![]() |
زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: آهنگ و موسیقی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=26) +---- انجمن: بیوگرافی خوانندگان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=55) +---- موضوع: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش (/showthread.php?tid=234515) صفحهها:
1
2
|
زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - neda? - 26-06-2015 در مصاحبه با خبرگزاری اشپیگل مطرح شد زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش شاهین نجفی در مصاحبه با خبرگزاری اشپیگل، به بیان گوشه هایی از زندگینامه ننگین خود پرداخت. دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ![]() [-] اندازه متن [+]
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، خبرگزاری اشپیگل به تازگی با شاهین نجفی خواننده هتاک مصاحبه ای کرده است که قسمت هایی از آن در ذیل می آید: اشپیگل: آقای نجفی شما حالا نزدیک به 3 هفته است که پنهان شده اید، با زندگی روزمره چه می کنید؟ نجفی: می خوانم، می نویسم، گیتارم رو با خودم دارم. من به تهدید اصلا فکر نمی کنم. اشپیگل: آیا کسی شما رو ملاقات کرده؟ نجفی: نه، هیچکس. فقط مدیر برنامه هام و آقای والف راف. اشپیگل: شما در آلمان ازدواج کردید. برخورد خانواده شما با این شرایط چه بود؟ نجفی: دشواره، ترجیح می دهم بیشتر در این مورد حرف نزدم. اشپیگل: آیا با خانواده تان در ایران تماسی گرفته اید؟ نجفی: با چند تا از دوستانم تماس داشتم. آنها مشکلی خاصی نداشتن. مادر من قضیه رو فهمیده، اون خیلی پیره. اشپیگل: پدر شما چه کار کرده است؟ نجفی: پدر من وقتی 5 سالم بود مرد. او توی اداره پلیس کار می کرد. اشپیگل: کجا بزرگ شدید؟ نجفی: در بندر انزلی، شهری در شمال ایران. من یه فروشگاه سازهای موسیقی بین سال های 2000 تا 2004 داشتم و بعدش ایران رو ترک کردم. در ادامه این مصاحبه، شاهین نجفی مدعی می شود که در نوجوانی یک فرد بسیار مومن و مذهبی بوده و حتی می خواسته قاری قرآن شود؛ تا اینکه زمانی که قرآن را با قرائت یک مصری در مسجد می شنود. او در این باره می گوید: «این موسیقی قرآن عمیقا منو به خودش فرو برد و اشکم رو جاری کرد. از یک پسر بچه ای که آنجا بود پرسیدم این چه موسیقی هست و اون به من گفت. طول نکشید که که من دوباره به چنین موردی برخوردم. او در جنوب آلمان زندگی می کرد، گیتار میزد و پینک فلوید گوش می کرد. من دریافتم که علاقه و اشتیاقم به خواندن قرآن مسیری است که به پایان خودش رسیده است.» هم اکنون شاهین نجفی در مکانی نامعلوم در آلمان پنهان شده و در حالی که هر روز در انتظار مرگ است زندگی ننگین خود را می گذراند. RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - esiesi - 19-07-2015 زندگی ننگین مال ماست ک همه باید زیر سایه ی شکمِ علما و فقها زندگی کنن -_- زندگی ننگین زندگیِ فیلتر شده ی ماست نه شاهین من ب شخصه شاهینو خیلی قبول دارم بهترینه شررررریم =] RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - amirshz - 19-07-2015 (26-06-2015، 21:59)neda? نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. زندگی ننگین؟؟؟؟ کاش ما هم بلد بودیم واسه ارزش هامون جونمون رو فدا کنیم. RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - Volkan - 19-07-2015 جوری نوشتین "زندگینامه ننگین" فکر کردم بیچاره میخواسته آخوند بشه این کجاش ننگین بود؟ ازدواج و زندگی در آلمان؟ یا مردن پدرش؟ یا زندگی تو بندر انزلی؟ مصاحبه میذاری بیطرف باش قضاوت نکن RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - *~*E҉l҉i҉z҉a҉ C҉u҉l҉l҉e҉n҉*~* - 28-07-2015 وقتی شش ساله بودم،پدرم مرد و این اولین حادثه در زندگی من بود.