![]() |
تولستوی منتقد یا تولستوی رماننویس؟تولستوی کبیر... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: تولستوی منتقد یا تولستوی رماننویس؟تولستوی کبیر... (/showthread.php?tid=253568) |
تولستوی منتقد یا تولستوی رماننویس؟تولستوی کبیر... - sober - 20-01-2016 نوابغ در رشتههای مختلف دانش و هنر گاهی دستنیافتنی میشوند و صدالبته که نبوغ آنها با ممارست و تلاششان به نتیجه میرسد. نوابغ معمولاً در سالهای پایانی زندگیشان دست به کارهایی میزنند یا حرفهایی میزنند که با کل سلوکشان در طول زندگی منافات دارد. ![]() تولستوی نویسنده محبوب بسیاری از علاقه مندان به ادبیات داستانی است. البته درنتیجه تحقیقات یک موسسه هشتاد درصدشان کسانی که می گویند تولستوی را دوست دارند حتی یکبار جنگ و صلح را نخواندهاند. گاهی نقاشی میتواند ساعتها به آثار ونگوگ خیره شود یا معماری که نقشجهان و اهرام و ایفل را بارها در ذهنش ساخته. مجسمهسازی که مجسمه مادر را میبیند و میدان محسنی یادش میرود! منتقدان و عاشقان ادبیات نیز آناکارنینا و جنگ و صلح را اینگونه خوانده اند و می خوانند و خواهند خواند. (ابتدا لذت نیز میبرند) یاد می گیرندو بعدش جرئت که پیدا میکنند نقد می کنند. حتی تحقیق و مقالهای مینویسند. اگر خواننده جنگ و صلح باشید صحنه شکار نیکلای و ناتاشا را با دقت خواندهاید سرسری رد نشدهاید. نشانی از یک دایره المعارف دارد این دو اثر اما بهعنوان منتقد باید کتاب هنر چیست؟ را هم میخواند کتابی که در آن تولستوی خیانتکار میشود در حق جمع کثیری که این دو رمان را دوست داشتهاند. در مقام منتقد تولستوی سختگیر است شلاق میزند و اخلاق ارتودوکسیاش حاکم میشود. ساکن روستای یاسنا پولیانا تلاش بینظیرش در نوشتن را به زیر سوال میبرد و حتی آثار خودش را هنر نمیداند بهنوعی تولستوی منتقد میگوید: ((هنر فعالیتی انسانی است که در آن شخص آگاهانه بهوسیله علائم خارجی مشخص، احساساتی را که با آنها زندگی کرده است دستبهدست به دیگران میدهد، تا اینکه دیگران هم آلوده آنها شوند و تجربه کنند...)) نظریه لذت از هنر آنچنان در منظر تولستوی اشتباه و منجر به تباهی است که کل لذتجویی از اثر هنری را زیر سوال میبرد. اما شاید بیاثر نباشد که هنر بدون لذتجویی را که سالهاست سلطه دارد مرور کنیم خالی از هر چیزی که شعف را برایمان به ارمغان بیاورد که دیگر نشود رمانهایی خواند که نشانی از بزرگی داشته باشند و جایی میرسیم که مرگ رمان را اعلام میکنیم. تولستوی معتقد است که محدود کردن هنر به عدهای خاص نهتنها غیراخلاقی است بلکه منجر به کاهش ارزش هنر و تباهی آن شده است. هنر حقیقی مستلزم انتقال احساسات تازه و نو است. بههرحال، حدود احساساتی که صاحبان زور و زر تجربه میکنند بسیار محدودتر از آن چیزی است که عوام تجربه میکنند. نتیجه چیست؟ همینجا است که سوال میشود کرد. نتیجه داستانهای زنجیرههایی که در مثلاً صدا سیما ساخته میشود و خانهها و سبکهای زندگی که میبینیم. اینجای قصه را میشود با منتقد هنر همنظر بود. مصائبی که بر اقشار غیر مرفه میآید آنقدر پیچیدهتر است که جای بیشتری برای کار دارد اما همین میشود مریضی آثاری تولید میشود که صرفاً جنبه تاریک این بخش از اجتماع را تصویر میکند و کمتر اثری میشود میهمان مامان! یکجایی تولستوی منتقد جان ما میشود و سخن دلمان را میگوید ((مکتبهای هنری ...ازآنجاکه هیچکس نمیتواند چگونه احساس کردن را به دیگری بیاموزد، این مکتبها فقط میتوانند به دانشآموختگان خود یاد دهند چگونه سرهمبندی و جعل کنند. به همین جهت نهتنها دروغ را آموزش میدهند بلکه ظرفیت آفرینش هنر واقعی را هم در شاگردان خود از بین میبرند...)) یکجایی تولستوی منتقد جان ما میشود و سخن دلمان را میگوید ((مکتبهای هنری ...ازآنجاکه هیچکس نمیتواند چگونه احساس کردن را به دیگری بیاموزد، این مکتبها فقط میتوانند به دانشآموختگان خود یاد دهند چگونه سرهمبندی و جعل کنند. به همین جهت نهتنها دروغ را آموزش میدهند بلکه ظرفیت آفرینش هنر واقعی را هم در شاگردان خود از بین میبرند...)) نکتهای هست که بارها اشاره کردم و آن ارتباط دادن مضحک فلسفه و ادبیات یا هنرهای دیگر است. به اعتقاد من فلسفه چون در عرصه عمومی جذاب نیست و توان جایگیری در جامعه را ندارد. سعی میکند با نزدیک شدن به هنر و دیگر عرصههای زندگی عمومی خود را جاگیر نماید این موضوع در هرزمانی صورت گرفته از تجویزهای افلاطون و ارسطو گرفته تا فلاسفه معاصر... اما آثاری که تولستوی در دستهبندی هنر خوب مذهبی (البته منظورش ربانی نیست) و هنر خوب جهانی قرار میدهد نیز جالب هستند. از هنر مذهبی به بینوایان ویکتور هوگو، آدام بید اثر الیوت، کلبه عمو توم اثر استو، داستان دو شهر اثر دیکنز و آثار داستایوفسکی اشاره میکند که هم تناقض زیادی در مثالها و نوع بینشش ایجاد میکند هم تعاریف را دچار مشکل میسازد. در دسته دوم آثار کمتری را قابلارائه میداند. دون کیشوت، کمدیهای مولیر، دیوید کاپرفیلد و نامههای پیک ویک اثر دیکنز در دسته دوم قرار گیرند ولی اعتقاد تولستوی آن است که بهپای داستانهای جهانی انجیل چون یوسف و برادرانش نمیرسند. شاید اگر تولستوی امروز بود و نظرش را در مورد هنر معاصر میپرسیدند به سخنان افلاطون ارجاع میداد و آنها را بی کم کاست تائید میکرد. تنها تفاوتش آن است که تولستوی معتقد است انسانها میتوانند بیاموزند اشتباهی را که در آن هستند، درک کنند و برای گریز از آن راهی بیابند. منابع: 1-تولستوی-هنر چیست؟ 2-ورنر هال-تاریخچه نقد ادبی 3-جی.ای.کادن-فرهنگ ادبیات و نقد |