انجمن های تخصصی  فلش خور
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34)
+--- موضوع: اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (/showthread.php?tid=287964)



اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی - SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ - 05-08-2020

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (به روسی: Союз Советских Социалистических Республик) یا به‌طور خلاصه شوروی (به روسی: Совет)، اتحادیه‌ای سوسیالیستی در اوراسیا بود که از روسیه و چندین جمهوری متحد تشکیل گردید که از زمان تأسیس در سال ۱۹۲۲ تا زمان انحلال در سال ۱۹۹۱ بخش بزرگی از شرق اروپا و شمال آسیا را دربرمی‌گرفت و پهناورترین کشور جهان شناخته می‌شد. این اتحادیه اقتصاد و دولت متمرکزی داشت و دارای نظام تک‌حزبی بود که توسط حزب کمونیست اتحاد شوروی در مقر اصلی خود در مسکو اداره می‌شد. اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی حاصل انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود و روسیه بخش بزرگ‌تر آن را تشکیل می‌داد. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ و در طی دوره‌ای که به جنگ سرد موسوم است، اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا ابرقدرت‌های جهانی به‌شمار می‌رفتند و بر همه مسائل جهانی مانند سیاست‌های اقتصادی، روابط بین‌المللی، تحرکات نظامی، روابط فرهنگی و پیشرفت دانش به‌ویژه در فناوری فضایی تأثیر داشتند. در اتحاد شوروی تمام قدرت سیاسی و اداری در دست تنها حزب مجاز یعنی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.در کشاکش انقلاب فوریه، برای مبارزه با امپراتوری روسیه گروه‌های مختلف کارگری و دهقانی شکل گرفت که مهم‌ترین آن‌ها سُویِت پتروگراد (به روسی: Совет Петроград) بود. نام روسی Совет که در زبان پارسی معنای «شوروی» یافت، از همین‌جا نشأت گرفت.

تاریخ اتحاد شوروی
نوشتار اصلی: تاریخ شوروی
از ورود امپراتوری روسیه به جنگ جهانی اول تا فروپاشی آن و انقلاب اکتبر «۱۹۱۷-۱۹۱۴»
در اوت ۱۹۱۴ روسیه وارد جنگ جهانی اول شد. ابتدا فقط بلشویک‌ها و انقلابیون سوسیالیست، مخالف جنگ بودند اما شکست‌های روسیه حامیان امپراتوری را به حداقل رساند. انقلاب اولین بار توسط خود دهقانان و کارگران و سربازان ناراضی از جنگ و سلطنت در فوریه ۱۹۱۵(که به انقلاب فوریه معروف است) صورت گرفت. در واقع بلشویک‌ها در انقلاب فوریه هیچ نقش خاصی نداشتند. در کشاکش انقلاب فوریه، گروه‌های مختلف کارگری و دهقانی شکل گرفت که مهم‌ترین آن‌ها سُویِت پتروگراد (به روسی: Совет Петроград) بود و لئون تروتسکی یکی از سران این گروه بود که سپس با نفوذ در دولت موقت نخست‌وزیر شد. اختلاف اصلی بین سوسیالیست‌ها اینجا اتفاق افتاد که عده‌ای انقلاب را اجتناب ناپذیر می‌دانستند؛ ولی عده‌ای خواهان اصلاحات از طریق دولت موقت بودند. اینجا بود که میان صاحبان مقام بین سوسیالیست‌ها و اشخاصی که حرف‌هایشان توسط مردم انجام می‌شد، اختلافی صورت گرفت که باعث شد ولادیمیر لنین با تفسیری که خود از مارکسیسم داشت به نام مارکسیسم-لنینیسم حمایت مردم را به خود جلب کرد و جالب اینجاست اتفاقاتی که در آینده برای شوروی پیش‌آمد و تصمیمات دولت تضاد علنی با نظرات مارکس و حتی لنین داشت.[۱] کارل مارکس در کتاب «ایدئولوژی آلمانی» می‌نویسد: «در جامعه کمونیسم که دایره آزادی هر فرد بیش از همیشه است و وی می‌تواند در رشته مورد علاقه به موفقیت دست پیدا کند، جامعه فرایند تولید را کنترل می‌کند و بنابراین فردی مثل من می‌تواند امروز کاری انجام دهد و فردا کار دیگری، صبح شکار کند، بعدازظهر ماهی‌گیری کند، شب گله را به چرا ببرد، بعد از شام هم به انتقاد بپردازد، همان چیزی که در ذهنش است را اجرا کند بدون آنکه شکارچی، ماهیگیر، چوپان یا نقاد باشد.»[۲] انقلاب اکتبر به رهبری بلشویک‌ها صورت گرفت. بلشویک‌ها و ولادیمیر لنین حمایت دهقانان را با اجازه دادن برای اداره زمین‌های خودشان به دست خودشان و تشکیل شوراها دهقانی، سربازان خسته از جنگ را برای اطاعت نکردن از فرماندهانشان و همین‌طور کارگران را گرفتند و به سُویِت‌ها نفوذ کردند و با این که رهبران معتدل سوسیالیست در شوراها مخالف آن‌ها بودند، اما در یک کشاکش، قدرت را سُویِت‌ها به دست گرفتند و انقلاب را هدایت کردند تا دولت را به رهبری لنین به ثبات رساندند.[۱] سرانجام در اکتبر سال ۱۹۱۷، انقلاب مردم روسیه به ثمر نشست. آخرین امپراتور روسیه، نیکلای دوم، که بیمار بود، در کاخ پترهوف در سن پترزبورگ بود، اما مردم و بلشویک‌های خشمگین، سرانجام به آن کاخ ریختند و نیکلای دوم و خاندانش را به یکاترینبورگ تبعید کردند که سپس همان‌جا تیرباران شدند. بالاخره حزب بلشویک به رهبری ولادیمیر لنین قدرت را در این کشور به دست گرفت و به بیش از ۳۰۰ سال سلطه دودمان رومانوف بر روسیه پایان داد و امپراتوری روسیه سرنگون شد.

