![]() |
روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: دانستنیها و موضوعات علمی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=33) +--- موضوع: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ (/showthread.php?tid=220637) |
روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - Mαяѕє - 16-04-2015 دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ![]() روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟
روح انسان از دیر باز به عنوان موضوعی اسرار آمیز مورد بحث و جدل بوده است. باور اکثر مردم این است که انسان بجز بُعد جسمانی که فناپذیر است، دارای جنبه ای غیر مادی است که با مرگ جسمانی هیچگاه از بین نرفته و همیشه تا ابد زنده خواهد ماند که این موجود غیر مادی به عنوان روح آدمی شناخته میشود. اما روح انسانها در کجای جسم مادی آنها قرار دارد؟ برای یافتن این پرسش نگاهی به آناتومی و ساختار چشم می اندازیم.
![]() همانطور که از تصویر معلوم است، وقتی به محیط اطراف نگاه می کنیم، تصویری سه بعدی از اجسام پس از عبور از مردمک در شبکیه تشکیل شده و از آنجا از طریق رشته های عصب بینایی به مغز منتقل میشوند. مکانیزم ارسال تصویر به مغز بسیار شبیه انتقال اطلاعات کامپیوتری است. به عبارت دیگر وقتی شما به اجسام نگاه میکنید، اطلاعات رنگها و اجسام بصورت داده های الکتریکی و با حجم چندین مگاپیکسل در هر لحظه از چشم به مغز منتقل میشود و در مغز مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. اما این تصاویر و اطلاعات دیداری چگونه در نهایت توسط ما درک می شوند و دیده میشوند؟
حقیقت این است که مجموعه جسم انسان و بخش هدایتگر آن یعنی مغز، دقیقاً همانند یک کامپیوتر، برای کار کردن نیاز به نرم افزاری دارند که بتواند بخشهای مختلف را در حالت عملیاتی قرار دهد و این نرم افزار چیزی نیست جز همان "روح". روح در واقع بخش کوآنتومی انسان است که بُعد مادی ندارد و برای زنده کردن انسان در کالبد وی قرار میگیرد.
در مثال بالا نیز وقتی داده ها از طریق رشته های عصبی به مغز منتقل میشوند، طی عملیاتی بسیار پیچیده، تصاویر توسط روح انسان دیده و درک میشوند. البته باید گفت که روح انسان بخودی خود قادر به درک شهودی است اما چون تا زمان زنده بودن انسان، در کالبد جسمانی گرفتار است، باید از طریق سخت افزار بدن اقدام به دیدن و درک محیط اطراف کند.
این موضوع زمانی مشخص تر میگردد که به مکانیزم خوابیدن فکر کنیم. وقتی می خوابیم، روح بصورت موقت از بدن خارج میشود به همین دلیل است که وقتی کسی بصورتی خوابیده که چشم هایش نیمه باز است، قادر به دیدن چیزی نیست چون نرم افزار لازم (روح) جهت درک تصاویر دریافتی از چشم موقتاً وجود ندارد. وقتی خواب می بینیم معمولاً تصاویر واضح و طبیعی هستند چون اکثر رویاها توسط روح دیده میشوند.
در صورتی که هیچگاه نمیتوانید در حالت بیداری چشمهای خود را ببندید و مثلاً چهره کسی را بصورت کاملاً واضح در ذهن خود مجسم کنید. شاید یکی از دلایلی که انسانها بدون بستن چشم نمی توانند بخوابند این باشد که تعامل روح و مغز وقتی چشم باز است هیچگاه متوقف نمیشود و روح امکان خروج از بدن را نمی یابد.
در مورد شنیدن هم دقیقاً وضعیت به همین صورت است. وقتی شخصی خواب است. ممکن است صداهایی در محیط وجود داشته باشد اما چون روح خارج از بدن است صداها توسط فرد شنیده نمیشود در حالی که هم گوش فعال است و هم مغز. بنابراین میتوان نتیجه گیری کرد که آنچه که ما می بینیم و میشنویم نه توسط مغز، بلکه توسط روح است که درک میشود و مغز تنها نقش پردازش اطلاعات را به عهده دارد و به نوعی میتوان دریافت که محل قرار گرفتن روح انسان در مغز اوست و در واقع یک جنبه از روح، مجموعه دستورالعملهایی است که سخت افزار مغز را بکار می اندازد.
