![]() |
داستانی که خودم نوشتم (فصل دو) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: داستانی که خودم نوشتم (فصل دو) (/showthread.php?tid=231192) |
داستانی که خودم نوشتم (فصل دو) - باران 8 - 09-06-2015 و به جای زن، مرد جواب داد: بنویسین من به ایشون تهمت زدهام که شبیه "شارون استون" نیستین. و به زن گفت: اگه اهانت دیگهای به شما کردهام، بگین. زن گفت: خب این خودش یه جور مزاحمته دیگه. مرد گفت: ولی شما به من گفتین: بیشرف، کثافت، گاو و حرفهای دیگه که حالا بعد من در شکایتم مطرح میکنم. زن جا خورد و گفت: خب من اون موقع عصبانی بودم. و به افسر نگهبان گفت: حالا باید چه کار کرد؟ افسر نگهبان گفت: پرونده که تکمیل شد، میفرستمتون دادگاه. اونجا قاضی حکم میده. مرد پرسید: در مورد اینکه ایشون به "شارون استون" شباهت داره یا نداره قضاوت میکنن؟ و با خود ادامه داد: کار قاضی هم واقعا دشواره ها. اگه بخواد از نزدیک بررسی کنه. افسر نگهبان گفت: نخیر، در مورد اهانت و ایجاد مزاحمت شما قضاوت میکنن. و به ساعتش نگاه کرد و گفت: ضمنا حالا دیگه وقت اداری تموم شده. شما امشب اینجا میمونین تا فردا صبح راهی دادگاه بشین. مرد به زن گفت: من حالا که بیشتر دقت میکنم، میبینم در قضاوتم اشتباه کردهام. شما خیلی هم بیشباهت به "شارون استون" نیستین. زن گفت: واقعا میگین؟! مرد گفت: واقعا. اگه این شباهت وجود نداشت، چرا من از میون این همه هنرپیشه، اسم "شارون استون" رو آوردم؟! زن گفت: خیلیها بهم میگن. آرزو دارم یه بار با "شارون استون" روبهرو بشم، ببینم خودش چی میگه. مرد گفت: اون هم حتما به این شباهت اعتراف میکنه. زن به افسر نگهبان گفت: من میخوام شکایتمو پس بگیرم. واقعا حوصله دادگاه و دردسر و این حرفا رو ندارم. این کاغذارو هم پاره کنین بریزین دور. افسر نگهبان گفت: نمیشه. قانون وظیفه خودشو انجام میده. زن با تعجب پرسید: وقتی من از شکایتم صرفنظر کنم.؟ افسر نگهبان گفت: باشه. تکلیف قانون چی میشه؟ مرد گفت: قانون که شماره موبایل ایشون رو داره. افسر نگهبان نشنیده گرفت و به زن گفت: مشکله. ولی خودم یه جوری حلش میکنم. مرد از جا بلند شد که برود. قبل از رفتن، رو کرد به افسر نگهبان و گفت: یه سؤالیه که از اول که آمدیم اینجا تو ذهنم موج میزنه، میشه بپرسم؟ افسر نگهبان در حالی که کاغذها را پاره میکرد، گفت: بپرس. مرد گفت: میخواستم بپرسم شما "شرلوک هلمز" نیستین؟ RE: داستانی که خودم نوشتم (فصل دو) - TARA* - 09-06-2015 ممنون RE: داستانی که خودم نوشتم (فصل دو) - pouya_b - 04-08-2015 ننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننههههههههههههههههههههههههههههههههههههه اخه چرا تموم شد لطفا سعی کن بقیشو بسازی تمو نکن |