از جمهوری روسیه تا تأسیس اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی «۱۹۲۲-۱۹۱۷»
پس از به قدرت رسیدن حزب بلشویک، دولت موقتی به نام جمهوری روسیه «روسیه بلشویک» تشکیل شد. اما این کشور، مدت کوتاهی پس از تشکیل با حمله طرفداران نظام گذشته و نیروهای خارجی به‌ویژه بریتانیا روبرو شد. این دوره به دوران جنگ داخلی روسیه معروف است و طی آن ارتش نوین شوروی با نام ارتش سرخ به کوشش لئون تروتسکی و تحت رهبری او شکل گرفت تا با ارتش جبهه سفید که متشکل از افسران و ژنرال‌های دوران تزاری بودند به جنگ بپردازد. در جریان جنگ داخلی و بعد از آن حزب بلشویک (حزب کمونیست اتحاد شوروی) که تنها حزب مجاز در کشور بود، سیاست اقتصادی سخت گیرانه‌ای را تعقیب می‌کرد که به کمونیسم جنگی معروف شد. ۵ سال بعد، در ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲ و پس از سرکوب مخالفان و دشمنان، حزب بلشویک که نام خود را به حزب کمونیست اتحاد شوروی تغییر داده بود تأسیس کشور «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» را اعلام کرد. این کشور از اتحاد روسیه و مناطق متعلق به روسیه تزاری تشکیل شده بود.


ولادیمیر لنین
اتحاد شوروی در دوران ولادیمیر لنین «۱۹۲۴-۱۹۲۲»
پس از تأسیس اتحاد شوروی در سال ۱۹۲۲، ولادیمیر لنین به رهبری اتحاد شوروی و دبیرکل حزب کمونیست این کشور برگزیده شد. ولادیمیر لنین که در آن زمان ۵۲ سال داشت، پایتخت کشور را از سن پترزبورگ به مسکو منتقل کرد و کاخ بزرگ کرملین را پایگاه حکومتی خویش و رئیس‌جمهور جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی قرار داد. با پایان گرفتن جنگ داخلی و استقرار حاکمیت حزب بر سراسر کشور، سیاست اقتصادی جدیدی به نام برنامه نوین اقتصادی معروف به «نِپ» در پیش گرفته شد. دورهٔ انسجام انقلاب بلشویک‌ها میان سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ به‌عنوان دورهٔ کمونیسم جنگی معروف است. بانک‌ها، خطوط راه‌آهن و کشتی‌رانی ملی شد و اقتصاد پولی نیز محدود گردید. به‌ زودی مخالفت جدی گسترش یافت. روستائیان می‌خواستند درآمد حاصل از فروش محصولات خود را به‌صورت نقدی دریافت کنند، و از این‌که مازاد درآمد آن‌ها برای تأمین هزینه‌های جنگ داخلی در روسیه توسط دولت ضبط می‌شد، احساس ناخشنودی می‌نمودند. در مواجهه با مخالفت روستاییان، لنین به یک عقب‌نشینی راهبردی در کمونیسم جنگی تحت عنوان سیاست جدید اقتصادی (NEP) پرداخت. روستاییان از پرداخت عوارض عمده‌فروشی محصولات خود رها شدند و اجازه یافتند تا مازاد تولید خود را در بازار آزاد بفروشند. بازرگانی در اثر مجازشدن تجارت خرده‌پای خصوصی رونق یافت. حکومت نیز مسئول بانکداری، ترابری، صنعت سنگین و امکانات عمومی شد.

اگرچه مخالفت برجای مانده در میان کمونیست‌ها موجب انتقاد از روستاییان ثروتمند یا کولاک‌ها شد که از سیاست اقتصادی جدید سود می‌بردند، اما این برنامه به‌خوبی مفیدبودن خود را ثابت کرد و اقتصاد روسیه را دوباره احیا نمود. پس از مرگ لنین در اوایل سال ۱۹۲۴، سیاست اقتصادی جدید در میان اعضای داخل حزب کمونیست اتحاد شوروی با مخالفت فزاینده‌ای روبرو شد، دیری نپایید که اختلاف رهبران شوروی در نحوه پیشبرد سیاست‌های اقتصادی بالا گرفت. سرانجام در سال ۱۹۲۴، ولادیمیر لنین پس از ۲ سال رهبری اتحاد شوروی و در سن ۵۴ سالگی درگذشت و پیکرش مومیایی شد و در آرامگاه لنین قرار داده شد.


ژوزف استالین در کنفرانس پوتسدام
]

اتحاد شوروی در دوران ژوزف استالین «۱۹۵۳-۱۹۲۴»
پس از مرگ ولادیمیر لنین کشمکش بر سر جانشینی او شدیدتر شد و بالاخره ژوزف استالین، توانست مخالفان خود به ویژه لئون تروتسکی را سرکوب کند و خود قدرت را به دست گیرد؛ درحالی که ۴۶ سال بیشتر نداشت. او در چند مرحله دست به تصفیه حزب، کشور و... از مخالفان خود زد. پاکسازی بزرگ نامی است که بر این اقدامات استالین نهاده‌اند. این اقدامات استالین از به قدرت رسیدن او آغاز شد و تا سال ۱۹۳۷ به اوج خود رسید. بدین ترتیب استالین بسیاری را کشت، زندانی کرد، تبعید کرد، اعدام کرد و… بسیاری از کارها. او حتی به اطرافیانش نیز رحم نکرد. استالین برنامه‌های اقتصادی لنین را لغو کرد و آن را با برنامه‌های پنج ساله تعویض کرد. برای مثال، او در عرصه کشاورزی با ایجاد مزارع اشتراکی «کلخوز» چهره کشاورزی اتحاد شوروی را دگرگون ساخت. سیاست‌های کشاورزی حزب کمونیست اتحاد شوروی با مخالفت مالکان خرده‌پا (کولاک‌ها) روبرو شد و دولت بی‌رحمانه آنان را سرکوب کرد. استالین سیاست صنعتی‌سازی کشور را با جدیت و سرعت هر چه تمام تر پیگیری کرد و در دوران او اتحاد شوروی به ابرقدرت صنعتی بزرگی تبدیل شد. ژوزف استالین با سیاست‌های خود تغییرات بسیاری در فرهنگ و جامعه اتحاد شوروی ایجاد کرد. در ۱۹۳۹ در آستانه شروع جنگ جهانی دوم، اتحاد شوروی پیمان عدم تجاوز با آلمان نازی منعقد کرد و به لهستان، همزمان با آلمان حمله برد و با آلمان، لهستان را تقسیم کرد؛ ولی در سال ۱۹۴۱ با حمله گسترده آلمان به اتحاد شوروی، این کشور نیز به جنگ با آلمان وارد شد. در این جنگ که به‌طور رسمی جنگ کبیر میهنی (به روسی: великая отечественная война) نامیده می‌شد، دولت و حزب و مردم اتحاد شوروی با مقاومت در برابر ارتش آلمان و فداکاری‌ها و قربانی‌دادن‌های بسیار توانستند جریان جنگ را برگردانده و ‌به‌ویژه پس از نبرد استالینگراد نیروهای اتحاد شوروی در موضع حمله قرار گرفتند. شکست آلمان در ۱۹۴۵ که بار اصلی آن بر دوش اتحاد شوروی بود، این کشور را به یکی از ابرقدرت‌های جهان تبدیل کرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، ۳ کشور حوزه دریای بالتیک یعنی استونی، لیتوانی و لتونی به علاوه بخش شمال شرقی رومانی «مولداوی» ضمیمه خاک اتحاد شوروی شدند. سرانجام با تأسیس سازمان ملل متحد، اتحاد شوروی توسط این سازمان در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ به عنوان یک کشور به رسمیت شناخته شد. آغاز دوران جنگ سرد «کشمکش و تقابل دو ابرقدرت یعنی اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا» سیاست تمام جهان را طی ۴ دهه تحت تأثیر خود داد. همچنین این تقابل را، تقابل میان سوسیالیسم و سرمایه‌داری نیز نامیده‌اند. اتحاد شوروی در ۱۹۴۹ توانست دارای قدرت هسته‌ای شود و به انحصار آمریکا در این زمینه پایان داد. سرانجام ژوزف استالین در سال ۱۹۵۳، پس از ۱۹ سال رهبری اتحاد شوروی و در سن ۶۵ سالگی درگذشت.


نیکیتا خروشچف
اتحاد شوروی در دوران نیکیتا خروشچف «۱۹۶۴-۱۹۵۳»
در سال ۱۹۵۳ بعد از مرگ ژوزف استالین، جانشینان او به رهبری دسته‌جمعی پرداختند ولی در پایان نیکیتا خروشچف، در حالی که ۵۹ سال داشت، توانست قدرت را به دست آورد. یکی از اقدامات مهم خروشچف، بستن پیمان ورشو با تعدادی از کشورهای بلوک شرق به عنوان اقدامی متقابل در برابر پیمانهای ناتو و سنتو در سال ۱۹۵۵ بود. خروشچف سازمان اطلاعات و امنیت اتحاد شوروی «کاگ‌ب» را تأسیس کرد. در سال ۱۹۵۶ خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی کشتارهای استالین را مورد شماتت قرار داد و در جهت تخریب چهرهٔ استالین برآمد. در دوران نیکیتا خروشچف بسیاری از سخت‌گیری‌های دوره استالین تعدیل شد. بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شدند و به بسیاری که در دوره استالین به عنوان جاسوس و مخالف اعدام شده بودند، اعاده حیثیت شد. همچنین در این دوران قانون تجارت آزاد تا حدی پذیرفته شد که آثار جبران ناپذیری را بر بدنهٔ نظام سوسیالیستی که پشتیبان اقتصاد هدایت شده بود، وارد آورد؛ که بعدها به سلسله حوادث و رخدادهایی انجامید تا فروپاشی اتحاد شوروی. حتی سیاست زمین‌های بکر در عرصه کشاورزی انجام شد که ترکیب جمعیتی قزاقستان را به هم زد و تعداد خارجی‌ها از قزاق‌ها بیشتر شد. البته سپس این سیاست شکست خورد. در دورهٔ خروشچف بیشتر به صنایع سنگین توجه می‌شد تا تولید کالاهای مصرفی. این اقدامات وی با مخالفت شدید محافظه‌کاران حزب کمونیست رو به رو شد. بدین ترتیب، تلاش‌های تخریب شخصیت خروشچف از جناح‌های مختلف آغاز شد. این درگیری‌های سیاسی نه تنها شامل تخریب وجههٔ خود شخص خروشچف بود، بلکه پسر او یعنی «لئونید خروشچف» که در جنگ مفقودالاثر شده بود را نیز دربرگرفت. در سال ۱۹۵۷، اتحاد شوروی با فرستادن ماهواره اسپوتنیک۱ به مدار زمین، عصر فضا را آغاز کرد. اتحاد شوروی برای اولین بار یوری گاگارین، که خلبانی در نیروی هوایی اتحاد شوروی بود را به فضا فرستاد و پس از چندی با سفینهٔ بی‌سرنشین خاک کرهٔ ماه را به زمین آورد. در اوایل دهه ۱۹۶۰، رهبران حزب کمونیست، نیکیتا خروشچف را با توطئه لئونید برژنف مجبور به استعفاء کردند؛ ‌به‌ویژه که در آن زمان خروشچف پیرتر شده بود و توانایی کارش افت کرده بود. بالاخره درسال ۱۹۶۴، نیکیتا خروشچف پس از ۱۱ سال رهبری اتحاد شوروی، برکنار شد.


لئونید برژنف
اتحاد شوروی در دوران لئونید برژنف «۱۹۸۲-۱۹۶۴»
پس از دوره‌ای رهبری دسته‌جمعی، لئونید برژنف در سال ۱۹۶۴ قدرت را به دست گرفت. اما این بار بر خلاف دوره خروشچف که علاوه بر مقام دبیر اولی حزب کمونیست مقام نخست‌وزیری اتحاد شوروی را هم از سال ۱۹۵۸ داشت، این بار اعضای حزب تصمیم گرفتند که نوعی تقسیم قدرت در حزب به وجود بیاید. در نتیجه دبیر اولی حزب کمونیست به «لئونید برژنف» و نخست‌وزیری اتحاد شوروی به «آلکسی کاسیگین» رسید. در دوره او اصلاحات سیاسی و اجتماعی که در دوره خروشچف آغاز شده بود به کندی گرایید و تسلط حزب و دولت بر تمام عرصه‌های سیاسی و اجتماعی تقویت شد. در دورهٔ برژنف فسادهای زیادی صورت گرفت به‌طوری‌که فرزندان و داماد وی نیز در آن دست داشتند. در دورهٔ رهبری برژنف بر اتحاد شوروی آزادی‌های محدودی که در دورهٔ خروشچف به مردم اتحاد شوروی داده شده بود از میان رفت و پروژهٔ استالین زدایی خروشچف کنار گذاشته شد. البته هیچ‌گاه سطح دیکتاتوری به زمان حکومت ژوزف استالین بر اتحاد شوروی نرسید. وی از سال ۱۹۶۴ تا سال ۱۹۸۲ ریاست شورای عالی اتحاد شوروی را به عهده داشت. در ۹ اکتبر ۱۹۷۷، قانون اساسی اتحاد شوروی بازنگری و مجددًا نوشته شد. سال‌های پایانی رهبری برژنف در رسانه‌های جمعی «رکود» نامیده شد. بحران همگانی در دولت اتحاد شوروی، گرایش‌های منفی در اقتصاد، توسعه بیش از حد دستگاه دیوانسالاری از ویژگی‌های این دوره‌است. در دوره زمامداری برژنف بنابر خواست حکومت افغانستان نیروهای اتحاد شوروی به این کشور اعزام گردیدند که پیامدهای دشواری را با خود داشت. برژنف با کشور آمریکا در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون همکاری فضایی برقرار ساخت که نتیجه آن پروژه آزمایشی آپولو-سایوز بود. در سال ۱۹۸۱ لهستان خود را از شوروی جدا کرد ولی همچنان به همکاری نظامی با این کشور ادامه داد. سرانجام، لئونید برژنف در سال ۱۹۸۲، پس از ۱۸ سال رهبری اتحاد شوروی و پس از چند ماه بیماری، در حالی که تقریباً ۷۶ سال داشت، درگذشت.


یوری آندروپوف
اتحاد شوروی در دوران یوری آندروپوف «۱۹۸۴-۱۹۸۲»
یوری آندروپوف پس از مرگ لئونید برژنف در سال ۱۹۸۲ به قدرت رسید در حالی که ۶۸ سال داشت. آندروپوف از افرادی بود که بسیار مورد اطمینان برژنف بود، برای همین اول او به سمت ریاست کاگ‌ب و سپس معاونت دبیرکل در حزب کمونیست برگزیده شد. آندروپوف خواهان اصلاحات اساسی در زمان برژنف بود اما هر بار که طرح مسئله می‌کرد برژنف مانع می‌شد تا اینکه به رهبری اتحاد شوروی رسید اما با خیل کثیر رهبران مفسد روبه‌رو بود که نمی‌توانست کاری را انجام دهد. آندروپوف در طول حکومت خود یک بار شدیدترین اخطار را در مورد مداخله در اوضاع افغانستان به آمریکا داد که در پی آن احتمال می‌رفت به پاکستان که مرکز آموزش نظامی مخالفان حکومت کمونیستی افغانستان شده بود حمله موشکی کند. آندروبوف در طول زمامداری خود چند مقام جوان‌تر حزبی از جمله میخائیل گورباچف را ارتقاء مقام داد و وارد کارهای مهم ساخت که همین‌ها در آینده باعث فروپاشی اتحاد شوروی شدند. سرانجام یوری آندروپوف پس از ۱۶ ماه رهبری اتحاد شوروی و در سال ۱۹۸۴ و در سن ۶۹ سالگی، درگذشت.


کنستانتین چرنینکو
اتحاد شوروی در دوران کنستانتین چرنینکو «۱۹۸۴-۱۹۸۵»
او رهبر اتحاد شوروی بود که در سال ۱۹۸۴، پس از مرگ یوری آندروپوف به قدرت رسید. او رکورد کوتاه‌ترین مدت رهبری اتحاد شوروی را دارد. وی اقدام خاصی در دوره حکومتش انجام نداد. سرانجام، کنستانتین چرنینکو در سال ۱۹۸۵، پس از ۱۳ ماه رهبری اتحاد شوروی درگذشت.


میخائیل گورباچف
اتحاد شوروی در دوران میخائیل گورباچف و فروپاشی آن «۱۹۹۱-۱۹۸۵»
پس از مرگ کنستانتین چرنینکو، میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ و در حالی که ۵۴ سال داشت، به عنوان رهبر اتحاد شوروی برگزیده شد. او آخرین رهبر اتحاد شوروی بود که به عنوان رهبر بلامنازع اتحاد شوروی شروع به اصلاحاتی در حزب کمونیست و اقتصاد دولتی نمود و در کنگرهٔ بیست و هفتم حزب کمونیست اتحاد شوروی در فوریه ۱۹۸۶ این اصلاحات را در عناوین گلاسنوست، پرسترویکا و اسکورین (به فارسی:گشایش، دوباره‌سازی و (شتاب[توسعهٔ اقتصادی]) عرضه کرد.

اصلاحات اجتماعی: دادن آزادی‌های بیشتر به مردم به‌ویژه آزادی بیان و مطبوعات-دموکراتیزیاسیون «مردم سالار سازی».

اصلاحات سیاسی: اصلاحاتی در ساختار حکومت و حزب-بهتر کردن روابط با غرب-عدم پیروی از دکترین برژنف-بیرون کشیدن نیروهای اتحاد شوروی از افغانستان

اصلاحات اقتصادی: محدود کردن تولید، فروش و مصرف نوشیدنی‌های الکلی، ایجاد بخش‌های غیردولتی مانند خصوصی، تعاونی و… در اقتصاد شوروی

اگرچه اصلاحات اجتماعی گورباچف نقش چندانی در فروپاشی اتحاد شوروی نداشت؛ اما اصلاحات سیاسی و اقتصادی گورباچف ضربات مهلکی را بر پیکره این کشور وارد آوردند. اصلاحات سیاسی گورباچف یگانگی کشور و حزب کمونیست را پایان داد؛ هر چند که بهتر کردن روابط اتحاد شوروی با غرب باعث شد گورباچف در سال ۱۹۹۰ جایزه صلح نوبل را از آن خود کند. عدم پیروی از دکترین برژنف باعث شد طی چند انقلاب، چند دولت کمونیستی اروپای شرقی سقوط کنند و بدین ترتیب حامیان اتحاد شوروی یک به یک از میان بروند. بیرون کشیدن نیروهای شوروی از افغانستان باعث شد جنگ داخلی بزرگی راه بیفتد و حکومت کمونیستی افغانستان نیز در فوریه ۱۹۸۸ سرنگون شود و ۱۵۰۰۰ شهروند شوروی را به کام مرگ بفرستد. اصلاحات اقتصادی گورباچف نیز آخرین ضربات مهلک را بر پیکره اتحاد شوروی وارد آورد؛ زیرا محدود کردن تولید، فروش و مصرف نوشیدنی‌های الکلی باعث شد هزاران واحد صنعتی، میکده، بار، کلوب شبانه و… تعطیل شوند که همین سبب شد تا خسارتی بالغ بر ۱۰۰میلیارد روبل به اقتصاد شوروی بخورد. ایجاد بخشهای غیردولتی نیز نهایتًا اقتصاد شوروی را نابود کرد. با این سیاست‌های اقتصادی، کشور به مشکلات اقتصادی بیشتر دچار شد. با پایان دههٔ ۱۹۸۰ کمبود شدید منابع اولیهٔ غذایی (گوشت و شکر) باعث معرفی دوبارهٔ سیستم زمان جنگ جیره‌بندی کوپن‌های غذایی که طبق آن هر فرد در هر ماه تنها می‌توانست مقدار معینی از هر محصول را مصرف کند شد. در قیاس با ۱۹۸۵ کسری دولت از ۰ تا ۱۰۹ میلیارد روبل افزایش یافت. مخازن طلا از ۲۰۰۰ به ۲۰۰ تن کاهش یافتند و بدهی خارجی از ۰ به ۱۲۰ میلیارد دلار رسید. این مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، خود نیز مشکل بسیار بزرگتری را به وجود آوردند؛ جنبش‌های ملی گرایانه. با پایان دهه ۱۹۸۰ و آغاز دهه ۱۹۹۰، این جنبشها پررنگتر هم شدند. گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای زنده کردن سوسیالیسم در شوروی بود، اما مردم‌سالار سازی اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سؤال برد. عدم سانسور و تلاش گورباچف برای ایجاد فضای باز سیاسی بدون این که خود او بخواهد باعث نفوذ انواع جنبش‌های ناسیونالیستی قومی و گاهی ضد روسی در جمهوری‌های شوروی شد. بسیاری از این جمهوری‌ها خواهان استقلال عمل بیشتری از مسکو شدند. ‌به‌ویژه در جمهوری‌های بالتیک یعنی استونی، لیتوانی و لاتویا که در ۱۹۴۰ و توسط استالین به خاک شوروی پیوند زده شده بودند. همچنین جنبش‌های ناسیونالیستی در جمهوری‌های اتحاد شوروی از جمله گرجستان، اوکراین، ارمنستان و آذربایجان فعال شدند. گورباچف سهواً باعث آزاد شدن نیرویی شده بود که نهایتاً اتحاد شوروی را نابود کرد.[نیازمند یادکرد دقیق] پاسخ گورباچف به رشد بیشتر جدایی‌طلبی در جمهوری‌ها پیشنهاد معاهدهٔ جدیدی از اتحاد بود که طبق آن یک فدراسیون داوطلبانه در یک اتحاد شوروی دموکراتیزه شده ایجاد می‌شد. جمهوری‌های آسیای میانه که به قدرت اقتصادی و بازارهای اتحاد شوروی برای رشد نیاز داشتند شدیداً از معاهدهٔ جدید پشتیبانی کردند؛ اما اصلاح طلبان رادیکال‌تر باور داشتند که یک جهش ناگهانی به اقتصاد بازار نیاز است و حاضر بودند برای نیل به اهداف خود اتحاد شوروی را تجزیه کنند. نقطهٔ مقابل این اصلاح‌طلبان تندروهایی بودند که هنوز شدیداً در حزب کمونیست و ارتش قدرت داشتند. این تندروها با هرگونه روندی که امکان داشت به تجزیهٔ اتحاد شوروی بینجامد مخالف بودند. با نزدیک شدن امکان امضای معاهدهٔ جدید تندروها شورش کردند؛ هرچند که خود گورباچف نیز موافق با معاهده جدید اتحاد بود. در سال ۱۹۹۰، بزرگترین اشتباه گورباچف این بود که بوریس یلتسین را به ریاست جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی برگزید. بوریس یلتسین نیز جزو اصلاح‌طلبانی بود که حاضر به فروپاشیدن اتحاد شوروی بودند؛ از این رو از همان ابتدای کارش تلاش کرد تا نیتش را عملی کند. بالاخره در سال ۱۹۹۰، اولین شکاف در اتحاد شوروی ایجاد شد؛ لیتوانی اعلام استقلال کرد و جمهوری لیتوانی تأسیس شد. اوضاع به همین منوال ادامه یافت تا در اواسط سال ۱۹۹۱، لتونی و استونی نیز اعلام استقلال کردند. اوضاع به همین گونه پیش رفت تا در ۱ ژوئیه ۱۹۹۱، پیمان ورشو رسماً منحل شد و بلوک شرق فروپاشید. نیروهای مسلح در کادر رهبری اتحاد شوروی در اوت ۱۹۹۱ کودتایی را سازمان دادند و تلاش کردند گورباچف را از قدرت عزل کنند و نگذارند معاهدهٔ اتحاد جدید را امضا کند. اوضاع به شدت امنیتی شد. تانکها به خیابان‌های مسکو سرازیر شدند. کاملًا حکومت نظامی برقرار شد. این اوضاع ۳ روز ادامه داشت. سرانجام این کودتا با کمک بوریس یلتسین و عده ای از شهروندان مسکو شکست خورد. نیروهای مسلح کادر رهبری اتحاد شوروی می‌خواستند با این کودتا اتحاد شوروی و حزب کمونیست را حفظ کنند اما نتیجه عکس گرفتند. در همین موقع گورباچف ۳ روز را (از ۱۹ اوت تا ۲۱ اوت) در حبس خانگی در ویلایی در کریمه گذراند، و پس از آن آزاد شد و به قدرت برگشت. با این حال وی به محض بازگشت به قدرت متوجه شد که نه نهادهای سیاسی اتحاد شوروی و نه روسیه به فرمان‌های او عمل می‌کنند و در عوض یلتسین قدرت دارد. بدین ترتیب گورباچف مجبور شد که بسیاری از دولتمردان را اخراج کند و بسیاری از آنان را دستگیر کند. «گروه ۸» شامل ۸ نفر از رهبران کودتا بودند که دستگیر شدند. هدف گورباچف این بود که حزب کمونیست اتحاد شوروی را متحد نگاه دارد اما آن را بیشتر به سوی سوسیال دموکراسی سوق دهد. اما تناقضات زیادی در این برنامه وجود داشت. او در عین حال از لنین تمجید می‌کرد، سیستم اجتماعی سوئد را ستایش می‌کرد و قصد داشت به زور نیروهای نظامی دولت‌های بالتیک را درون اتحاد شوروی حفظ کند؛ ولی پس از این‌که حزب کمونیست پس از کودتای اوت ممنوع اعلام شد گورباچف عملاً به جز نیروهای مسلح قدرتی نداشت که یلتسین آن‌ها را نیز با تطمیع به دور خود جمع کرد. اوضاع به همین منوال ادامه یافت. در ۸ دسامبر ۱۹۹۱، در ویلایی لوکس در جنگلهای بلاروس، روسای جمهور روسیه شوروی، اوکراین شوروی و بلاروس شوروی (بوریس یلتسین، لئونید کراوچوک و استانیسلاو شوشکویچ) گرد هم آمدند و معاهده ای را امضا کردند که بر اساس آن، کشورهای مستقل همسود پدید آمدند و فدراسیون روسیه خود را به عنوان جانشین و وارث حقوقی اتحاد شوروی معرفی کرد. گورباچف با شنیدن این خبر، بوریس یلتسین را به از هم پاشاندن اتحاد شوروی به منظور ارتقای منافع شخصی خود متهم نمود اما سودی نداشت. آرام آرام کشور داشت از هم می‌پاشید. سرانجام در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ (۱۷ روز بعد)، میخائیل گورباچف از سمت خود استعفا داد. یک هفته بعد، با تصویب پارلمان در روز ۱ ژانویه، یعنی درست در نخستین روز سال ۱۹۹۲، اتحاد شوروی رسماً فروپاشید و به ۱۵ کشور تبدیل شد. پس از فروپاشی ۱۵ کشور جدید تأسیس شدند. این کشورهای جدید عبارتند از: بلاروس، اوکراین، مولداوی، استونی، لتونی، لیتوانی، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان. از آن روز تا به حال چندین مناقشه ارضی حل نشده نیز وجود دارند: ترانسنیستریا در مولداوی، قره باغ (آرتساخ) در آذربایجان و همچنین اوستیای جنوبی و آبخاز در گرجستان که تابستان ۲۰۰۸ از سوی روسیه به رسمیت شناخته شد و همین سبب قطع روابط فدراسیون روسیه و گرجستان شد.

سیاست
داخلی
از زمان تأسیس اتحاد شوروی تا زمان فروپاشی آن تنها حزب سیاسی آن کشور حزب کمونیست اتحاد شوروی بود. این حزب تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی شوروی را در کنترل داشت. تمام فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی در کشور طبق نظر این حزب انجام می‌گرفت و مخالفان این حزب مجازات می‌شدند. مطبوعات و انتشارات و هنرها نیز در کنترل حزب و دولت بود. نکتهٔ قابل توجه در این مورد این است که در نظام اتحاد شوروی، شوراهای محلی و صنفی حکومت می‌کردند. یعنی برخلاف مردم‌سالاری که در آن عده‌ای از مردم هر چند سال یک بار رأی داده و کسانی را برای زمامداری برمی‌گزینند. در سیستم کشور، شوراها و جمیع افرادی که در هزاران شورا در سراسر کشور حضور داشته به تصمیم‌گیری مشغول بودند. هر شورا در حد خود. این شوراها هر یک نماینده یا نمایندگانی در شوراهای بالاتر داشتند و این شیوه تا مراحل بالای حکومتی ادامه داشت. پس در واقع حزب کمونیست در شوروی نمایندهٔ تمام مردم بود. گرچه در اجرای این سیستم بسیار کارآمد و نوین اشکالاتی به وجود آمد. حزب کمونیست برنامه‌های خود را طی کنگره‌های ادواری تنظیم و تصویب می‌کرد و به اجرا می‌گذاشت.[۳] در دوره لنین با سیاست اقتصادی جدید و در دوره استالین با سیاست‌های برنامه ۵ ساله، انقلاب و آرمان‌های بلشویک‌ها از مسیر اصلی خود منحرف شد. آن‌ها به یک نظام سرمایه‌دار دولتی بدل شدند. علت این امر را می‌توان سرعت بخشی استالین به صنعتی سازی و اشتراکی‌سازی کشاورزی دانست. زیرا بلشویک‌ها با یک کشور فقیر و عقب مانده رو به رو بودند و نه یک کشور سرمایه‌دار پیشرفته. پس آن‌ها تلاش برای صنعتی‌سازی را شروع کردند؛ ولی در دوران پس از صنعتی‌سازی نیز نتوانستند نظام حاکم را به یک نظام سوسیالیستی نزدیک کنند. استالین با این برنامه و اشتراکی‌سازی اجباری و قهری زمین‌های دهقانان، رنج فراوانی را متحمل طبقه دهقان کرد. این عمل موجب مهاجرت شدید دهقانان از روستاها به شهرها و پیدا شدن طبقه کارگر جدیدی که آموزش چندانی هم ندیده بودند، شد.[۱] با اینکه نظام اتحاد شوروی به نام کمونیستی یا سوسیالیستی خوانده می‌شود ولی نمی‌توان آن را کمونیستی یا سوسیالیستی خواند زیرا حکومت اتحاد جماهیر شوروی در عمل با تعاریفی که فریدرش انگلس و کارل مارکس از کمونیسم و سوسیالیسم ارائه دادند؛ تضاد علنی داشت. از حکومت اتحاد شوروی به عنوان سرمایه‌داری دولتی یاد می‌شود.[۱][۲][۴]