اگر روح درون انسان نبود، همانند کامپیوتری که فاقد نرم افزار است، عملاً جسم با تمام پیچیدگی هایش فاقد حرکت، احساس و اندیشه می شد. این روح است که باعث میشود انسانها بتوانند درکی همه جانبه از محیط اطراف خود داشته باشند و به زندگی ادامه دهند و در انتها این مرگ است که باعث جدایی روح از انسان میشود. روح همیشه وجود خواهد داشت و هرگز با مرگ از بین نخواهد رفت. RE: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - •ДmịrHoSsiŋ• - 28-06-2015 (17-04-2015، 16:00)Ranger* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. همه موجودات روح دارن ولي همشون مغز ندارن مثل هيدر و... و اين دليل نميشه كه هر موجودي كه مغز و چشم نداره روح هم نداشته باشه. در مورد مطلب بالا هم شك دارم كه روح در مغز قرار داره |: چون اصلا نميشه براي روح كه يك بعد غير ماديِ جاي خاصي در بعد جسماني درنظر گرفت. .-. RE: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - tyjtfhdhr - 29-06-2015 وقتی انسان نتونه توضیحی برا.چیزی پیدا کنه ب تخیل رو میاره ک هر روز شاهدش تک تکمون هستیم و چیز عادیه کار.مغازه دست ما نیست! این.روح هم هم چین حالتی.دارع و خیلی ها میگن وجود نداره این از.لحاظ علمیش.بود حالا تو قران چی گفته میشه بحث.دینی RE: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - tyjtfhdhr - 29-06-2015 من گفتم ک انسان همیشه ی.راهی.برای چیزایی ک نمیدونه ارائه میدم تو اواسط قرن19بود فک کنم ک گور گنای.بریتانیاییها ک در جامعه انگلیس.و.بریتانیا بدبخت ترین افراد جامعه خونده میشدن اینا بعضی اوقات ک قبرا رو باز میکردن میدیدن دهن اجساد خون گرفته و. چون بیسواد بودن و دنبال جواب علمی نبودن گفتن ک اینا شب پا میشنو خون ادما رو میخورن و از همینجا فرضیه خون اشاما شکل گرفت از نظر من روح هم همچین چیزیه جون ما تا دهه اخیر اطلاعی درموردش نداشتیم روح رو ب عنوان ی باتری فرض میکردیم تو همون قران هم شاید روح ب عنوان ی نماد باشه کسی نمیدونه ولی علم میگه بدن نیاز ب روح ندارع RE: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ - 29-06-2015 روح جزئي از وجود مقدس پروردگار عالميان و امري مجرد است حقيقتي، معنوي، غيرمادي و انکار ناپذير که به کالبد مادي معناي ادراک فرا حسي يا بيداري ميبخشد و با دنياي موجودات فرا بشري مرتبط است. فلسفهي قديم ايراني به وجود روح تأکيد ويژه دارد و آنچه در رابطه با روح در فلسفهي اسلامي مصطلح گرديده همان نظريههاي فيلسوفان قديمي يوناني است که گاه با کمي تغيير و تحول بيان شده است. بسياري از فلاسفه و دانشمندان قديمي يونان به وجود روح اعتقاد راسخ داشتند و تعريفي از آن ارائه کردهاند.
آوردهاند که روزي افرادي سگي را ميزدند فيثاغورث گفت او را نزنيد چون اين سگ روح يکي از دوستان من است که قبلاً مرده و من از صداي ناله و فرياد سگ او را شناختم. افلاطون که بيشتر نظرات او مربوط به استاد خود سقراط ميباشد در کتاب معروف خود به نام «جمهوري» معتقد است ما در دنياي مجازي زندگي ميکنيم و حقيقت هرچيز در دنياي ديگر است. روح انسان نيز به دنياي حقيقي تعلق دارد. ارسطو در کتاب پيرامون روح معتقد است که روح نوعي ويژه از طبيعت است که باعث تغيير و ايستادگي در بدن موجودات زنده ميشود. او معتقد بود که تفکر تماماً توسط روح و بدون واسطهي بدن و به طور مستقل انجام ميگيرد ولي بايد براي اين تفکر همهي اعضاي بدن وظيفهي حسي خود را انجام دهند. از نظر دکارت روح همان چيزي است که حس ميکند و ميبيند، ميشنود و بو ميکند، فکر ميکند، به ياد ميآورد، تخيل ميکند، تصميم ميگيرد و نگران ميشود. امانوئل کانت نيز معتقد بود که روح وجود دارد اگر چه نميتوان آن را با خرد نشان داد و وجودش را اثبات کرد. او معتقد بود که انسان به ناچار بايد به اين نتيجه برسد که روح وجود دارد زيرا وجود روح براي توسعه دين و اخلاق ضرورت دارد در مقابل کساني نيز در طول تاريخ به خاطر نيل به مقاصد خاص وجود داشتهاند که وجود روح را مردود ميدانستهاند و ميگفتهاند که معتقدان به وجود روح جايگاه و ارزشي براي روح قائلند که آن ارزش مربوط به عملکرد مغز و سيستم عصبي و ساير اندامهاي ديگر بدن است چرا که براي همگان روشن شده است که سخن گفتن، فکر کردن، احساسات و حتي شخصيت انسانها بيداري همه و همه ناشي از فعاليتهاي مغز و سيستم عصبي انسان هستند و تمامي حسها، حالتهاي رواني وافکار و حرکات اعضاي بدن باعث ايجاد امواج الکتريکي در مغز ميشوند و اين امواج را ميتوان بادستگاههاي خاص نظير مانومترهاي نوار مغز نشان داد و ثبت نمود و روح در اين زمينه هيچ نقشي ندارد. آنها ميگويند اگر شما اعتقاد داريد که ايمان يا روح به قلب شما وارد ميشود بر ما مشخص شده که قلب تنها يک سيستم پمپاژ خون به سراسر بدن است و حتي ميتوان فردي را با قلب مصنوعي زنده نگاه داشت بدون آنکه احساسات او تغيير کند.
منکران روح ميگويند روحي که ميتواند خوب فکر کند، خوب ببيند و بهتر از ما حرکت کند و خود يک موجود کامل است که نيازي به تن ندارد اگر براي فکر کردن ديدن و حرکت کردن نيازمند مکان و قدرت خاص ماده است و خود نيز غيرمادي است. پس اين تناقضي آشکار است بين موجود کامل بودن روح و واسطهي بدون آن به ماده. منکران روح همچنين ميگويند اگر روح با مرگ بدن را ترک ميکند چگونه است که بسياري از اعضاي بدن پس از ترک روح از بدن همچنان کار ميکنند؟ چرا ناخنها و موهاي افراد مرده تا مدتي پس از مرگ شخص نيز به رشد خود ادامه ميدهند؟ يا اندامهاي بدن پس از قطع شدن تامدتي در شرايط فيزيولوژيک مشابه بدن نگهداري ميشوند؟ آنها ميگويند اگر شما بدن را صاحب روح ميدانيد اگر قسمتي از بدن فردي را به فرد ديگر پيوند بزنيم تکليف روح قسمت پيوند يافته چه ميشود؟ اگر اکثر اعضاي بدن فردي را به فرد ديگري پيوند بزنند تکليف روح قسمت پيوند يافته چه ميشود؟ آيا دو قلوهاي به هم چسبيده دو روح دارند يا يک روح، اگر دو روح دارند ارتباط روحهاي آنها چگونه است و اگر يک روح دارند بعد از جداسازي آنها با جراحي چه بر سر روح مشترک آنها خواهد آمد؟ آيا اين روح نيز در اثر جراحي به دو تيم تبديل ميشود؟ اگر دو روح دارند چگونه است که باخارج شدن روح يکي از کالبدش معمولاً باعث بيرون رفتن روح ديگري نيز از کالبدش ميشود؟ آيا ميشود دو روح را در يک بدن فرض کرد؟ اصلاً جايگاه روح در کجاي بدن است؟
