![]() |
یه داستان درمورد (تن آدمی شریف است به جا آدمیت نه همین لباس زیبا نشان آدمیت)بیا باحال - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: یه داستان درمورد (تن آدمی شریف است به جا آدمیت نه همین لباس زیبا نشان آدمیت)بیا باحال (/showthread.php?tid=28033) |
یه داستان درمورد (تن آدمی شریف است به جا آدمیت نه همین لباس زیبا نشان آدمیت)بیا باحال - آرمان*** - 07-02-2013 تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت داستان واقعی: خانمي با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند. منشي فوراً متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامي گفت: «مايل هستيم رييس را ببينيم.» منشي با بي حوصلگي گفت: «ايشان امروز گرفتارند.» خانم جواب داد: « ما منتظر خواهيم شد.» منشي ساعتها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود که بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان بروند. اما اين طور نشد. منشي که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصميم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اينکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواري دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمي آمد. خانم به او گفت: «ما پسري داشتيم که يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اما حدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد.. شوهرم و من دوست داريم بنايي به يادبود او در دانشگاه بنا کنيم.» رييس با غيظ گفت :« خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي که به هاروارد مي آيد و مي ميرد، بنايي برپا کنيم. اگر اين کار را بکنيم، اينجا مثل قبرستان مي شود.» خانم به سرعت توضيح داد: «آه... نه.... نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم.» رييس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «يک ساختمان! مي دانيد هزينه ي يک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان هاي موجود در هاروارد هفت و نيم ميليون دلار است.» خانم يک لحظه سکوت کرد. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نيندازيم؟» شوهرش سر تکان داد. رييس سردرگم بود. آقا و خانمِ "ليلاند استنفورد" بلند شدند و راهي کاليفرنيا شدند، يعني جايي که دانشگاهي ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد: دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، يادبود پسري که هاروارد به او اهميت نداد. تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت |