انجمن های تخصصی  فلش خور
سخن و سخنوری در ادبیات فارسی - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+--- موضوع: سخن و سخنوری در ادبیات فارسی (/showthread.php?tid=250526)



سخن و سخنوری در ادبیات فارسی - sober - 09-12-2015

گاهی یک بیت شعر، گویاتر از چند ساعت سخن گفتنِ یک سخنور تواناست و ارزش شاعری که قصیده او، از محتوای خوب، الفاظی زیبا و مضمونی مناسب برخوردار باشد، از یک دانشمند کمتر نیست.

سخن و سخنوری در ادبیات فارسی

آنچه می خوانید، اشعاری موضوعی در زمینه «سخن و سخنوری » و جایگاه آن در زبان شعر و ادبیات فارسی است. شعر به عنوان یک هنر برتر و جایگاه ویژه در انتقال مفاهیم و معارف از ابزارهای مهم تبلیغ برای مبلغان عزیز و بزرگوار است. حضرت امام خمینی رحمه الله درباره شعر می فرماید: «لسان شعر، بالاترین لسان است. » 1

مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای - مدظله العالی - نیز می فرماید: «گاهی یک بیت شعر، گویاتر از چند ساعت سخن گفتنِ یک سخنور تواناست و ارزش شاعری که قصیده او، از محتوای خوب، الفاظی زیبا و مضمونی مناسب برخوردار باشد، از یک دانشمند کمتر نیست و لازم است اشعار قوی فارسی را که در تفهیم عقاید و اخلاق اسلامی، مسائل سیاسی و یا هر آنچه در ارتباط با نیاز امروزِ جامعه اسلامی سروده شده، از کتب گوناگون استخراج و به احیای آن اهتمام ورزند.» به آن امید که بیش از پیش، بتوانیم از قالبهای ادبی و هنری و به ویژه از قالب شعر، در تبلیغات دینی خویش بهره جوییم و به ادبیات و کاربست زبانِ ادبی در تبلیغ دین، رویکردی دوباره داشته باشیم. در این مقاله سعی شده که اشعار به ترتیب زیر دسته بندی شود:

یک. اهمیت سخن و سخنوری؛

دو. آثار سخن و سخنوری؛

سه. ویژگیهای سخن؛

چهار. ویژگیهای سخنور؛

پنج. روش سخنوری؛

شش. آداب سخن گفتن.
یک. اهمیت سخن و سخنوری

ای زبان! هم گنجِ بی پایان تویی / ای زبان! هم رنجِ بی درمان تویی

هم صفیر و خدعه مرغان تویی / هم انیسِ وحشت هجران تویی

مولوی

***

نردبان آسمان است این کلام / هر که زین بر می رود آید به بام

نی به بام چرخ، کو اخضر بُوَد / بل به بامی کز فلک برتر بُوَد

مولوی

***

تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد

هر بیشه گمان مبر که خالی است / باشد که پلنگ خفته باشد

سعدی

***

زبان در دهان، ای خردمند چیست؟ / کلید درِ گنجِ صاحب هنر

چو در بسته باشد چه داند کسی / که جوهر فروش است یا پیله ور

سعدی

***

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان / این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

حافظ

***

ز بهتر سخن نیست پاینده تر/ وزو خوشتر و دل فزاینده تر

اسدی طوسی

***

به گوینده، گیتی برازنده است / که گیتی به گویندگان زنده است

ادیب
دو. آثار سخن و سخنوری

ظالم آن قومی که چشمان دوختند/ زان سخنها عالَمی را سوختند

***

عالَمی را یک سخن ویران کند/ روبَهانِ مُرده را شیران کند

مولوی

***

آن سخنهای چو مار و کژدُمَت / مار و کژدم گردد و گیرد دُمَت

مولوی

***

آدمی مخفی است در زیر زبان / این زبان پرده است بر درگاه جان

چون که بادی پرده را در هم کشید / سِرِّ صحنِ خانه شد بر ما پدید

کاندر آن خانه، گُهَر یا گندم است؟ / گنج زر یا جمله مار و کژدم است؟

یا در او گنج است و ماری برکران/ زانکه نَبْوَد گنج زر بی پاسبان

مولوی

***

بوی کبر و بوی حرص و بوی آز/ در سخن گفتن بیاید چون پیاز

مولوی

***

یک سخن از دوزخ آید سوی لب / یک سخن از شهرِ جان در کوی لب

مولوی

***

در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گُل / میل دیدن هر که دارد، در سخن بیند مرامخفی
سه. ویژگیهای سخن

1. الهی بودن

این سخن همچون ستارَه است و قَمَر / لیک بی فرمان حق، نَدْهد اثر

مولوی

2. نرم و لین

سخن، نرم و لطیف و تازه می گوی/ نه بیرون از حدّ و اندازه می گوی

عطار

3. نظام مندی سخن

سخن را مَطلَع وَ مقطَع بباید/ که پر گفتن ملالت می فزاید

نظامی

***

بیار ای سخنگوی چابک سرای/ بساط سخن را یکایک به جای

نظامی

4. سنجیده سخن گفتن

نباید سخن گفت ناساخته/ نشاید بریدن، نینداخته

تأمل کنان در خطا و صواب / بِه از ژاژخایانِ حاضر جواب

سعدی

5. پرهیز از تکرار گویی

سخن گرچه دلبند و شیرین بُوَد/ سزاوار تصدیق و تحسین بُوَد

چو یک بار گفتی، مگو باز پس / که حلوا چو یک بار خوردند، بس

سعدی

6. کوتاه گویی

درخشنده روشن روان کسی/ که کوتاه گوید به معنی بسی

سخن گوید آن سان که دلخواه تر/ زلفظ آن گزیند که کوتاه تر

***

سخن کم گوی تا در کار گیرند/ که در بسیار، بد بسیار گیرند

نظامی

***

گفتار دراز مختصر باید کرد / از یار بدآموز حذر باید کرد

ابوسعید ابوالخیر

7. زیبا سخن گفتن

نطق زیبا زِخامُشی بهتر/ ورنه در جان، فرا مُشی بهتر

سنایی

8. دُر گویی نه پُر گویی

در سخن دُر ببایدت سُفتن / ورنه گنگی بِه از سخن گفتن

گنگ اندر حدیث کم آواز / بِه که بسیار گوی بیهُده تاز

گوی سوی همه سخنها دار / آنچه زو بِه، درون جان بنگار

سنایی

***

با آنکه سخن به لطف آب است / کم گفتن هر سخن، صواب است

آب ارچه همه زلال خیزد / از خوردن پر، ملال خیزد

کم گوی و گزیده گوی چون در / تا زاندک تو جهان شود پُر

لاف از سخن چو دُر توان زد / آن خشت بُوَد که پُر توان زد

یک دسته گُل دماغ پرور / از خرمن صد گیاه بهتر

نظامی

9. سخن گفتن در حد ضرورت

سخن آن گه کند حکیم آغاز/ یا سرانگشت سوی لقمه دراز

که ز ناگفتنش خلل زاید/ یا زناخوردنش به جان آید

لا جَرَم حکمتش بُوَد گفتار/ خوردنش تندرستی آرد بار

سعدی

10. پرهیز از پراکنده گویی

سخن را سر است، ای خردمند و بُن/ میاور سخُن در میان سخُن

11. راست و صادقانه سخن گفتن

تا نیک ندانی که سخن عینِ صواب است/ باید که به گفتن، دهن از هم نگشایی

گر راست سخن گویی و در بند بمانی/ بِه زان که دروغت دهد از بند رهایی

سعدی(2)

12. با صواب سخن گفتن

تا ندانی که سخن عینِ صواب است مگوی/ وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است، مگوی

سعدی

***

دل بیارامَد به گفتارِ صواب / آن چنان که تشنه آرامد به آب

13. هوشمندانه سخن گفتن

ندهد مرد هوشمند جواب/ مگر آن گه کز او سؤال کنند

گر چه بر حق بُوَد فراخ سخن/ حمل دعویش بر مُحال کنند

سعدی

***

سخن گفتنِ کج زبیچارگیست/ به بیچارگان بر بباید گریست

فردوسی

14. سمعی و بصری سخن گفتن

آن که یک دیدن کند ادراک آن/ سالها نتوان نمودن از زبان

مولوی

15. انصاف در انتقاد

عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو/ نفی حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند

حافظ

16. بجا سخن گفتن

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف / هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد (3)

حافظ

***

بسیج سخن گفتن آن گاه کن/ که دانی که در کار گیرد سخُن

سعدی

***

اگر چه پیش خردمند، خامُشی ادب است/ به وقت مصلحت، آن بِه که در سخن کوشی

دو چیز طَیره عقل است: دَم فرو بستن/ به وقتِ گفتن و، گفتن به وقتِ خاموشی

سعدی

***

خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش/ نگوید سخن، تا نبیند خموش

سعدی

***

حرامش بود نعمت پادشاه/ که هنگام فرصت ندارد نگاه

مجال سخن تا نبینی زپیش/ به بیهوده گفتن مبر قدر خویش

سعدی

***

نه هر کس که برآید، بگوید اهل شناخت/ به سرّ شاه، سَر خویشتن نشاید باخت

سعدی

توضیح: دانا هر چه را بر زبان تواند آورد، نمی گوید؛ زیرا با آشکار ساختن راز پادشاه، سَر (جان) خود را نباید از دست داد.

17. سخن نو گفتن

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/ سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر

فرخ

18. مستند سخن گفتن

خرد گر سخن برگزیند همی / همان را گزیند که بیند همی

فردوسی

***

دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگهای گردن به حجت قوی

سعدی (4)

