دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] (/showthread.php?tid=276315) |
RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ - 02-07-2019 زنگ تفریح (نویسنده فراموشکار) من یک نویسنده ام و حدود دو هفته هست ک از شهر و شلوغی اش ب خونه ای در نزدیکی جنگل و
دور از شهر پناه بردم چون کهولت سن و آلزایمرم باعث شده در شهر نتونم ب کارم ادامه بدم. این خانه دو
طبقه هست و من در طبقه پایین و زوج جوانی در طبقه بالا زندگی میکنیم. یه شب مث همه شبا به
کارم مشغول بودم و مینوشتم تا اینکه از طبقه بالا صدای کشیده شدن وسایل اومد.گفتم حتما دارن
اسبابشونو میچینن و توجهی نکردم. اما صدا ادامه پیدا کرد و شدیدتر شد.بلند شدم و عصامو به
سقف کوبیدم. صداها قطع شد. ب میزم برگشتم اما دو دقیقه نشد ک صدای دیگه ای اومد. صدای
دست!آره انگار چند نفر داشتن دست میزدن! چند ثانیه بعد صدای پایکوبی و قهقهه وحشیانه ای
اومد. نتونستم تحمل کنمو ب طبقه بالا راه افتادم تا بهشون بگم چه وقته مهمونی گرفتنه؟!ب طبقه بالا
رسیدم و در زدم ...یهو تموم صداها فروکش کردن ... اما متوجه شدم ک دو روز پیش زوج جوان ک بدون
هیچ دلیلی از اینجا اسباب کشی کردن رو توی فرودگاه دیدم!پس . .. یعنی .. . ب جلوی در نگاه کردم ... هیچ
کفشی نبود! کمی عقب عقب رفتم ... دیگه دیر شده بود ... دستگیره در ب آرومی چرخید!
RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - ☆єℓαнєн✮ - 02-07-2019 لنتی نمیشه حالا اون جمله رو فارسی گفت بخوایی اون جمله رو بگی ک یادت میره میخواستی چیکار کنی RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ - 02-07-2019 کلاس درس آشکار حقایق! (داستان اصلی و بدون تحریف پینوکیو چه بود؟) پینوکیو (به ایتالیایی: Pinocchio) یک شخصیت داستانی و شخصیت اصلی ماجراهای پینوکیو از نویسندهٔ ایتالیایی، کارلو کلودی است. پینوکیو در واقع عروسکی چوبی است که آرزوی تبدیل شدن به پسری واقعی را دارد. همچنین او بسیار دروغ میگوید و هنگامی که دروغ میگوید بینیاش شروع به رشد کردن میکند و بزرگتر میشود.
داستان نسخه انیمیشن: داستان در مورد پیرمرد نجاری است که بچهای ندارد و تنهاست. پدر ژپتو بههمراه یک گربه و دارکوب که با درست کردن اشیاء چوبی امرار معاش میکند. او با درست کردن عروسکی چوبی به اسم پینوکیو باور میکند که کودکی دارد. فرشتهای مهربان وقتی متوجه آرزوی قلبی پیرمرد میشود، با زنده کردن عروسک آرزوی پیرمرد را برآورده میکند. مدتی میگذرد، پدر ژپتو پینوکیو را مثل تمام کودکان به مدرسه میفرستد. پینوکیو در راه مدرسه از روی سادگی و خوشقلبی گول روباه مکار و گربه نره را میخورد و به تماشای نمایش خیمه شب بازی میرود. در آنجا روباه مکار او را به صاحب خیمهشببازی میفروشد. پینوکیو با جوجه اردک همراهش جینا بهناچار در آنجا میماند و بههمراه آنها از شهری به شهر دیگر میرود و ستارهٔ نمایش خیمهشببازی میشود؛ تا اینکه تصمیم به بازگشت به خانه را میگیرد و در راه باز فریب روباه مکار را میخورد و سکههایی را که از صاحب خیمهشببازیگرفته بود از دست میدهد. … و در جنگل با پری مهربان آشنا میشود. پری که از پدر ژپتو اجازه گرفته بود مدتی ازپینوکیو مراقبت میکند و به او درس حساب میدهد. یک بار بهدلیل بازیگوشی به شهر احمقها رفته و پشیمان برمیگردد؛ هنگام برگشت به خانه باز به دام روباه مکار و گربه نره میافتد، و ماجراهای بسیاری رخ میدهد و با اینکه بارها گول آنها را میخورد ولی باز هر بار با سادگی و خوشقلبی با آنها دوست میشود؛ تا اینکه سرانجام برای یافتن پدر ژپتو به دریا میرود و او را در شکم نهنگ پیدا میکند؛ و پس از نجاتیافتن و پایانیافتن سفرها در آخر توسط پری مهربان به انسان تبدیل میشود. داستان نسخه اصلی: در داستان اصلی پینوکیو نویسنده سعی در آن دارد که سختی تربیت کودکان و مخصوصا امور تربیتی کودکان نافرمان را نشان دهد کارلو کلودی در این داستان سعی بر این دارد که ذات پلید و چهره واقعی افراد را به نمایش بگذارد. وی بر این عقیده استوار بود که تنها امر و نهی کردن کودکان باعث تربیت درست آنها نمیشود بلکه میتواند آنها را بیشتر به سمت کار ها غلط جهت بدهد. او عقیده داشت که باید به کودکان فرصت آزمون و خطا داد و با این آزمون و خطا ها آنها با پیامد های مختلف کار هایی که کردن مواجه بشوند و آنها را تجربه کنند و در نهایت تصمیماتی برای رهایی از آنها بگیرند. اما این داستان ترسناک و مناسب کودکان نبود به همین خاطر کمپانی والت دیزنی آن را تغییر داده و به شکل دوست داشتنی که همه آن را به یاد دارند به تصویر کشید. در داستان اصلی پینوکیو ملخی که درون او بود و نقش وجدانش داشت را با چکش کشت چون آن ملخ دائما به او تذکر میداد که پسران بد به الاغ تبدیل میشوند. حتی در قسمتی از داستان او یکی از پاهای چوبی خودش را آتش میزند تا پدر ژپتو از نو پای دیگری برایش بسازد. پینوکیو طی ماجرایی با گربه نره و روباه مکار که لباس انسانی بر تن خود داشتند آشنا میشود و به پدر ژپتو تهمت سوئ استفاده و کودک آزاری میزند و او را به زندان می اندازد. در اواخر داستان گول گربه نره و روباه مکار رو میخورد و از درختی به دار آویخته شده و میمیرد. منبع: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://monster-quest.com/ RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - ☆єℓαнєн✮ - 02-07-2019 (01-07-2019، 13:30)♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.وووایییی فقط اون ک مربوط ب دهن بود حالم بد شد RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ - 03-07-2019 کلاس درس تفکر (معما) جواب معما قبلی: یکی پسره رو مجبور ب خودکشی کرده و ویدیو رو
برای دخدره فرستاده!
+ آقا محمد ب یکی از نکاتش اشاره کردن ... *-*
از اونجایی ک معمای قبلی خیلی آسون بود الان ی معمای سخت تر براتون
پیدا کردم -ــ-
معمای جدید:
داشتم با ی اتوبوس سفر می کردم و از پنجره ب ماشین هایی ک از لاین
بغلی رد می شدن نگاه می کردم.
متوجه یک ماشین خاص شدم، یک دختر بچه صندلی عقب و نزدیک پنجره
نشسته بود و ی چیزایی رو پنجره بخار گرفته با انگشتش می نوشت، شبیه
معادله ریاضی بود
3m qI3 +1
(3 انگلیسی)
دختر ب اتوبوس نگاه کرد و چشم تو چشم شدیم و بعد با هیجان دستش رو
برامون تکون داد، منم بهش لبخند زدم و دستم رو براش تکون دادم در
همون موقع اون ماشین از یک راه دیگه رفت ...
با خودم فکر کردم «چه دختر باهوشی»
موفق باشین
بدرود :/
RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ - 03-07-2019 کلاس درس آموزش طلسم (مقابله با دشمنان و رقیبان) مواد لازم:
1- یک ظرف آب
2- یک لیمو کوچیک
3- سرکه
4- یک قطعه کاغذ ک نام دشمن روش نوشته شده
طریقه انجام:
کاغذ را روی یک محراب کوچک بگذارید و چند قطره لیمو و چند قطره
سرکه روی آن بریزید
سپس با صدای بلند بخوانید: with this spell i combat you, with
this spell i challenge you, with this spell i face you, with this
spell i defeat you
حالا کاغذ را در ظرف آب قرار دهید و 5 روز منتظر بمانید.
RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - محمّد - 03-07-2019 (03-07-2019، 10:30)♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. یـــورکـــا یــــورکـــا(یـــافتـــم یـــافتــــم - ارشمیدس هنگام کشف چگالی) اون شخصی که معادله رو میخونه در واقع برعکسشو میخونه 0__0 و اگه اون معادله رو برعکس کنیم میشه دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. این عکس نوشته شده help me(کمکم کنید) اره؟ دم ویندوز 10 گرم با پینت سه بعدیش. معادله رو با اون برعکس کردم دیدم معنی میده RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ - 03-07-2019 کلاس درس آشکار حقایق! (ویدیو رمزگذاری شده باب اسفنجی, قتل یا…) امروز یه ویدیو به دستم رسید که نسبتا قدیمی بود ولی ارزش پست کردن رو داشت. وقتی که ویدیو رو تماشا میکردم متوجه شدم تصاویری هم زیر این ویدیو گذاشته شده ولی هر چی سعی میکردم و یا سرعت فریم هارو میاوردم پایین نمیتونستم تشخیص بدم که زیر ویدی چیه. بالاخره بعد صحبت با چند تا از منابعمون اونا گفتن که تصویر جنازه یک کودک زیر فریم ویدیو هستش. با این حال وقتی چک کردم با چیزی ندیدم تا اینکه بهشون گفتم حاشیه اون بچه رو خط بکشید و بهم بدید و اونها عکس زیر رو برام فرستادن. منابع میگفتن تقریبا عکس دختر بچه ای هستش که از کمر به پایین نصف شده ولی من بازم با نگا به این عکس چیزی متوجه نشدم. اما چیزی که توجه منو به خودش جلب کرد صدایی بود که از شکنجه یک زن میومد. بعد کمی شنگجه صدای مردی اومد که دوباره این کلمه رو تکرار کرد: “Do it” به معنای انجامش بده. اولین بار کمی آروم این کلمه رو گفت ولی برای بار دوم فریاد زد. صدای گریه زن به وضوح مشخصه. بعد از تحقیقات متوجه شدم این ویدیو ۲ پارت دیگه هم داره. شایعاتی در مورد اینکه این ویدیو از استودیو اصلی اومده بیرون و همینطور بوده پخش شده بود که بعد کمی تحقیق متوجه شدیم شایعه هستش و ۲ پارت این کارتون به صورت سالم در تلویزیون های خانگی به نمایش درآمدند اما یکی از پارت های این ۳ پارت از طرف خود استودیو اصلی رمزگذاری شده. توی ویدیو سوم زمانی که اختاپوس به بالا نگاه میکند هیچ اتفاقی نمی افتد. اما زمانی که شما رنگ فریم هارا تغییر بدهید با یک چیز فوق العاده عجیب روبرو میشوید. عکس مردی که در سمت راست تصویر هستش و در آخر ویدیو شئ که به دوربین حمله ور میشود. بعد این رمزگشایی و انتشار آن توی یوتیوب مردم اعتراضات گسترده ای به این موضع کردند که کارتون کودکان چرا باید چنین چیزی داشته باشه و استودیو سازنده حرفی برای گفتن نداشت. اما در مورد دو کلیپ قبلی (یعنی پارت ۱ و ۲) شایعات بسیاری پخش شده که دوتا از اون هارو براتون توضیح میدیم. اما قبلش باید بگم که در مورد این دو ویدیو هنوز کسی به نیتجه ثابتی نرسیده و کسی نمیدونه که آیا صدای زجر کشیدن زن داخل ویدیو یک چیز واقعی است و ویدیو رمزگذاری شده و یا شیطنت یک کاربر بوده تنها جهت اینکه خرافه جدید رو بر سر زبان ها بیاندازد. خلاصه این از داستان اول: پسر بچه ای بوده (اسمش ذکر نشده) که بچه ای معمولی بود مثل بقیه بچه ها اما کمی بیشتر از اونها درگیر یک سری مشکلات بود که پرد و مادر او هم متوجه این مشکلات شده و اون را پیش دکتری میبرند و دکتر میگوید که مکل خاصی اورا تهدید نمیکند ولی پدر و مادر شاهد این بودند که این بچه دعاهای