انجمن های تخصصی  فلش خور
شکل گنگ زن - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: شکل گنگ زن (/showthread.php?tid=267331)



شکل گنگ زن - DarkLight - 30-08-2017

دستم را که به دستگیره گرفتم، ناله‌ی مبهم‌اش بلند شد. پایم را روی پله گذاشته و به داخل خزیدم که نفسم بند آمد؛ با صدای خرد شدن چیزی، نگاهم به کف دوخته شد. سوسک‌های زنده و خشک شده، زیر پایم خش خش صدا می‌کردند و خودشان را به کف کفش‌هایم می‌مالیدند. بوی تحمل‌ناپذیر و بدی که از تخلیه نکردنِ چاهِ فاضلاب در فضا پیچیده بود، حالم را بد می‌کرد.

بقیه داستان:

تارهای عنکبوت، آویزان از گوشه‌های مستطیلی شکل، موهایِ بلندِ بورِ داخلِ کاسه‌یِ روشوئی،

تیغه‌ای که صورتی را اصلاح کرده بود، لکه‌هایِ خون رویِ دستشوییِ فرنگی، سیفونِ نکشیده،

دستمال‌های مچاله و خشک شده‌ی خونی با زمینی پر از سوسک‌های مرده، خشک شده و

زنده‌ای که صدای فس فس‌شان، تنم را جر می‌داد، بیشتر به آشفتگی‌ام می‌افزودند! صدای

خنده‌ها در گوشم بود؛ ـ حسابتو می‌رسم فسقلی ناقلا! خودم را کنار کشیدم: ـ مگه این که

خوابشو ببینی! و پا به فرار گذاشتم. همچنان داشت دورتادور حیاط، دنبالم می‌کرد که نفس بریده،

خودم را داخل دستشوئی انداختم و تا آمدم در را قفل کنم، آن را باز کرد و روبرویم ایستاد: ـ از



دست کی فرار می‌کردی؟! خنده‌ام گرفت: ـ از دست تو... دستانش را دور کمرم انداخته و

پیشانی‌اش را به پیشانی‌ام چسباند: ـ دیدی گفتم گیرت می‌ندازم! به آرامی هلش دادم: ـ کو؟!

نتونستی که... که با شدت بیشتری خودش را بهم چسباند که داغ شدم... دستم را جلوی دهانم



گرفته و با شدت عق زدم، انگار تمام جانم داشت از گلویم بالا می‌آمد! لوله‌ی آب گرم داشت



وسوسه‌ام می‌کرد. دستم را به دیوار گرفته و سرم را به آن کوبیدم، محکم‌تر و محکم‌تر کوبیدم،

آن‌قدر کوبیدم تا این‌که چیزی داغ از روی پیشانی‌ام سر خورد و به لب پایینی‌ام رسید... خم شده و

تیغه را که گوشه‌ای افتاده بود، به دست گرفتم. آن را به آرامی روی انگشتم و جای زخم دست

راستم کشیدم. زنگ زده و کند شده بود. انگاری چیزی داشت ته دلم کشیده می‌شد! صدای

جیغی مبهم و عجیب در سرم پیچید و تیغ از دستم افتاد. انگشتانی وحشی موهایم را چسبید و

کشید، سرم به دیوار کوبیده شد، درد تا فرق سرم بالا آمد و دوباره عق زدم. ترسیدم و با گریه‌ای

بی‌امان و انعکاس دردهایم روی دیوارهای مستطیلی شکل دستشوئی، خودم را به در و دیوار

کوبیدم! رد انگشتانم روی آینه‌ی غبار گرفته، جا باز کردند طوری‌که چشمان خون گرفته‌ی آینه، زل

زده بودند درون چشمانم... سرم داشت گیج می‌رفت و خون، بی‌امان از پیشانی شکافته‌ام جریان

داشت، دردی به اندازه‌یِ همه‌یِ مسکن‌هایِ داروخانه، درون قلبم بالا و پایین می‌شد! صورتم را

نردیک‌تر بردم، با نفس گرمم بخار گرفت و دوباره تار شد. دستی به نرمی از پشتم سر خورد و دور

کمر و شکمم حلقه شد، بی‌قرار و عصبی، سرم را روی شانه‌اش گذاشتم که به نرمی فشارم

داد: ـ خوبی؟! سر تکان دادم: ـ نه... و اشک‌هایم از گوشه‌ی چشمم، داخل گوش‌هایم سر

خوردند. پنجه‌هایش داخل موهایم خزیدند و صدای مهربان عجیبش گوشم را کرد: ـ باز چی شده

آمپر چسبوندی؟! مگه قرار نشد هروخ موتورت داغ کرد، فقط به خودم بگی؟! و خنده سر داد: ـ

دیوونه من باهاتم! به صدای اس‌ام‌اس موبایلم، ترس ورم داشت و از جا پریدم. تا سرم را خم

کردم، اشک‌هایم روی صفحه ریختند که با فریادی بی‌امان، دوباره گریه سر دادم که صدای گریه‌ام

درون چهار دیواری پیچید و به خودم برگشت. خوف برم داشت! دوباره با صدای زنگ اس‌ام‌اس،

نگاهم به گوشی کشیده شد؛ ـ کجائی عزیزم؟! ـ هروخ اس‌هامو گرفتی، لطفاً خبرم کن. هرچی

می‌زنگم، دسترس نمی‌دی... نگرانتم! نگاهم به سقف افتاد، عنکبوت داشت بالا و پایین می‌شد.

جیغ زدم، از بچگی ترسی عجیب از عنکبوت داشتم. بازوهایم را دور خودم حلقه زدم و گوشه‌ای



نشسته و مچاله شدم. شیر آب را با بدبختی باز کردم که صدای آب داخل لوله پیچید و با شدت

فوران زد. سوسک‌ها، دستمال‌های خونی و تیغه همراه دردهایم روی آب شناور شده بودند،

کثافت از توالت بیرون زده و بوی بد به نهایت رسیده بود! آب رفته رفته داشت بالا می‌آمد و دیوارها

هر لحظه به هم نزدیک‌تر می‌شدند... با حالت تهوعی عجیب، دست چپم را به شکم بالا آمده‌ام

مالیدم و دست دیگرم را به دیوار گرفتم که نوک انگشتانم چیزی دلمه بسته را لمس کردند، نگاهم

به خون خشک شده و غبار گرفته‌یِ رویِ کاشی‌هایِ صورتیِ رنگ باخته و جایِ بخیه‌یِ مچِ دستِ

راستم و تیغی با خون خشک شده که روی زمین افتاده و سوسکی روی آن دمر افتاده بود، افتاد!

با دردی شدید در شکمم و هق هقی خفه شده در عمق جانم، کنج دیوار کشیده شدم که با خیس

شدن شلوارم، چندشم شد.. خونی رقیق از کفش‌هایم بالا آمده و با آب جاری، تا کاسه‌ی توالت

کشیده شد..