![]() |
جمله های کوتاه عـــ ـــــ ــــاشــ ـقــــ ــــــ ـــــانـــــ ـه...!!! - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: جمله های کوتاه عـــ ـــــ ــــاشــ ـقــــ ــــــ ـــــانـــــ ـه...!!! (/showthread.php?tid=28494) صفحهها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
|
پند عاشق!!!!!!!!! - jigar - 06-01-2012 روزگاریست همه عرض بدن می خواهند همه از دوست فقط چشم ودهن می خواهند دیو هستند ولی مثله پری می پوشند گرگهایی که لباس پدری می پوشند انچه دیدن به مقیاس نظر می سنجند عشق را همه با دور کمر می سنجند خوب طبیعی ست که یک روزه به پایان برسد عشقهایی که سر پیج خیابان برسد ![]() ![]() ![]() ومن چه ساده ام - م.تنها - 10-01-2012 قطار ميرود قطار ميرود قطار ميرود تو ميروي تمام ايستگاه ميرود ومن چقدر ساده ام كه سالهاي سال در انتظار تو كنار اين قطار رفته ايستاده ام وهمچنان تكيه بر نرده هاي ايستگاه رفته تورا دلواپسم RE: ومن چه ساده ام - FARID.SHOMPET - 10-01-2012 چه غم انګیز!! بیچاره تمام این وقت ها رو اون جا می رفته تا یارش برګرده. حتی اون موقع که داشتن ایستګاه قطار رو خراب می کردن. RE: ومن چه ساده ام - ps3000 - 10-01-2012 خوب پيچيده باش ![]() ![]() ![]() برای کسیکه سالهاستْ شعرهایم را مینویسد - emo love - 28-01-2012 تنها رازِ منی تو را به خدا هم فاش نمیکنم! دیدار اول پایانِ قصه بود باقیش هرچه هست - هرچه بود ادامهی راهیست که رفتهایم - که میرویم... مقصد؟ هرچه پیش آید خوش آید! نرسیدن! تمام نشدن!... امروز آمدیم بمانیم... امروز آمدیم ماندیم... امروز آمدیم باشیم... / امروز آمدیم. ماندیم. هستیم. حالا خودمان هم اگر بخواهیم، نمیتوانیم برویم!... رشد کرده - بزرگ شدهایم با هم. پیچیده - تنیدهایم در هم... گُم نمیشویم لابهلای آدمها. به قولِ شاعری آشنا* : نُقرهداغِ بووسههای منی / هیچوقت / گُم نمیشوی! / ( رضا کاظمی ) تنها رازِ هم بودهایم- هستیم، شیرینترین گناهِ هم، آدم-حوّای هم، چشمزخمِ نجاتبخش هم، شعر-قصّههای هم،... من- تو - «ما»یِ هم بودهایم - هستیم... حالا خودمان هم اگر بخواهیم، نمیتوانیم برویم!... به قولِ همان شاعرِ آشنا* : هرکجا بروی / دوباره بازمیگردی / مثل نامهای که هر دو رووش / نشانیِ من است! / سکوتِ لبهات غافلگیرِ کدام بوسه میشود دیگر وقتی هنووز طعمِ شعرهای مرا میدهد؟! *** امروز آمدیم بمانیم... امروز آمدیم ماندیم... امروز آمدیم باشیم... / امروز آمدیم. ماندیم. هستیم. حالا خودمان هم اگر بخواهیم، نمیتوانیم برویم! نه؟!... روزگار غريبی است! - pantea - 29-01-2012 آری! روزگار غريبی است! روزگاری است که ... بزرگراههای وسيعتر بنا کردهايم اما تنگنظرتر شدهايم؛ ساختمانهای بلندتر ساختهايم اما افق ديدمان کوتاهتر شده است. تنها به زندگی، سالهای عمرمان را افزودهایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان؛ تا ماه رفته و برگشتهایم اما حاضر نیستیم برای يک آشنا از یک سوی خیابان به آن سو برویم؛ زمانه ما زمانه انسانهای بلند قامت اما کوتهنظر و دونهمت است. زمانه تحصيلات عاليه و خلقيات دانيه است. زمانه ارقام، اعداد و کميات است و نه اصول و ارزشها! عصرِ ما، عصر خانههای شيکتر و روياييتر اما خانوادههای از هم دور و همخانههايي ناآشنا است! عصری است که دغدغهها و چالشهای بيشتری داريم اما نيايش و مناجات کمتری داريم. پيامکها را در لحظه میگيريم و برای ديگران میفرستيم اما پيامهای روشن آسمانی را نمیگيريم. اما اين سزاوار ما نيست. زندگی فقط زنده ماندن نیست، بلکه زنجیرهای از لحظههای ناب رويش و رويش دوباره است. اين رويش محتاج هوای پاک و تازه است. هوای تازه معنويت، زيبايي، دانايي و نيکويي. پنجرهاي گشوده بايد که چنين هوايي را فراهم آورد RE: روزگار غريبی است! - Arman1 - 29-01-2012 ممنون ،خوب تایپ کردی ![]() عاشقانه و عارفانه - melina98 - 08-08-2012 \/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ می گویی: دوستت دارم و من به کبوتری تشنه بدل می شوم که به کارد گلوگاه اش عاشق است… /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ از من فاصله بگیر …. هر بار