خاصی میخواندو در خلوت خودش مراسمات شیطان پرستی مختلفی انجام میدهد و کار های میکند که یهودیت را کنار بزند. بعد مدتی این بچه خودکشی میکند و در زمان خاکسپاری او مادر این بچه در مورد اینکه چقدر اورا دوست داشته و …. صحبت میکند. زمانی که آنها کمی آرام میگیرند سراغش وسایل فرزنداشان میروند تا متوجه شوند که فرزندشان چه کار هایی میکرده و زمانی که جعبه کاست های او را پیدا کردند تصمیم گرفتند تک تک این ویدیو ها را تماشا کنند. زمانی که به ویدیو باب اسفنجی رسیدند حس بدی به آنها دست داد و شک کردند که این ویدیو در خودکشی فرزندشان دخالت دارد. تمامی این جریانات از قلم دوست صمیمی این بچه نوشته میشود. زمانی که مادر و پدر این کودک این ویدیو رو به این دوست صمیمی میدهند تا او هم که با این بچه رابطه نزدیکی داشته بررسی کند او متوجه چیز عجیبی میشود. همان تصاویر زیر فریم و عکس جنازه را میابد. زمانی که به سراغ پدر و مادر این بچه میرود متوجه میشود که آنها هم خودکشی کردند… تصویری از همان کاست ویدیویی
خلاصه ای از داستان دوم: من همراه پنج نفر دیگه شیفت شب کنترل کیفی شرکت انیمیشن سازی بزرگی بودیم که جایز نیست به خاطر یه سری مساعل اسمشونو بیارم. کار من همراه با دوستان این بود که قسمت ها و اپیزود هایی که توسط بچه های انیمیشن سازی ساخته میشد رو یک بار دیگه بررسی کنیم و بازنگری کنیم تا اگر ایرادی داشت سریعا بهشوون گزارش بدیم. شرکت ما در حال پایان بندی قسمت های اخر سریال کارتونی باب اسفنجی شلوار مکعبی بود و داشت یه سری قسمت های پایانی رو برای کمک کردن به شرکت اصلی میساخت و خوب طبیعتا یه پولی هم میگیرفت. من و دوستانم پشت میزامون نشسته بودیم و هرکدوم مسعولیت قسمتی از ویدیو هارو به عهده میگرفت.کار ما این شکلی بود که بچه های انیمیشن ساز ۵ قسمت در ماه میساختن و اخر ماه به ما تحویل میدادن و ما هرکدوم یکی از این قسمت هارو جداگانه بررسی میکردیم و ایرادات یا مشکلاتشون رو به اونا گزارش میدادیم. اون شبم همین اتفاق قرار بود بیوفته.همگی جمع شدیم و پنج ویدیو رو توی مانیتور تقسیم کردیم. هرکدوم از بچه ها یه قسمت رو برداشتن که هر کدوم از این قسمت ها یه اسم داشت.مثلا به یکی قسمت باب اسفنجی به اسمان میرود رسید و به یکی دیگه قسمت سندی و پاتریک اشتی میکنند. به من یه قسمت با یه اسم عجیب رسید. به یکی از دوستام که نسبتا از بقیه بیکار تر بود گفتم بیا اینو ببین چه اسمی داره! بهتر نیست عوضش کنیم؟ یکم واسه بچه ها بد نیست؟ یکم خندید و گفت شاید یه شوخی مسخرس اخه مگه میشه این ویدیو اسمش این باشه اون وقت بچه ها چی فکر میکنن. پیشنهاد داد ویدیو رو پلی کنیم. و اون لحظه من بزرگترین اشتباه زندگیم رو مرتکب شدم. ویدیو پلی شد. من و دوستم چشم دوخته بودیم به صفحه. ویدیو در مورد اختاپوس و باب اسفنجی و پاتریک بود که تو یه روز افتابی توی شهر داستانشون شروع میشد. کیفیت ویدیو از بقیه ویدیو ها پایین تر و صداها عقب جلود بود رنگ ها کمرنگ بودن خلاصه ویدیو معمولی نبود. داستان از این قرار بود که اختاپوس قرار بود فردای اون روز کنسرت بده و داشت شدیدا تمرین میکرد که صدای خنده های باب اسفنجی و پاتریک مانع تمرکز میشدن. اونم میرفت بیرون و بهشون تذکر میداد که بس کنید دارم تمرین میکنم. اونا هم گفتن باشه و رفتن تو و اختاپوس با خیال راحت شروع کردن تمرین کردن. فردا اون روز اختاپوس