱۳ساله - ساکن استان فارس، که سرحلقــه ی یکی از حلقه های صالحینه، میگه: «با صحبتهای امام جماعت مسجدمون و کمک مربیان، وقتی از فرهنگِ بدِ ماهواره مطلع شدم، تصمیم گرفتم اول از خونه ی خودمون شروع کنم. یک روز به پدر و مادرم گفتم «باید بجای ماهواره از دستگاه دیجیتـــال استفاده کنیم» اما اونا استقبــال نکردند. منم برای اینکه بهشون نشون بدم چقدر بر این موضوع جدی ام [هر چند وضع مالی مون خوب بود اما] دور از چشم خانواده، چند روزی کارگری کردم. وقتی دستمزدم رو گرفتم از مغازه ای یک دستگاه دیجیتال خریدم. رفتم خونه و جریان رو برای پدر و مادرم تعریف کردم، بهشون گفتم: شاید ماهــواره به شما ضرری نرســونه ولی من ازش می ترسم! چون در سن بلوغ هستم، پس زمینه ی گنـ ـاه رو برام فراهم نکنید! اولش انتظار نداشتم ولی دیدم اشکــــ در چشمای مادرم جمع شد و پدرم هم منو در آغوش گرفت و گفت: حالا که اینقدر اصرار داری به خاطر تو، باشه. » بعد از او چند تا دیگه از دوستاش هم در این کار، موفق شدند. خبر به مسجد و مردم محله رسید، بعد هم در استان فارس پیچید و باعث شد امام جمعه محترم شهــر و فرمانده سپاه استان، از او تجلیل کردند و جالب تر اینکه در مراســم تجلیل، علی آقا گفت: «حاضــرم باز هم کار کنم و درآمدش رو دستگاه دیجیتــال بخرم و خانه های دیگه ای رو از اســارت دشمن آزاد کنم! » علی آقا منو یاد جمله ی پیــر جمـاران انداخت که: رهبـــر ما آن طفل سیزده ساله ای ست که با قلب کوچکش، که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگــــتر است، نارنجک به کمر بست و .... منبع : انجمن گفتگوی دینی RE: حسین فهمیده ثانی نابودگر ماهواره ها !!! خیلی جالبه - لرد سیاه - 12-04-2015 یک روز دیدم پدر مادرم پیتزا میخوردند گفتم نخورید بد هست انه گوش نکردند رفتم کار کردم دو کیلو گوشت خریدم ابگوشت درست کردم به مادرم گفتم من نگران خودم هستم من در سن رشد هستم و باید غذای مقوی بخورم اشک در چشمان مادرم جمع شد و گفت خودت تنهایی بخور رفت پیتزا خرید خورد خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ |