آنجا سلی برای این ثانیه ها طرح می کشید

وقتی بشر جام سرخ خدا تمام سر کشید

آنجا سلی میان دسته گرگان قصه ها

دنبالِ خطِ سرخ سپیده تا بی کران رسید...

تفاوت رو می شه حتی میون واژه ها حس کرد،
یه وقتایی که عطرت توی شعرم منتشر میشه...

شاید نقاش اگه بودم، تو رو تو پرتره‌هام داشتم

تموم بوم رو با آبی و قرمز واژه می ذاشتم

In your eyes, there's a heavy blue 

One to love, and one to lose 

Sweet divine, a heavy truth

Water or wine, don't make me choose

شایسته نیست در سر زدن یک بامدادِ مست

بی بادۀ صدای تو در چشمۀ خورشید گم شدن

I’m not surprised 

I sympathize 

ah I can’t deny

 Your appetite 

در پشت این درهای بسته سال‌هاست گم شده است

دهلیز یک شرابخانه که از ودکای چشم توست

 

کس را خبر نبود و نیست که در کدامین طلوع صبح

نیلوفری به یُمنِ حضورت بر راه خانه رُست

ما از ازل بندگان الهۀ تگزاس بوده‌ایم

پیش از سلی، خدا تجسّم یک وهم بود و بس

Find me in the shadows 

And put the shades down until tomorrow

سنگینی حضور توست که در جزءجزء اجرای این جهان

یک اضطراب و جنبش جاودان همچنان پا بر جاست

چرا باید برای نامِ تو معنا تراشید

تو از ماهی، تو ماهی، مثلِ نامت

تو را با گیسوانی از طلا، چشمان آبی هیچ حاجت نیست

سیه‌چشمانِ مُشکین مویِ جادو را خلل در طرز و حالت نیست 

بی تو هرگز راهی از این ورطه آشوب در دنیا نبود

ناجی بی‌نام من در این خراب‌آباد سرد

یک نگاه ساده، بعد از ظهر، در ساکت‌ترین روز جهان

با من و تو عشق کرد خود آنچه را باید که کرد

وصفِ آزادیِ این قرن: چو گیسوی تو در دامن باد
شرحِ مغلوبیتش: مهر تو بر کل جهان، هرکه که باد