انجمن های تخصصی  فلش خور
متن اهنگ دلارام - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: آهنگ و موسیقی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=26)
+---- انجمن: متن آهنگ های خوانندگان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=52)
+---- موضوع: متن اهنگ دلارام (/showthread.php?tid=275720)



متن اهنگ دلارام - م‍حمّد - 16-05-2019

بخت باز آید از آن در که یکی چون تو در آید
روی زیبای تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این ظرافت که تو داری همه دل ها بفریبی
این لطافت که تو داری همه غم ها بزداید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
نای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخواید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید

مژده ای دل که کنون وقت وصال است و غمت رو به زوال است
به عشاق بگویید ره وصل بپویید که چهارم مه از آن چهاردهِ ما
که عالم همه مجنون رخش در طلبش نعره زنانند و به دف رقص کنانند
و به دل خوف و رجا از کرم ساقی ما طرد شده درد و زشوق قدمش سرو روانست
و چنین است و چنان است و قرار دو جهان است
و سپاهی ز غلامان به رهش جامه دریدند
و دل از خویش بریدند و به معشوق رسیدند
و همین مشغله ی ماست که از
عشق بمیریم و جز او یار نگیریم

با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم آنکه از دوست تحمل نکند عهد نپاید
گر حلال است که خون همه عالم تو بریزی آنکه روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند نای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید



 هر که دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دلارام دید از دلش آرام رفت باز نیابد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو می رفت و ما عاشق و بیدل شدیم پرده بر انداختی کار به اتمام رفت
مه ننماید به روز چیست که در خانه تافت سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

دل و دینم به فدای قد و بالای نگاری که همی بنده نواز است و حقیقت نه مجاز است
چه بگویم که چنین قصه دراز است جهانی بدرش غرق نیاز است
نماز است ، جواز است به دلم سوز و گداز است
منم آن، منم آن، منم آن  ریزه خور خوان کریمش
که به کس کار ندارم بجز آن یار ندارم
به کسی کار ندارم ثمنی غیر دلم بر سر بازار ندارم
منه نالایق ناقابل نالان چه کنم با همه درماندگی و کوری و شرمندگی
و بندگی و بی ثمری پیش همان شه که کریم است و رحیم است
و همان یار قدیم است
جهان گیر جهان دار و به دل دلبر و دلدار و وفادار و هوادار بهین سرور و سردار
و کس و کار و به دل یار و جهانی به کرم هاش
بدهکار چه میشد دل غم دیده ی من را بشود باز خریدار