خارجی
اتحاد جماهیر شوروی به کمک توانایی‌های اقتصادی و نظامی قابل توجه خود، نقش مهمی را در سیاست جهانی ایفا می‌کرد. این کشور عضو ثابت شورای امنیت سازمان ملل بود.

جنگ جهانی دوم
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تا سال ۱۹۳۹، مخالف جدی آلمان نازی بود، و از جمهوری‌های اسپانیا که علیه نیروهای فاشیست آلمانی و ایتالیایی در جنگ داخلی اسپانیا می‌جنگیدند، حمایت می‌نمود. اما در سال ۱۹۳۸، آلمان و قدرت‌های اصلی اروپایی معاهده مونیخ را امضاء، و طی آن، آلمان و لهستان اراضی چکسلواکی را اشغال کردند و طرح‌های آلمان برای توسعه طلبی بیشتر در شرق و نیز فقدان مخالف نسبت به آن از سوی قدرت‌های غربی بیش از پیش آشکار شد. این توافقنامه موجب ترس بیشتر اتحاد شوروی از حمله قریب‌الوقوع از سوی آلمان شد، و سبب گردید تا اتحاد شوروی با مانورهای دیپلماتیک به آن پاسخ دهد. در سال ۱۹۳۹ و با حمله برق آسای آلمان به لهستان و بمباران ورشو، اتحاد شوروی نیز به بخشهای باقی لهستان حمله کرد و آنجا را تصرف کرده و با آلمان هم‌مرز و همسایه شد و معاهده مولوتف-ریبنتروپ «پیمان عدم تجاوز» را با آلمان نازی امضاء نمود که مناطق تحت نفوذ را میان خود در اروپای شرقی تقسیم می‌کردند. در۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹، ارتش آلمان به اتحاد شوروی حمله برد و تا عمق ۱۵۰ کیلومتر در خاک اتحاد شوروی نفوذ نمود و به بخش‌های شرقی لهستان حمله کرد که عمدتاً جمعیت آن نقاط را نژادهای اوکراینی و بلاروسی تشکیل می‌دادند. نیروهای اتحاد شوروی به نبردی سنگین با فنلاند در طی جنگ زمستان (۴۰–۱۹۳۹) پرداختند. این جنگ با پیروزی اتحاد شوروی خاتمه یافت و این کشور بخشی از تنگه کارلین را به دست آورد. صلح ناپایدار با آلمان زمانی پایان یافت که نیروهای محور به رهبری آلمان به مرزهای شوروی در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ سرازیر شدند. تا ماه نوامبر، ارتش آلمان، اوکراین را تسخیر کرد، لنینگراد را محاصره کرد و تهدید نمود که مسکو را نیز تصرف خواهد کرد؛ اما با تغییر موضع آدولف هیتلر، نیروهای آلمان از مسکو عقب نشستند و به استالینگراد سرازیر شدند و آنجا را تصرف کردند. نیروهای اتحاد شوروی نیز خود را به استالینگراد رساندند که همین باعث شد که یکی از بزرگترین عملیاتهای نظامی تاریخ صورت گیرد؛ نبرد استالینگراد که به شکست آلمان انجامید. پیروزی اتحاد شوروی در نبرد استالینگراد، پایداری آن را به اثبات رساند و مسیر جنگ را به‌طور کامل تغییر داد. پس از شکست آلمان در این نبرد، آن‌ها توان خود را در ادامه عملیات تجاوزکارانه خود از دست دادند و اتحاد شوروی در ادامه جنگ ابتکار عمل را به دست گرفت. تا پایان ۱۹۴۳، اتحاد شوروی محاصره شهر لنینگراد را شکسته و بیشتر مناطق اوکراین را بازپس گرفته بود. تا پایان سال ۱۹۴۴، این جبهه از مرزهای اتحاد شوروی در سال ۱۹۳۹ به سوی اروپای شرقی جابجا گشته بود. نیروهای اتحاد شوروی با برتری مسلم خود وارد برلین در آلمان شرقی شدند و در مه ۱۹۴۵ آن را تصرف کردند. جنگ با آلمان در نهایت به پیروزی اتحاد شوروی انجامید. اگرچه اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم پیروز شد اما اقتصاد آن در اثر این مبارزه ویران شد و به کشته شدن ۲۷ میلیون نفر در این کشور انجامید. حدود ۷۰ هزار روستا نیز تخریب شده بودند. ده میلیون شهروند اتحاد شوروی قربانی سیاست سرکوبگرانه آلمان در محدوده تحت اشغال آن‌ها شدند. جوخه‌های یهودی کشی آلمان در کنار همکاران بالتیکی و اوکراینی آن‌ها به نسل‌کشی یهودیان اتحاد شوروی پرداختند. ارتش رومانی در ناحیه اشغالی اودسا، در این نسل‌کشی یهودیان شرکت کرد. طی اشغال، لنینگراد حدود یک چهارم از جمعیت خود (حدود ۱ میلیون نفر جمعیت، بیشترین میزان مرگ در طول تاریخ در یک منطقه محصور و بسته) را از دست داده بود. مناطق اشغالی متحمل غارتگری‌های ناشی از اشغال آلمان، تبعید افراد جهت بیگاری و نیز تاکتیک‌های سیاسی اتحاد شوروی مبنی بر زمین سوخته، پس از عقب‌نشینی، شدند. احتمالاً میلیون‌ها نفر نیز در مناطق اشغالی در اثر قحطی و فقدان کمک‌های اولیه پزشکی جان دادند. شاید حدود ۵/۳ میلیون نفر (یا ۵/۵ میلیون) از اسرای جنگی اتحاد شوروی در اردوگاه‌های آلمان کشته شده باشند.