ارسطو در کتاب پيرامون روح ضمن پاسخ به شهادت منکران روح جايگاه روح را در قلب انسان ميداند. شايد به اين خاطر جايگاه روح را در قلب ميدانسته که جايگاه اعتقادات و عشق را معمولاً همگان در قلب ميدانند. در مقابل دکارت جايگاه روح انسان را در قسمتي از مغز به نام غدهي صنوبري ميداند اما به راستي جايگاه روح کجاست؟، روح جايگاه خاصي ندارد و در هيچ يک از اجزاي بدن مستقر نيست چون که روح امري مجرد است و نميتوان هرگز از منظر فيزيولوژيک به آن نگريست زيرا فيزيولوژي تنها قادر به کشف روابط اجزاء و عناصر فيزيکي و بدني است به علاوه در فنافي الله و بقاء باالله اصلاً اين مسأله مطرح نيست که به قلب اهميت دهيم يا دل يا خون يا مغز، به عبارت ديگر روح با بدن همراهي و نسبت به آن نوعي تدبير فرماندهي و اشراف و سرپرستي دارد همچنانکه خداوند سبحان حاکم و فرمانروا و مدبر هستي است و با جهان هست ولي نه به اين معنا که در جايي مستقر باشد بلکه احاطهي قيومي و پادشاهي به عالم دارد. رابطهي روح نيز با بدن در مرتبهي نازلتري شبيه همين رابطه است. اشراف روح به بدن از طريق تأثيرگذاري با انرژي فوقالعادهي خود به بخشي از آميگدال در سيستم لمبيک مغزي به نام هستههاي قاعدهيي، جانبي که تکامل بيشتري از ساير قسمتهاي آميگدال پيدا کردهاند و نقش بسيار مهمي در بسياري از فعاليتهاي رفتاري انسان بازي ميکند ميباشد. آميگدال مجموعهيي از هسته ها است که بلافاصله در زير سطح مياني نيمکرهي مغزي در قلب هرلوب گيجگاهي قرار گرفته و ارتباطات دو جهتهي فراواني با هيپوتالاموس دارند. آميگدال ايمپالسها را از کليهي قسمتهاي قشر لمبيک، نئو کورتکس لوبهاي گيجگاهي پس سري و آهيانهيي به ويژه از نواحي ارتباطي شنوايي و بينايي دريافت ميکند به علت اين ارتباطات متعدد آميگدال پنجرهيي خوانده شده که از ميان آن روح موقعيت شخص را در جهان نظاره ميکند و با اشراف و سرپرستي که به اين قسمت دارد دستورهاي لازم را از طريق انرژي فوقالعادهي خود القاء ميکند. از طرف ديگر بدن نيز از طريق هفت چاکراي اصلي در پرورش و تکامل روح اثر گذار است و رفاه و عذاب هر روح در جهان پس از مرگ بسته به پرورش اين روح در زندگي قبل از مرگ توسط چاکراهاي اصلي ميباشد. چاکراي اول چاکراي پايه يا ريشه است اين چاکرا در حالت تعادل رنگ قرمز از خود ساطع ميکند و در پايهي ستون فقرات واقع است اين چاکرا با تمام مسائل طبيعت مادي و فيزيکي بدن، حواس و حسگرايي، جنسيت شخص، بقاء و ادامهي حيات، تهاجم و دفاع از خود سر و کار دارد. چاکراي دوم چاکراي خاجي است رنگ آن در حالت تعادل نارنجي است در مقابل ستون فقرات،بين ناف و چاکراي پايه قرار دارد. سر و کار اين چاکرا با تمامي مسائل مرتبط با خلاقيت و جنسيت است. چاکراي سوم چاکراي شبکهي خورشيدي است. اين چاکرا در زماني که در حالت تعادل قرار دارد رنگ زرد طلايي مرتعش ميکند و جايي که ما در آنجا احساس ميکنيم ته دلمان خالي ميشود قرار دارد. دراين چاکرا ذهن و شخصيت ابراز