![]() |
سوزنآک ، دردنآک ... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: اس ام اس های جدید و پیامک (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=73) +--- موضوع: سوزنآک ، دردنآک ... (/showthread.php?tid=224299) |
سوزنآک ، دردنآک ... - || Mιѕѕ α.η.т || - 07-05-2015
![]() ![]() دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. اس ام اس سوزناک و دردناک دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. خانه » دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. اس ام اس » دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. اس ام اس های تنهایی و غم انگیز تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۱ - ساعت : ۰۰:۲۷ مشاهده : ۵۹,۰۳۰ شب ها زیر دوش آب سرد رها می کنم بغض زخم هایم را در حالی که همه می گویند : خوش به حالش ، چه زود فراموش کرد … . . . این روزها شبیه جودی آبوت شده ام ، برای بابا لنگ درازی مینویسم که نمیشناسمش … . . . هی نیوتن ! تو که دم از جاذبه میزنی ، مرا کشف کن ! منی را که غم ها مدام جذبم میشوند ! . . . چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نکوتر انکه مرغی ز قفس پریده باشد پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد . . . از کودکی به ما جدایی را آموختند ، آن زمان که بروی تخته سیاه نوشتند : خوب ، بد ! . . . ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺧﻂ ؛ ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ … ﺭﻓﺘﻨﻢ ﺗﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ و من ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ ! . . . یه وقتایی دلت میسوزه یه وقتایی دلت میشکنه یه وقتایی دلت میگیره اما خدا نکنه سه تاش با هم اتفاق بیفته ! . . . عشق کودکی ام را به تمام عشق ها ترجیح میدهم : گرچه یک طرفه بود و بی هدف ، لااقل صادقانه بود و بی کلک … . . . جایی هست که دیگه کم میاری از اومدنا ؛ رفتنا ؛ شکستنا ! جایی که فقط میخوای یکی باشه ، یکی بمونه ، نره ، واسه همیشه کنارت بمونه … . . . شکستن دل به شکستن استخوان دنده می ماند ! از بیرون همه چیز رو به راه است اما هر نفس درد ا ست که میکشی و من چه درد می کشم !!! . . . چه عمری گذشت تا باورمان شد آنچه را باد برد خودمان بودیم ! . . . دکتر هم دیوانه شد وقتی چند لحظه ای از “سکوتم” را برایش معنا کردم ! . . . تعلق که نداشته باشی به جایی … به کسی … به چیزی … تمام شدنت راحت تر از آنی میشود که گمان می بُردی ! . . . هیزم نبودم ولی سوختم در زمستان نبودنت … . . . باران صبح نم نم می بارد و تو را به یاد می آورد که نم نم باریدی و ویران کردی خانه کهنه را … . . . بهتون قول میدم اگه یه سرچ توی گذشته ی آدمای “بی احساس” بزنی ، جای پای یه آدم “بی احساس” رو می بینی !!! . . . قبل از آنکه جنازه ام را به خاک بسپارند وصیت میکنم روی سنگ قبرم بنویسند : چقدر گفتم من بی تو میمیرم ؟!؟!؟! . . . از من فاصله بگیر ؛ هربار که به من نزدیک می شوی باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت ! از من فاصله بگیر ؛ خسته ام از این امیدهای کوتاه و واهی … . . . بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی … دلت بگیره ولی دلگیری نکنی … شاکی بشی ولی شکایت نکنی … گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن … خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری … خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی … . . . خیلی تلخه احساس کنی مثل شمعی ، فقط وقتی برق نیست بیان سراغت و بعد با یه فوت ، خاموشت کنن … . . . راحت بگم : بر باد داد چون دود سیگار ، دودمانم را … . . . انگار که سالهاست که رفته ای … از تابستان بگو ، از بهاری که رفتی تا من از زمستانی بگویم که نشست بر موهایم و نرفت … . . . نشنیده بگیر … مهم نیست ، صدای شکستنم بود ! . . . ﭘﻴﺸﺎﻧﻰ ﺍﻡ ، ﭼﺴﺒﻴﺪﻥ به ﺳﻴﻨﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ، ﺧﻴﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻰ ﺭﺍ … ﻋﺠﺐ ﺩﻝ ﭘﺮ ﺗﻮﻗﻌﻰ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ !!! . . . در کافه کنج دیوار رو به روی هم خوب شد قهوه مان را نخوردیم ! حرفهایمان به اندازه کافی تلخ بود … . . . آدم به خدا خیانت کرد ! خدا غم آفرید … تنهایی آفرید … بغض آفرید … اما راضی نشد ! کمی تامل کرد ، آنگاه عشق را آفرید و نفس راحتی کشید ! انتقامش را گرفته بود از آدم … . . . شمع می سوزد و پروانه به دورش نگران او که می سوزد و پروانه ندارد چه کند ؟؟؟ . . . حوا که بغض کند حتی اگر خدا سیب هم بیاورد تنها آغوش آدم آرامش می کند !!! . . . قلب بزرگ که بود آن خورشید که در آن ظلمات دور شکست و شکسته زنده ماند … گوش کنید ؛ اینک هزاران خورشید کوچک در انتظار ترکیدنند ! این انفجار روشن بی پایان را کدام چشم به انتها خواهد رساند ؟ حسین پناهی . . . نقشه را تا میزنم و جهان را در جیبم میگذارم … تو فقط چند سانتی متر از من دوری ! . . . سپیدی موهایم را دست کم نگیر ! اینجا خیلی وقت است برف نباریده … . . . دلم کمى هوا میخواهد اما در سرنگ !!! از زندگى خسته ام … . . . کاشکی که عکس تو به حرف بیاد و از نبودنات بگه ! . . . هر چه بغضت بزرگتر ، بهانه ی ترکیدنش کوچکتر … . . . می خواهم خودم را بُر بزنم ؛ شاید این دست “تو” بیایی … . . . هوا خوب است ، بیا برویم کمی قدم بزنیم ؛ نگران نباش دوباره باز میگردانمت به قاب عکس ! . . . حکایت رفاقت من و تو ، حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم که با هر جرعه بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه ؟ و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه می خواهم حتی تلخ تلخ تلخ !!! . . . عجیبه که تو دنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم “برنده” است ولی تو دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم “بازنده” است … و من بردم تا ببازم ! . . . کمی مهربانتر باش لطفا … برای شانه ام سنگین است این سرسنگینی ها … . . . نشانی ام عوض نشده ! هنوز در همین خانه ام ، فقط دیگر زندگی نمی کنم … . . . خسته ام مثل درخت سروی که سال ها در برابر طوفان ایستاد و روزی که به نسیمی دل داد ، شکست … . . . من اگر میخندم تنها به اجبار عکاس است وگرنه من کجا و واژه ی سیب کجا ؟ . . . برف پاک کن بیهوده جان می کَند … باران این سوی شیشه است ! . . . درد دارد “امروز” حرفی برای گفتن نداشته باشی با کسی که تا “دیروز” تمام حرف هایت را فقط به او می گفتی … . . . تقصیر من که نیست ! این بغض های سمج عادتشان شده است که مدام سر از کار دلم دربیاورند … . . . دارم به اجزای تشکیل دهنده ام تجزیه میشوم ! آب باد خاک و این آتش که تو به جانم انداخته ای … . . . کاش قلم نشانی تو را می نوشت نه در به دری مرا … . . . زمستان که میشود همه دوست دارند گرم شوند اما من از خدا خواسته ام سردم کند ؛ این بار از تو … مثل تو … شاید راحت تر به خدا بسپارمت ! . . . احساسات بیان نشده ، هیچ وقت فراموش نمیشن … . . . گاهی برای کشتن کسی که توی دلت زنده س باید هزار بار بمیری … . . . دل هایم برایت تنگ شده اند … آخر تو که نمی دانی ، برای فراموش کردنت دو دل شده ام ! . . . گاهی لال می شود آدم … حرف دارد ولی کلمه ندارد ! . . . آینه بهترین دوستمه چون وقتی گریه میکنم، نمی خنده ! . . . موهایم را کوتاه می کنم تا نگیرند بهانه ی نوازش هایت را ! . . . کاش روزی به جای اطلاعیه ی مرگ ، خبر تولدها را به در و دیوارها می زدیم و به جای رفتنها ، آمدنها را می خواندیم … |