کودکی، کم رنگ و غمگین بود و امروز از آن برایم جز اپیزودهای سیاه و سفید چیزی نمانده است.عروسی یکی از خواهرانم در با غی بزرگ، که من در آن گم بودم.سقف خانه یی که هنگام بارندگی چنان بی غیرت بود که از اسم خود شرمگین میشد و برادرم و نردبام و پایین، لگن گذاشتن و آسمانی که بر سر مان میشاشید .بر زندگی نکبت باری که جز تحقیرو فقرو اشک و فریاد چیزی در آن دیده نمیشد.زنهای چادر چاقچول کرده، دم در خانهها مینشستندو صبحها مدرسه ی زوری بود و بعد از غیلوله، تا غروب و عشا در جنگ و بازیهای مختص همان محلهها بودیم .شب که میشد یاد گرفته بودیم از افغانیها بترسیم.افغانیهایی که در هیات کارگرانی ریشو و کم حرف ،گه گاه در نانوایی میدیدم و یاد گرفته بودم آنها را بچه دزد تصور کنم.یک نعمت نامی داشتیم که نه حرف میزد،نه میخندید ،نه گریه میکرد.فقط راه میرفت و سیگار میکشید و گاهی شنا میکرد.از نعمت بود که اولین بار سیگار گرفتم.بعد رفتم در خرابهای و با لذت و ترسی توامان با حس بزرگ شدن کشیدم.مادرم میگفت قدیم ترها ماموران شهربانی با چماق بر سرش زدند و دیوانه شد و این ترس با من ماند که حتما هر کس از این باتومها بخورد دیوانه میشود .بعدها فهمیدم نه!میشود ابتدا دیوانه بشی و بعد با باتوم کتک بخوری. شهر ما ،پر بارانترین شهر ایران ،آن قدر رطوبت خیز است که آدم هم در آن زنگ میزند.باران که نمیبارید ، خودش را پاره میکرد.شبیه زنهای شوهر مرده ناله میکرد و این مهم نبود;دیگر نمیشد از خانه فرار کرد و در مدرسه هم ،زنگ تفریح! را باید در آن کلاس نمور و نیمکتهای سفت و کنده کاری و فحش نویسی شده بمانی.من درس میخواندم و هیچ نمیفهمیدم.کمی بزرگ تر که شدم فقط تاریخ و جغرافیا و تعلیمات دینی را میخواندم و سبیلم که جوانه زد فهمیدم فلسفه و جامعه شناسی چیست و ادبیات یعنی چه.ده سال داشتم که به شدت از علوم تجربی متنفر شدم.کلاس چهارم ابتدایی بودم.تمرینات هفته ی پیش را انجام نداده بودم.معلمم،آقای خلیلی ،یک آدم لاغر و استخوانی و بلند بالایی بود.به من که رسید کتاب را جلوش باز کردم که مثلا دنبال تمرینات بگردم.گفت بلند شو.بلند شدم.سرم تا حدود نافش میرسید.قلبم تند میزد .هیچ چیز نگفت.فقط یک کشیده ی محکم به صورتم زد.یک لحظه مادرم را دیدم با آن چادر غمگینش و خانه یمان را با آبهای اطراف خانه ؛آخر وقتی باران میآمد همیشه آب جمع میشد.ولی گریه نکردم.نگاهش کردم.چشمانش غمگین و سرخ بود.همان موقعها بود که یکی از خواهر زادههایم که پنج سال از من کوچک تر بود را به کوچه خلوت میبردم و میزدم.یا یک حامد نوروزی داشتیم در مدرسه، که من و مهدی محمد نژاد او را به عنوان یک اسیر عراقی کتک میزدیم.آن موقع نه میدانستم اطلاعات چیست و نه اوین کجاست.مامور برای من برابر بود با پلیس راهنمایی رانندگی.با شکمی گنده و خوش اخلاق که همیشه سر تنها چراغ قرمز شهر میایستاد و بهش میگفتند مرد قانون.اهل رشوه و این حرفها نبود.بازنشسته که شد ،مرد. کجا ی این زندگی ربطی به شعر داشت ؟ آن موقعها نمیدانستم .میگفتند پدرم گاهی شعر مینوشت و خط خوبی داشت و گاهی در مسجد محل هم میخواند.اما گویا اهل می و حال خیامی بود .بعدها نواری به دستم رسید که عمههایم صدایش را ضبط کرده بودند و به گیلکی در رثای محمد رضا شاه و بر ضد امام شعر میخواند.آن موقع پانزده ساله بودم و باور کردم که اطرافیانم کودن هستند که مرا شبیه پدرم میدانند،چون او ،عرق خور و شاه پرست بود و من ،مومن و امام دوست.سیزده ساله بودم که آقای نیک بخش،ناظم مدرسه ی پروین،مرا بی خبر به جلوی صف ،روی سکو خواند و رو به دانش آموزان گفت:این نجفی که یکی از بی انضباط ترین دانش اموزان ما بود ،در چند ماه گذشته کاملا رفتارش عوض شده و ما میخواهیم تشویق بشه که انشالله همیشه همین جوری بمونه.