![]() |
آقا امام هادي عليه السلام در قفس شير - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41) +--- موضوع: آقا امام هادي عليه السلام در قفس شير (/showthread.php?tid=252709) |
آقا امام هادي عليه السلام در قفس شير - |мιѕѕ мєняαѕα| - 12-01-2016 ![]() [rtl]در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.[/rtl]
[rtl]آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم. متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست.[/rtl]
[rtl]متوکل به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید؟ گفتند: نه.[/rtl]
[rtl]آنان به متوکل گفتند : امام هادی علیه السلام را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را روشن کند.[/rtl]
[rtl]امام علیه السلام حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب سلام الله علیها در فلان سال وفات کرده است.[/rtl]
[rtl]متوکل پرسید : آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟[/rtl]
[rtl]امام علیه السلام فرمود: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا معلوم شود که دروغ می گوید.[/rtl]
[rtl]متوکل خواست او را در قفس بیندازد، او گفت: این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد، یک نفر دیگر را آزمایش کنید. برخی از دشمنان امام علیه السلام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام علیه السلام داخل قفس برود.[/rtl]
[rtl]متوکل به امام عرض کرد: آیا می شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام علیه السلام داخل قفس رفت و در داخل قفس شش شیر درنده بود.[/rtl]
[rtl]وقتی امام علیه السلام داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام علیه السلام خوابیدند و امام علیه السلام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت.[/rtl]
[rtl]وزیر متوکل به او گفت : زود او را از داخل قفس بیرون بیاور و گرنه آبروی ما می رود.[/rtl]
[rtl]متوکل از امام هادی علیه السلام خواست که بیرون بیاید و امام علیه السلام بیرون آمد. امام فرمود : هر کس می گوید فرزند فاطمه سلام الله علیها است داخل شود.[/rtl]
[rtl]متوکل به آن زن گفت : داخل شو. آن زن گفت : من دروغ می گفتم و احتیاج، مرا به این کار وا داشت و مادر متوکل شفاعت کرد و آن زن از مرگ نجات یافت.[/rtl]
[rtl]منابــع:[/rtl]
[rtl]1. بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹ ح ۳۵ چاپ ایران.[/rtl]
[rtl]2. منتهی الامال ج ۲ ص ۶۵۴ چاپ هجرت.[/rtl] ماجرای خواندنی زینب کذّابه - Ֆℋ£¥∂α - 13-02-2016 در دنیایی زندگی می کنیم که بیشتر چیزهای قیمتی، بَدَلی دارند، حتّی گاهی برای شخصیّت ها هم، بَدَل پیدا می شود. از کسانی که مدّعی هستند که مهدی موعودند تا آنها که خود را فرزند امام می دانند... در عصر متوّکل عبّاسی زنی می زیست که ادّعا می کرد دختر علیّ علیه السّلام است. خبر به خلیفه عبّاسی رسید، او را احضار کردند خلیفه به او گفت خودت را معرفّی کن. جواب داد: من زینب دختر علی هستم. متوکّل پرسید: زینب بنت علی در گذشته دور می زیسته (و رحلت کرده است) در حالی که تو جوانی، چطور ممکن است؟ جواب داد: دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله که هر پنجاه سال، جوانیِ من برگردد، درباره ام محقّق شده است. خلیفه از پسِ مسئله بر نیامد برای همین بزرگان آل أبی طالب را فراخواند تا چاره ای کنند دروغ آن زن معلوم شود. طبق این نقل شخصی به نام فتح به خلیفه می گوید کار به دست إبن الرضا (امام هادی علیه السّلام) به سرانجام می رسد. به امام اطّلاع داده شد و ایشان در جلسه حاضر شدند و فرمودند: فرزندان علیّ علیه السّلام نشانه ای دارند. خلیفه پرسید آن نشانه چیست؟ امام فرمودند: درندگان متعرّض فرزندان علیّ علیه السّلام نمی شوند. این زن را کنار درنده ای قرار دهید، اگر متعرّض او نشدند، راست می گوید. آن زن که جا خورده بود رو به متوکّل گفت: ای امیرمؤمنان به دادم برس که او (امام هادی علیه السّلام) قصد جان مرا کرده، این را گفت و پا به فرار گذاشت و چنین ندا سر داد: ألا إنّنی زینب الکذّابة/ بدانید که من زینب کذّابه هستم. (1) (1). مجلسی،محمّد باقر،بحار الانوار،اسلامیّه،چاپ چهارم،1385ش،ج50،ص204 . RE: آقا امام هادي عليه السلام در قفس شير - L²evi - 27-02-2016 ادغام شد! RE: آقا امام هادي عليه السلام در قفس شير - 31783178 - 12-03-2016 با سلام ؛ مطلب خوبی بود ولی تکراری! این مطلب در کتاب درسی سال پنجم ابتدایی ؛ درس فلان است! اما ممنون.... . |