انجمن های تخصصی  فلش خور
پرسش بهشتیان - درباره علت جهنمی شدن - از جهنمیان - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41)
+--- موضوع: پرسش بهشتیان - درباره علت جهنمی شدن - از جهنمیان (/showthread.php?tid=271732)



پرسش بهشتیان - درباره علت جهنمی شدن - از جهنمیان - م‍حمّد - 11-12-2018

الف) سؤال بهشتیان از جهنمیان، درباره علت جهنمی شدن آنان:

•الا اصحـب الیمین
• فی جنت یتساءلون
• عن المجرمین
• ما سلککم فی سقر.
مگر «اصحاب یمین» (که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان می‌دهند)!
[۱]
آنها در باغهای بهشتند، و سؤال می‌کنند...
[۲]
از مجرمان:
[۳]
چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!»
[۴]

پس از انجام مراحل مختلف حساب در «یوم الحساب» جایگاه افراد در بهشت و دوزخ مشخص می‌شود؛ بهشتیان در بهشت و جهنمیان در جهنم استقرار می یابند، مذاکره و گفتگو لفظی بین آنان بالا می گیرد. از آیات قرآن کریم برمى آید که، گاه نوعى ارتباط میان بهشتیان و دوزخیان برقرار مى شود، گوئى بهشتیان که در بالا قرار دارند به دوزخیان که در پائین هستند مى نگرند و وضع حال آنها را مى بینند و با هم سخن می گویند. هر کدام اعمال و کارهای دنیای خود را بر شمرده و جزا و پاداشی را که دریافت نموده است، برای دیگری بیان می نماید. و افراد می‌توانند علاوه بر مشاهده‌ی جایگاه خود، جایگاه دیگران را نیز مشاهده نمایند، بهشتیان رو به دوزخیان کرده و یک سوال بسیار مهم از آنان می‌پرسند؛ سوال این است که چرا شما اهل دوزخ شدید؟ «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ.»
[۵]
و منظور از جمله یتساءلون عن المجرمین این است که مجموعه اهل بهشت از مجموعه مجرمین مى پرسند، نه اینکه هریک نفر از اهل بهشت از یک نفر از اهل دوزخ بپرسد.
[۶]
و این در حالی است که بعض اهل بهشت و دوزخ در دنیا با هم آشنا بوده و با هم مراوده داشته‌اند. گاهی اوقات از این رو از سر تعجب می‌پرسند «شما که در دنیا در کنار ما بودید، با ما زندگی می‌کردید، همسایه و برادر و خویشاوند ما بودید، مگر چه عملی انجام داده‌اید که مستحق دوزخ و آتش شده‌اید؟» « يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ وَلَـٰكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَ‌بَّصْتُمْ وَارْ‌تَبْتُمْ وَغَرَّ‌تْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَاءَ أَمْرُ‌ اللَّـهِ وَغَرَّ‌كُم بِاللَّـهِ الْغَرُ‌ورُ‌»«آنها را صدا می‌زنند: «مگر ما با شما نبودیم؟!» می‌گویند: «آری، ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار ( مرگ پیامبر را) کشیدید، و (در همه چیز) شکّ و تردید داشتید، و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید، و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد! »
[۷]

ب) پاسخ جهنمیان و اعتراف به چهار گناه:
مجرمان در پاسخ این سؤال اصحاب الیمین چه مى گویند؟ آنها به چهار گناه بزرگ خویش در این رابطه اعتراف مى کنند.
۱. نخست اینکه مى گویند: ما از نمازگزاران نبودیم (قالوا لم نک من المصلین ).
[۸]
اگر نماز مى خواندیم نماز ما را به یاد خدا مى انداخت ، و نهى از فحشاء و منکر مى کرد، و ما را به صراط مستقیم الهى دعوت مى نمود.
۲. دیگر اینکه ما اطعام مسکین نمى کردیم (و لم نک نطعم المسکین ).
[۹]
اطعام مسکین گر چه به معنى غذا دادن به بینوایان است ، ولى ظاهرا منظور از آن ، هر گونه کمک به نیازمندیهاى ضرورى نیازمندان مى باشد اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها.
۳. دیگر اینکه ما پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا مى شدیم (و کنا نخوض مع الخائضین ).
[۱۰]
هر صدائى از هر گوشه اى بر ضد حق بلند مى شد، و هر مجلسى براى ترویج باطل تشکیل مى گردید و ما با خبر مى شدیم ، با آنها همراهى مى کردیم و همرنگ جماعت مى شدیم ، سخنان آنها را تصدیق مى کردیم ، و بر تکذیب و انکار آنها صحه مى گذاردیم ، و از استهزا و سخریه آنها نسبت به حق لذت مى بردیم .
۴. سپس مى افزایند و اینکه ما همواره روز جزا را انکار مى کردیم (و کنا نکذب بیوم الدین ).
[۱۱]

این امور چهار گانه یعنى نماز و زکات و ترک مجالس اهل باطل و ایمان به قیامت اهمیت و نقش ‌ فوق العاده اى در هدایت و تربیت انسان دارد، و به این ترتیب جهنم جاى نمازگزاران واقعى ، و زکات دهندگان ، و تارکان باطل ، و مؤ منان به قیامت نیست . [۱۲]

1. مدثر/سوره۷۴، آیه۳۹.    
۲. مدثر/سوره۷۴، آیه۴۰.    
۳. مدثر/سوره۷۴، آیه۴۱.    
۴. مدثر/سوره۷۴، آیه۴۲.    
۵. مدثر/سوره۷۴، آیه۴۲.    
۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۲۰، ص۱۵۲.    
۷. حدید/سوره۵۷، آیه۱۴.    
۸. مدثر/سوره۷۴، آیه۴۳.    
۹. مدثر/سوره۷۴، آیه۴۴.    
۱۰.مدثر/سوره۷۴، آیه۴۵.    
۱۱.مدثر/سوره۷۴، آیه۴۶.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۲۵۳.