اماده شد تا بره روی صحنه و شروع کردن به نواختن کلارینت که تا اینجا همه چی معمولی بود. همینجور میزد و میزد و ویدیو فرکانسی تر و نویز دار تر میشد و کیفیتش پایین میومد. بعد از نواختن ، صدای تماشاچیان حاضر توی صحنه درومد. اما صدا صدای معمولی نبود. مطمعنا صدای جمعیت این شکلی نبود که ما شنیدیم یعنی صدای جیغ زدن از روی شکنجه نبود. صدای وحشتناکی بود و خیلی ازار دهنده. صدای جییغ به نظر میرسید مربوط به بچه باشه چون صدای تیزی داشت و از روی درد بود. تماشاچیان همینجوری جیغ میزدند و ویدیو نویزی تر فرکانسی تر و بی کیفیت تر با لرزش های عجیب میشد. دوربین جای ثابتی نداشت و همینطور کل صفحه بالا پایین میشد. اما نکته جالب تر چشمای تماشاچیان بود. دقت کردیم این چشما چشمای معمولی همیشگی کارکتر های این کارتن نیست. چشماشون از حالت کارتونی خارج شده بود و خیلی طبیعی و ریز بینانه تر شبیه به چشم انسان بود. چشمانی با دقت بالا طراحی شده و البته عجیب که تا حالا سابقه نداشت از اشکال انسانی توی این کارتن استتفاده کنند. اختاپوس که چهره برهمی داشت و خیلی بی تفاوت از روی صحنه رفت و دوربین نشون داد که وارد خونش میشه و روی تخت میشینه. دوربین این بار رفت روبروی اختاپوس بود و ویدیو حالت های نویزی و فرکانسی بیشتری به خودش گرفت. صدای دریل میومد صدای خش خش صدای های غیر عادی صدای پچ پچ و نجوا و گاها فریاد که اصلا ربطی به کارتن نداشت و واقعا ازار دهنده بود. دوربین روبروی اختاپوس بود و داشت روی صورتش زوم میشد که دوربین داشت روی صورت اختاپوس با همون نویز ها و فرکانس ها زوم میشد که یهو یه عکس ظاهر و سریع قطع شد. خیلی سریع بود و من و دوستم با دیدنش شکه شدیم.بهش گفتم بزن عقب و فرم بندی کن ببینیم چی بود. دوستم همین کارو کرد دقایق پیش رو فرم بندی کرد. تبدیل شد به ۱۰ فرم که تو یکی ازفرم ها عکس افتاده بود. دوستم رفت روی فرم عکس و عکس مشخص شد. باورم نمیشد چی دارم میبینیم. عکس جنازه یه بچه ۶ ساله پسر بود که شکمشو پاره کرده بودن و جفت چشاش از کاسه بیرون بود و یه عروسک باب اسفنجی کنار دستش. سایه عکاس روش افتاده بود و قابل تشخیص بود.دل و روده بچه بیرون بود و خون همه جارو ریخته شده بود.پسرک معلوم بود خیلی درد کشیده چون دهنش باز بود وحالت بدی گرفته بود بدنش. با دیدن این عکس اعصاب من و دوستم حسابی ریخت بهم من احساس خشم و ناراحتی داشتم. دوستم گفت ادامه بدیم؟ من گفتم باشه و باز ویدیو با اون صداهای عجیبش و فرکانس ها و نویزهاش شروع شد. دوربین همینطور داشت روی صورت اختاپوس زوم میکرد که باز یهو یه عکس دیگه ظاهر و سریع قطع شد. باز فرم بندی کردیم و دیدیدم عکس این بار مربوط به جنازه یک دختره کوچیکه ۴ سالس که باز مثل قبلی روده هاش بیرون بود و چشماش از کاسه دراورده شده بود و بغلش عروسک پاتریک بود و باز هم سایه عکاس روی جنازه. صحنه بدی بود موهای دختر و دست و پای کوچیکش غرق خون بودن من احساس تهوع داشتم که گفتم خواهش میکنم بزن بره. دوستم ویدیو رو باز پلی کرد.دوربین کیفیت بدتری به خودش گرفت صداها بی ربط تر شدن و کیفیت همه چیز امد پایین. دوربین در حال زوم بود که باز یه عکس دیگه ظاهر شد و سریع رفت. با فرم بندی به عکس رسیدیم که این بار دیدیم سه تا بچه کنار همن. روده هاشون بیرون بود و چشم نداشتن. عروسک های پاتریک و باب اسفنجی و اختاپوس روشون بود و همه چیی غرق خون بود. اما وقتی دقت کردیم متوجه شدیم این چشم های از کاسه درومده چه قدر شبیه چشم های اون تماشاچیا بود و نکنه صدا تماشاچیا هم صدای همین بچه ها بوده باشه؟ به این نتیحه که رسیدم حالم بد شد و کف زمین بالا اوردم. دوستم ویدیو رو قطع کرد و امد بالا سرم. گفت خوبی؟ گفتم زنگ بزن زئیس بچه های انیمیشین بیاد ببینیم چه خبره اینجا. دوستم سریع زنگ زد و زئیس یک ربع دییگه رسید دفتر کار ما. رئیس بچه های انیمیشن با حالت تعجب وارد شرکت شد و امد بالای سر ما. گفت چی شده ما هم موضوع رو بهش گفتیم و باز از اول همراهش ویدیو رو دیدیم و صحنه هارو نشونش دادیم و رسیدیم به اخراش. دوربین دیگه روی صورت اختاپوس زوم بود.پر از صدای جیغ و ناله از درد که اعصاب هممون رو خورد کرد. دوربین رفت طرف دیگه ای از اتاق اختاپوس که نشون داد اختاپوس بلند شد اسلحه شو برداشت و به چشم خودش شلیک کرد و خون و مغزش پاشید به دیوار. صحنه افتضاحی بود. چندبار بالا اوردم چون هم خون از روی واقعیت خون و هم مغز از واقعیت مغز درست شده بود دقیقا مثل چشم های حضار داخل امفی تعاتر که برای تماشای کنسرت امده بودن. ویدیو تموم شد. دیگه کسی از ترس توی اتاق جز ما سه نفر نمونده بود. رئیس تصمیم گرفت به بچه های انیمیشین خبر بده که موضوع چیه اما بچه های انیمیشن گفتن ما خبر نداریم و اصلا همچین قسمتی نساختیم. داستان به پلیس کشید و ما ویدیو رو بهشون نشون دادیم. اونا هم تحقیقات رو روی ویدیو شروع کردن و ما امیدواریم چیزی بشه پیدا کرد. توجه: داستانی که مطالعه کردید اخرین نوشته ها و دست نویس های کارمند شرکت بررسی انیمیشن های ساخته شده بود که شاهد این ویدیو شد. او بعد از یک هفته به علت دیدن صحنه های وحشتناک ویدیو بعد از ساعت ها خودزنی با زنجیر و چاقو ، خودش را دار زد و کشت. ویدیو از روی تمامی رسانه ها از جمله یوتوب حذف شد و بچه های توی این ویدیو که به طرز فجیحی کشته شده بودند نیز شناسایی نشدند. پلیس هیچ اثری از عکاس که سایه اش روی جنازه ها بود به دست نیاورد. کارمندان شرکت انیمیشن سازی بخش کارتن باب اسفنجی قسم میخوردند همچین ویدیویی را نساخته اند و هیچکس نفهمید ویدیو توسط چه کسی ساخته و وارد شرکت کنترل کیفی شد. سپس بعد از یک سال پرس و پاسخ و جمع اوری سرنخ به علت نبود مدارک کافی پرونده بسته شد. منبع: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://monster-quest.com/ RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ - 03-07-2019 کلاس درس تفکر (معما) جواب معما قبلی:
خب از اون جایی ک همه میدونن وقتی اون دختر اون عبارت
رو نوشته کسی ک خوندش عبارت رو برعکس دیده (همونجوری که ی نوشته رو جلوی آینه
بگیرین برعکس دیده میشه!)
پس اگه اون عبارت رو برعکس کنین میشه help me ک یعنی کمکم کن!
+ کسایی ک درست گفتن: محمّد
معما جدید:
همسایه هام فکر میکنن من دیوونه ام، من آشغال هارو تو خونه ام نگه
می دارم ب همین دلیل بعضیا فکر می کنن از اون آدماییم ک کلکسیون جمع
می کنن، آخه بوی اون افتضاح بود
یک روز خونه آتیش گرفت، من خوشحال بودم و ب یک خونه جدید نقل مکان
کردم
الان زندگی شادی رو سپری می کنم!
یکم سخته ولی موفق باشین ^-^
RE: دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] - رها جوووون - 03-07-2019 (03-07-2019، 11:55)♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. یا خدا |