که به من نزدیک می شوی باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت از من فاصله بگیر …. خسته ام از امیدهای کوتاه … !!! /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ طعم صداقتت ! را چشیده ام تعریفی نداشت لعنتــــی!!. لطفا کمی دروغ بگو شاید دروغ هایت, صادقانه تر باشد… /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ خسته شدم از آدمایی که می گن: “تو خیلی خوبی” ، “من لیاقت تو رو ندارم” بی لیاقت های عزیز ! حداقل واسه دلیل رفتنتون یه ریزه خلاقیت به خرج بدین .. /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ خورشید هم خیانت میکند این روزها صبح ها دیرتر مى آید وعصرها زود مى رود! /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ آدمهای تنهایی رو می شناسم که همه ی دلیلشون برای تنهایی نگرانی از تنهاتر شدن است!!!! /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم دست نوازش بر سرش میکشم، میگویم: غصه نخور، میگذرد… برای دلم، گاهی پدر میشوم خشمگین میگویم: بس کن دیگر بزرگ شدی … گاهی هم دوستی میشوم مهربان دستش را میگیرم، میبرمش به باغ رویا … دلم ، از دست من خسته است… /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ یه خیابونایی… یه عطرایی… یه آهنگایی… یه تکیه کلامایی… یه لباسایی… یه کارایی… یه روزایی… یه پارکایی… یه فیلمایی… یه عکسایی… یه… اینا شاید هیچی نباشن،اما گاهی خیلی عذاب آورن برای یه آدمایی!!! /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ نـــه ایـــــنکــــــــه زانـــــو زده باشــــم نـــــــــه فــــقـــط تـــنهــــــایـــــــــــى ســـــــنکیــــــن اســــــت /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ ساکت نیستم لبهایم هم نسوخته است تنها تمام ِ من تاول زده از آشی که نخورده ام /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ این روزها قلب هر کسی را ﻧﺸﺎﻧﻪ بگیرید تیرتان ﺑﻪ ﺳﻨﮓ میﺧﻮﺭﺩ… /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ پایان سریال دروغ هایت بود آخرین لبخندت….. و چه ساده بودم من!! که تا تیتراژ پایانی به پای تو نشستم…!! ***************************[/align]
یگر قاصدک ها
یادمه وقتی که رفتی حتی جاده تو رو گم کردبه دست ما نمیرسند! چون شرم دارند پیغام چند نفر را به یک مقصد ببرند!! ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ از یه جایی به بعد آدم دیگه دوست نداره همه چی درست بشه! دوست داره همه چی تموم بشه… ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ نفست باران است ، دل من تشنه ی باریدن ابر ، دل بی چتر مرا میهمان کن … ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا برده و از من اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بمانند وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!! عاری از عاطفه ها… تهی از موج و سراب… دورتر از رفقا… خالی از هرچه فراق!! من نه عاشق هستم ؛ و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من… من دلم تنگ خودم گشته و بس…! ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥[align=center] آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد .. امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه آدمی می رود امــا نـمی میـرد! مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن ِ تـو چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری در حالـی کـه زنــده ای ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ کاش گاهی مرد بودم می شد تنهاییم را…. به خیابان بیاورم سیگاری دود کنم و نگران نگاه های مردم نباشم کاش گاهی مرد بودم می شد شادی ام را…. به کوچه ها بریزم…. با صدای بلند بخندم… و هیچ ماشینی….. برای سوار کردنم….ترمز نکند کاش……!!!!!! ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ چه کسی میگوید که من هیچ ندارم…؟ من چیزهای با ارزشی دارم ….! حنجره ای برای بغض … چشمانی برای گریه… لبهایی برای سکوت… ریه هایی برای سیگار… دستهایی برای خالی ماندن… پاهایی برای نرفتن…. شبهایی بی ستاره…. پنجره ای به سوی کوچه بن بست… و وجودی بی پاسخ….. ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد لال می شوی… ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ اون نگاه آخر تو منو بدجور زیر و رو کرد وقت رفتن توی چشمات یه نفر منو صدا کرد یه نفر که عاشقم بود منو از خودم رها کرد داری میری خوش به حالت نباشه عین خیالت غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت رفتی و مونده تو اینجا کوله بار خاطراتت غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت رفتی و کاشکی میدیدی همه روزام پر درده کاش میدیدی همه غمه دوریت باوجود من چه کرده رفتی و کاشکی می موندی این روزا رو خوب میدیدی میدیدی زندگی مو به چه روزایی کشیدی داری میری خوش به حالت نباشه عین خیالت غیر اون دلی که بردی همه برده هات حلالت رفتی و مونده تو اینجا کوله بار خاطراتت غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت یادمه وقتی که رفتی حتی جاده تو رو گم کرد اون نگاه آخر تو منو بدجور زیر و رو کرد وقت رفتن توی چشمات یه نفر منو صدا کرد یه نفر که عاشقم بود منو از خودم رها کرد غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت رفتی و مونده تو اینجا کوله بار خاطراتت غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت ************************
*******************************************هميشه با تو ميمونم چقدر اين جمله غمگينه چرا چشماي مات من كسي اينجا نميبينه تو از رفتن چه ميدوني تمام واژه ها مردن چه جوري ميشدم وقتي برام عكساتو آوردن چقدر اين جمله غمگينه تموم قصه بازي بود تموم عشق تو چشماش بفهمي صحنه سازي بود تو با احساس من مردي ديگه اينجا زمستونه چرا بعد تو من تنهام كسي اينو نميدونه خيانت يعني تنهايي همين حالي كه من دارم همين بغضي كه ميبيني هميشه توصدام دارم خيانت يعني باور كن كه ديگه بر نمي گرده مرور خاطرات تو منو بيهوده تر كرده چقدر اين جمله غمگينه تموم قصه بازي بود تموم عشق تو چشماش بفهمي صحنه سازي بود تو با احساس من مردي ديگه اينجا زمستونه چرا بعد تو من تنهام كسي اينو نميدونه هميشه با تو ميمونم چقدر اين جمله غمگينه چرا چشماي مات من كسي اينجا نميبينه تو از رفتن چه ميدوني تمام واژه ها مردن چه جوري ميشدم وقتي برام عكساتو آوردن ایهِ اصل و نَسَب در گردش دوران زَر است / دائمآ خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است کُره اسب ، از نجابت از پس مادر رود / کُره خَر ، از خریت ، پیش پیشِ مادر است دود اگر بالا نشیند کسرِ شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است شصت وشاهد هردو دعوای بزرگی میکنند / پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است ؟ آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون / آن یکی شمشیر گردد دیگری نعِلِ خر است گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن / روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است . . . رنگ عشق - zeinab - 08-08-2012 دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت که از تمام دنیا تنفر داشت و فقط یکنفر را دوست داشت دلداده اش را و با او چنین گفته بود « اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس **** گاه تو خواهم شد » *** و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد و دختر آسمان را دید و زمین را رودخانه ها و درختها را آدمیان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست *** دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد : « بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام » *** دختر برخود بلرزید و به زمزمه با خود گفت : « این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ » دلداده اش هم نابینا بود و دختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسری با او نیست *** دلداده رو به دیگر سو کرد که دختر اشکهایش را نبیند و در حالی که از او دور می شد گفت « پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی » ![]() ![]() RE: رنگ عشق - ارمين2012 - 09-08-2012 مرسي ... |