ميگردند حالتهاي عاطفي پستتر چون ترس، اضطراب، عدم امنيت، حسادت و خشم نيز در آنجا به وجود ميآيند. چاکراي چهارم چاکراي قلب است. چاکراي قلب در حالت تعادل به رنگ سبز است. اين چاکرا در مرکز سينه واقع است و راهنماي دروني ما و محل عواطف بر اساس عشق بيقيد وشرط همچون دلسوزي، همدردي، عشق واقعي، دوستي، برادري و خواهري است. چاکراي پنجم چاکراي گردن است. اين چاکرا در حالت تعادل به رنگ آبي آسماني است. اين چاکرا با تمامي اشکال ارتباط و ابزار وجود از طريق هنر، رقص، موسيقي و غيره سر و کار دارد. چاکراي ششم چاکراي پيشاني است. اين چاکرا در حالت تعادل به رنگ نيلي يا آبي مايل به ارغواني مرتعش ميشود. چاکراي پيشاني در وسط پيشاني درون جمجمه قرار دارد. اين چاکراي پيشاني در وسط پيشاني درون جمجمه قرار دارد. اين چاکرا جايگاه الهامات است و بر فعاليتهاي چاکراهاي تحتاني نظارت ميکند و به نيروي ذهن و استدلالهاي ذهني سر و کار دارد. چاکراي هفتم چاکراي تاجي است چاکراي تاجي در حالت تعادل به رنگ بنفش مرتعش ميشود. اين چاکرا در بالاي سر واقع است و ارتباط مستقيمي با سرچشمهي حيات برقرار ميکند و با مسائل روحي و معنوي سر و کار دارد.
چاکراها با انرژيهاي خود جايگاه عمدهيي در تکامل و پرورش روح در جهت کمال يا زوال دارند. در پناه خداشناسي، يگانه پرستي و بندگي پروردگار عالميان، تسليم اوامر خداوند سبحان شدن و در نتيجه بهرهمندي از دولت و ولايت معنوي از برکت عنايت و توجه باطني و رسيدن دم به دم فتوحات غيبي به مددهاي روحاني و غذاي آسماني فيض متواتر و نعمت دائم بيانقطاع ناشي از قدرت ماوراي مادي و توکل و توسل به خداوند سبحان که حاکم و فرمانرواي مدبر جهان هستي است انرژي چاکراها فزوني مييابد و به همان نسبت در تکامل و پرورش روح اثر گذاري شود. بديهي است هر چقدر انرژي چاکراها در جوار قدرت باري تعالي و عنايات حضرت حق و اتصال به او در فنا فيالله و بقاء باالله بيشتر باشد هر قدر خداوند کريم با پرهيز کاري بيشتري ملاقات شود و دل و قلب سوداي خدمت و بندگي بيشتر نمايد بلاطبع انرژي چاکراها نيز بيشتر ميشود و روح بيشتر تحت تأثير قرار گرفته متکاملتر ميشود. اين روند تکامل تا آنجا پيش ميرود که از سوي حضرت حق به عين عنايت و بنده پروري در وجود آدمي نگريسته ميشود. اين همان است که انسان ميتواند به تفرسات ذهني و دريافتهاي باطني در اثر توفيقات خاصه دست يابد و از دايرهي ماده و مدت بيرون شود و از سد مرز حواس ظاهري بگذرد و به سان شريعت معروف ازلوح محفوظ و امالکتاب و امام مبين و کتاب مبين و لوح قضا و قدر و لوح محو و اثبات، ملائکه، و مقربين و به اصطلاح فلاسفه به عالم مفارقات و مجردات و عقول مجرده به طور عموم يا عقل کلي و نفس کلي و عقل فعال و نفوس جزئيه سماويه به طور خصوصي و به تعبير اشراقيان انوار اسفهبديه و عقول نوريه و انوار قاهره و به قول عرفا با ملاحظهي اعتبارات و جنبههاي مختلف عالم ملکوت و حضرت حق و کنز مخفي و نفس رحماني و تجلي حق به اسماء و صفات و عالم قدس و انوار قدسيه و اعيان ثابته و وزقاء ميگويند نيز بگذرد و به نور و نور که وجود مقدس خداوند سبحان است تا حد توفيق نزديکتر شود و به شرف ملاقات خداوند رحمان نائل گردد خداوند مهرباني که ملاصدراي شيرازي از توصيف وجود مقدسش چنين زيبا وصف نموده است.
ايبرادر، خداوند بينهايت است و لامکان و بيزمان.
اما به قدر فهم توکوچک ميشود. و به قدر نياز تو فرود ميآيد. و به قدر آرزوي تو گسترده ميشود. و به قدر ايمان تو کارگشا ميشود. و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريک ميشود. و به قدر دل اميدواران گرم ميشود. يتيمان را پدر ميشود و مادر. بيبرادران را برادر ميشود. بيهمسر ماندگان راهمسر ميشود. عقيمان را فرزند ميشود. نااميدان را اميد ميشود. گمگشتگان را راه ميشود. در تاريکي ماندگان را نور ميشود. رزمندگان را شمشير ميشود. پيران را عصا ميشود. و محتاجان به عشق را عشق ميشود. خداوند همه چيز ميشود همه کس را به شرط اعتقاد به شرط پاکي دل به شرط طهارت روح به شرط پرهيز ازمعامله با ابليس بشوئيد قلبهايتان را از هر احساس ناروا و مغزهايتان را ازهر انديشهي خلاف و زبانهايتان را از هر گفتار ناپاک و دستهايتان را از هر آلودگي در بازار و بپرهيزيد از ناجوانمرديها نا راستيها نا مردميها چنين کنيد تا ببينيد خداوند سبحان را با تمام زيبائيهايش RE: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - سرباز خدا - 29-06-2015 (29-06-2015، 22:28)~ChaRizMa~ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. نه روح نماد نیست روح فنا ناپذیره جسم فنا پذیره روح آزمایش ناپذیره جسم محدودیت های علم تجربی رو میپذیره و ناچاره در چارچوب اون فعالیت کنه اگه بحث به فهموندنه پس چرا خدا اثر انگشت رو هزار و چهار صد سال پیش تو اعراب گفت؟ کافران چه جوری متوجه میشدن؟ همین طور زوجیت گیاهان رو چه جوری میفهموند؟ این موارد چند قرن اخیر کشف شدن RE: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - tyjtfhdhr - 29-06-2015 (29-06-2015، 22:52)beber2003 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. چ ربطی داره دین میگه رو ح هس علم.میگه نیست علم.میگه.نیازی ب وجود خدا نیس دین میگه همه چیز آخر.حداست RE: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - سرباز خدا - 29-06-2015 (29-06-2015، 23:42)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. اتفاقأ بنده هم این تاپیک رو قبول ندارم روح رو محدود کرده بله بنده در اثبات روح حرف زدم RE: روح انسان در کدام بخش از جسمش قرار دارد؟ - Amir*1377* - 26-10-2015 این کدام روح است که جمعى کنجکاو از آن سۆال کردند و پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم در پاسخ آنها فرمود: روح از امر پروردگار من است و شما جز دانش کمى ندارید؟! از مجموع قرائن موجود در آیه و خارج آن چنین استفاده میشود که پرسشکنندگان از حقیقت روح آدمى سۆال کردند، همین روح عظیمى که ما را از حیوانات جدا مىسازد و برترین شرف ما است، تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه مىگیرد و به کمکش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار مىدهیم، اسرار علوم را مىشکافیم و به اعماق موجودات راه مىیابیم مىخواستند بدانند حقیقت این اعجوبه عالم آفرینش چیست؟ و از آنجا که روح، ساختمانى مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکى و شیمیائى آنست پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم مامور مىشود در یک جمله کوتاه و پر معنى بگوید: روح، از عالم امر است یعنى خلقتى اسرار آمیز دارد. |