یه دست براش بزنید و بعد صلوات. من تغییری نکرده بودم.فقط یاد گرفته بودم چطور مخفی عمل کنم و این را مدیون کیوان مرادی بودم.آن موقع این موفقیت بزرگی بود برای یک نوجوان ?? ساله .حالا خلافمان از حد شیشه شکستن و سر کلاس ترقه ترکاندن و دست انداختن معلمان و معلمات یا جنگ تن به تن یا گروهی بیرون مدرسه و ما بقی بیشتر نبود..اما سال بعد کیوان از آن مدرسه رفت و من پایم به مسجد محل باز شد و اشنایی با علی.اولین بار که دیدمش داشت باصوت جمیل ،منشاوی میخوند.از همان جا من عاشق صدای شهید القرا، محمد صدیق منشاوی شدم .14سال بعد علی را در همین آلمان در اشتوتگارت دیدم.گیتار میزد و ریز سیگاری ؛و پینک فلوید میخواند.... -------------------------------------------------------------------------- یه بیوگرافی دیگه از شاهین نجفی شاهین نجفی که لقبم خاصی هم نداره و با همین اسم میخونه در 13 تیرماه 1359 در بندر انزلی متولد شد.او از سال 79 کار در زمینه پاپ و راک را آغاز کرد اما به تدریج به آلمان رفت و مقیم آنجا شد. شاهین در بسیاری از کارهایش میخواهد چهره فقر و زن ستیزی و حکومت گرایی دشمنان ایران در غرب را به طور عینی بیان کند.او خوانندگی را در سال 79 و زیر نظر استادان سنگاچینی و پور رضا آموخت و کار در زمینه رپ را به صورت زیرزمینی آغاز کرد. او اکنون دانشجوی رشته ی جامعه شناسی است و در سالی که در دانشگاه ایران بود به خاطر اعتراضاتش از دانشگاه اخراج شد و برای تحصیل به آلمان رفت و دکترای جامعه شناسی گرفت.وی در ایران ممنوع الصدا شد ولی در آلمان سرپرست گروهی به نام تپش 2012 شد و کار حرفه ای را آغاز کرد.او در سال 2008 آلبومی با نام ما مرد نیستیم را به رپ فارسی تقدیم کرد که جذابیت خاصی داشت.وی در سال 2009 از گروه تپش به علت پخش غیر مجاز موسیقی طرف ما از تلویزیون آمریکا جدا شد.وی بعد از آن با گروهی به نام آنتی کاریزما در لندن آشنا شد که متشکل از (شاهین نجفی-پژمان افشاری-بابک خزایی-آرمین مستعد)بود. و با آشنایی با اینان در کنسرت ها و فستیوالهای جهانی حضور یافت به یک چهره جهانی مبدل گشت.او تنها خواننده رپی است که در تمام مجالس رسمی و تظاهرات مردمی بر علیه دولتهای غربی شرکت کرد و به طرفداری از مردم هایتی و افغانستان برخاست.آخرین اجرای او آهنگ شاعر تمام شده است خاک بر سرش کجاش عشقه؟ این هم بخونید... RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - eNorto - 24-08-2015 به همدیگه و علایق همدیگه توهین نکنید ! پاک شد . RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - Son of anarchy - 27-10-2015 ننگ شاهین نيس.... ننگ کسی ک ی دکل نفتیو ورداش رفت..... ننگ یعنی پولتو بریزی توجیه عربا .... ننگ یعنی هر غلطی ک دلت خاست بکنی بد بگی امام حسین می بخشه.. ننگ خیلی چيزاست.... شرررررریم RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - Aiden Pearce - 24-06-2016 من مخالف دین نیستم من مخالف تبعیض جنسی ، نژاد پرستی ، تضاد طبقاتی ، ریاکاری ، هر نوع سوء استفاده از زنان و کودکان ، و مخالف جنگ هستم، پس دین مخالف من است . ( شاهین نجفی ) خرداد همیشه خون داد ... RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - Dead-Girl - 24-06-2016 اینگونه بی تو ببین چنگ بر اسمان میزنم بی مهابا... شاهین=سلطان RE: زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش - esiesi - 24-06-2016 (19-07-2015، 15:11)♪neGar♪ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. هردو آتئیست یعنی بی خدا و آنارشیست یعنی نظام گریز مغایرتی با هم نداره و خود شاهین هم اینو میگه انارشیسم سیاسیه و آتئیسم اعتقادی |