***

چون و چرا بیار که بر جاهل/ گیتی چو حلقه تنگ از این جا شد

19. آسیب سخن

سخن چون برابر بود با خرد/ زگفتار گوینده رامش برد

فردوسی

***

سخن کو از سر اندیشه ناید/ نوشتن را و گفتن را نشاید

نظامی

20. فکر کردن قبل از سخن

سخن دان پرورده، پیر کهن/ بیندیشد، آن گه بگوید سخن

مزن بی تأمل به گفتار دم / نکو گو گر دیر گویی چه غم؟

بیندیش و آنگه بر آور نَفَس / و زان پیش بس کن که گویند بس

به نطق، آدمی بهتر است از دواب / دواب از تُو بِه، گر نگویی صواب

سعدی

21. پرهیز از سخن در بیماری

سخن در تن درستی، تن درست است/ که در سستی، همه تدبیر سست است

نشاید کرد خود را چاره کار/ که بیمار است رأی مردِ بیمار

22. نرم گویی

درشتی زکس نشنود، نرم گوی/ سخن تا توانی به آزرم گوی

فردوسی

23. شیرین سخنی

به گفتار شیرین فریبنده مرد/ کند آنچه نتوان به شمشیر کرد

سخن همچو جان زان نگردد کهن / که فرزند جان است شیرین سخن

اسدی طوسی

***

به شیرین زبانی و لطف و خوشی / توانی که پیلی به مویی کشی

سعدی

24. عالمانه سخن گفتن

زدانش چو جان تو را مایه نیست/ به از خامشی هیچ پیرایه نیست

فردوسی

***

سخن باید به دانش درج کردن / چو زر سنجیدن، آنگه خرج کردن

نخست اندیشه کن، آنگاه گفتار / که نامحکم بود بی بیخ، دیوار

فردوسی

***

ای که در معنا ز شب خامُش تری/ گفتِ خود را چند جویی مشتری؟

مولوی

***

زبان بریده به کنجی نشسته صمٌ بُکمْ / بِه از کسی که زبانش نباشد اندر حُکم

سعدی

25. احتیاط در استخدام الفاظ مشترک

اشتراک لف1 دائم، رهزن است/ اشتراک گبر و مؤمن در تن است

مولوی

26. زیبا گویی

نطق زیبا زخاموشی بهتر/ ور نه در جهان فراموشی بهتر

سنایی
چهار. ویژگیهای سخنور

اگر هست مرد از هنر بهره ور/ هنر، خود بگوید نه صاحب هنر

سعدی

1. اطلاعات کافی

قدر مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس/ که نه هر کاو ورقی خوانْد معانی دانست

حافظ

2. دقت و تیزبینی

مرد باید که سخن دان بود و نکته شناس/ تا چو می گوید از آن گفته پشیمان نشود

سنایی

3. جامع نگر بودن

عشق و شباب و رندی، مجموعه مراد است/ چو جمع شد معانی، گوی بیان توان زد (5)

حافظ

***

چون نداری کمال و فضل آن به / که زبان در دهان نگه داری

آدمی را زبان فضیحه کند / جوز بی مغز را سبکساری

سعدی

4. عمل به گفته

ها ترک دنیا به مردم آموزند / خویشتن سیم و غله اندوزند

عالمی را که گفت باشد و بس/ هر چه گوید نگیرد اندر کس

عالِم آن کس بوَد که بد نکند / نه بگوید به خلق و خود نکند

سعدی

***

کار کن و بگذر از گفتار / کاندر این راه، کار دارد کار

سنایی

***

عنان به میکده خواهیم تافت زاین مجلس/ که وعظ بی عملان، واجب است نشْنیدن

حافظ

***

در مجلس دل، خلوص تصویب نشد / دلها ز ریا و رَیب تهذیب نشد

گفتیم بسی سخن، ولی متن عمل / یک مرتبه هم، تجزیه ترکیب نشد

محدثی

***

بزرگی سراسر بگفتار نیست/ دو صد گفته چون نیم کردار نیست

فردوسی

5. سوز داشتن

بیان شوق، چه حاجت، که سوز آتش دل/ توان شناخت زسوزی که در سخن باشد

حافظ

***

تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید/ آنچه که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند

***

شور و شوق آمد سخن را تار و پود/ هر که شورش بیش، او خوشتر سرود

***

آن را که دل از عشق پر آتش باشد/ هر قصه که گوید همه دلکش باشد

***

6. مخاطب شناسی

بشنو موعظه اهل عقول/ کلِّمِ النّاس علی قَدر عقول

اصل، معنی است نه تزیین کلام / سخن آن است که فهمند عوام

***

سَماع ای برادر نگویم که چیست/ مگر مستمع را بدانم که کیست

حکایت بر مزاج مستمع گوی / اگر دانی که دارد با تو میلی

هرآن عاقل که بامجنون نشیند / نباید کردنش جز ذکر لیلی

سعدی

7. تأثیر مخاطب در گوینده

فهم سخن چون نکند مستمع / قوّت طبع از متکلم مجوی

فُسحَت میدان ارادت بیار/ تا بزند مرد سخنگوی گوی

سعدی

***

مستمع، صاحب سخن را بر سر کار آورد/ غنچه خاموش، بلبل را به گفتار آورد

صائب تبریزی

***

این سخن شیر است در پستان جان/ بی کشنده خوش نمی گردد روان

مستمع چون تشنه و جوینده شد/ واعظ ار مرده بُوَد، گوینده شد

مولوی
پنج. روش سخنوری

به کارگیری انواع شیوه ها

به تکلم، به خموشی، به تبسم، به نگاه/ می توان بُرد به هر شیوه، دل آسان از من کلیم

گر بساط سخن امروز کساد است «کلیم»/ تازه کن طرز که در چشم خریدار آید کلیم

کاشانی

اجمال و تفصیل

زان نَبی مُجمَل رسانْد اولْ پیام/ که در آن، منظور بودش خاص و عام

رفته رفته عقلها چون شد قوی/ یافت بسطی، مُجمَلات معنوی

شیخ بهایی

***

با تو گفتم مجمل این اسرار را / مختصر آوردم این گفتار را

گر مفصّل بایدت فکری بکن/ تا به تفصیل آید اسرار کهُن

هم بر این اجمال کاری، این خطاب / ختم شد و اللهُ اَعلَم بالصّواب

جامی
شش. آداب سخن

1. توجه به خواسته مخاطب

سخن را بباید شنیدن نخست / چو دانا شوی پاسخ آری درست

فردوسی

***

سخن بشنو و بهترین یاد گیر/ نگر تا کدام آیدت دلپذیر

فردوسی

2. پرهیز از رنجش دیگران

سخن خوب است ز اول خاطرِ کس را نرنجاند/ که بَعد از گفت و گو، سودی ندارد لب گَزیدنها

3. پرهیز از فتنه انگیزی و تحریک

درِ فتنه بستن، دهان بستن است/ که گیتی به نیک و بد آبستن است

پشیمان زگفتار دیدم بسی / پشیمان نگشت از خموشی کسی

4. مأمور به وظیفه بودن

گر چه دانی که نشنوند، بگوی / هر چه دانی زنیکخواهی و پند

زود باشد که خیره سر بینی / به دو پای او فتاده اندر بند

دست بر دست می زند که دریغ / نشنیدم حدیث دانشمند

سعدی (6)

5. دانسته سخن گفتن

ای که از عالَم خبری نیست تو را / بهتر از مُهر خموشی هنری نیست تو را

صائب تبریزی

***

بر بساطِ نکته دانان خود فروشی (7)شرط نیست/ یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

حافظ

6. پرهیز از سطحی نگری

مردِ کم گوینده را فکر است زَفت/ قشرِ گفتن چون فزون شد، مغز رفت

مولوی

***

قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند / که از میان تهی بانگ می زند خشخاش

7. اندازه گویی

سخن را به اندازه ای دار پاس / که باور توان کردَنَش در قیاس

8. شفاف گویی

سخنی در نهان نباید گفت / که برِ انجمن نشاید گفت

سعدی

9. پرهیز از جدال با نادان

آن کس که به قرآن و خبر زو نَرَهی/ آن است جوابش که: جوابش ندهی

سعدی

10. سخن بجا گفتن

نظر کردم به چشم رای و تدبیر/ ندیدم بِه زخاموشی خصالی

نگویم لب ببند و دیده بردوز / ولیکن هر مقامی را مقالی

سعدی

***

درست گوی و بهنگام گوی و نیکو گوی/ که سخت مشکل کاری است کار گفت و شنود

اگر سلامت خواهی به هر مقام، زبان / مکن دراز که آن خنجریست خون آلود

ملک الشعرای بهار

11. ملاطفت و نرم خویی

تو با دیو مردم، خِرَد پیشه کن / به نرمی و آهستگی ران سخُن

درشتی و تندی نیاید به کار / به نرمی برآید زسوراخ، مار

فردوسی

***

دل مشکل پسند من به گِرد آن سخن گردد/ که دل بیش از زبان آماده گردد حرف تحسین را

صائب تبریزی

12. انتقادپذیری

چو بشنوی سخنِ اهل دل، مگو که خطاست / سخن شناس نِه ای جان من، خطا اینجاست

حافظ

پی نوشت‌ها:

1) صحیفه نور، ج 17، ص 192.

2) گلستان یوسفی، ص 186.

3) این متن در نسخه قزوینی و خرمشاهی و خانلری است؛ ولی نسخه رمضانی «هر سخن جایی و » دارد.

4) کلیات، بوستان، ص 230.

5) در نسخه رمضانی، با عقل و فهم و دانش، داد سخن توان داد.

6) گلستان یوسفی، ص 157

7) خود فروشی = خودنمایی و اظهار فضل و دانش.