جنگ سرد
همکاری بین متّحدین اصلی که در جنگ پیروز شده بودند، صورت گرفت و مبنایی برای بازسازی پس از جنگ و امنیت فرض شد. اما درگیری بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات متحده آمریکا در منافع ملّی، که به‌عنوان جنگ سرد محسوب می‌شد، بر صحنهٔ بین‌المللی در دورهٔ پس از جنگ، با فرض نمایی عمومی از برخورد بین ایدئولوژی‌ها، غالب شد. جنگ سرد به مشاجره بین ژوزف استالین و هری ترومن، پیرامون آیندهٔ اروپای شرقی طی کنفرانس پوتسدام در تابستان ۱۹۴۵ تبدیل شد. روسیه متحمّل سه حملهٔ سنگین فاجعه‌بار غربی طی ۱۵۰ سال گذشته شده بود که عبارت بودند از جنگ‌های ناپلئونی، جنگ جهانی اوّل و جنگ جهانی دوم. هدف استالین ایجاد منطقه‌ای بی‌طرف در کشورهای بین آلمان و اتحاد شوروی بود. ترومن، استالین را به نقض کنفرانس یالتا متهم نمود. با وجود آن‌که اروپای شرقی تحت اشغال ارتش سرخ بود، اما استالین همچنان انتظار زمانی را می‌کشید تا پروژه بمب اتمی خود را بی‌وقفه و مخفیانه پیش ببرد.


اسپوتنیک-۱ اوّلین ماهوارهٔ ساخت انسان که توسّط شوروی در سال ۱۹۵۷، در مدار زمین قرار گرفت.
در آوریل ۱۹۴۹، ایالات متّحده معاهدهٔ‌های ناتو و سنتو (NATO & CENTO) یا پیمان دفاعی آتلانتیک شمالی و پیمان مرکزی را به عنوان دو پیمان دفاعی دوجانبه منعقد کرد تا در آن بیشتر کشورهای غربی متعهّد شدند که درصورت حملهٔ نظامی به یکی از اعضاء، آن را در حکم حمله به همهٔ اعضاء تلقّی نمایند. اتحاد شوروی به‌عنوان اقدامی متقابل در برابر ناتو و صد البته سنتو، در سال ۱۹۵۵ پیمان ورشو را با کشورهای اروپای شرقی و کشورهای بالکان «به جز یونان و یوگسلاوی» و با شعار «اتحاد صلح و سوسیالیسم» منعقد کرد. تقسیم اروپا به بلوک‌های غربی و شرقی در آینده بیشتر جلوهٔ جهانی پیدا نمود، به‌خصوص پس از سال ۱۹۴۹. زمانی‌که انحصار هسته‌ای ایالات متّحده با آزمایش یک بمب متعلّق به اتحاد شوروی و تصاحب قدرت توسّط حزب کمونیست چین و تأسیس جمهوری خلق چین پایان یافت. عمده‌ترین اهداف اتحاد شوروی، حفظ و ارتقاء امنیت ملّی و نیز حفظ تسلط بر اروپای شرقی بود. اتحاد شوروی سلطهٔ خود را بر پیمان ورشو از طریق سرکوب انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان، قلع‌وقمع نهضت اصلاح‌طلب بهار پراگ در چکسلواکی به سال ۱۹۶۸، و پشتیبانی از سرکوب جنبش انسجام در لهستان در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، حفظ نمود. همان‌طور که اتحاد شوروی به حفظ کنترل شدید خود بر حوزهٔ نفوذش در اروپای شرقی ادامه می‌داد، جنگ سرد راه خود را به‌سوی تشنج‌زدایی متوجّه ساخت، و الگویی پیچیده‌تر از روابط بین‌المللی که در آن، به روشنی دیگر شکاف مشخصی بین بلوک‌های مقابل در دههٔ ۱۹۷۰ وجود نداشت. کشورهای کمتر قدرتمند مجال بیشتری برای اظهار استقلال خود داشتند، و دو ابرقدرت تا حدودی می‌توانستند منافع مشترک خود را با تلاش برای کنترل بیشتر بر گسترش و تکثیر تسلیحات هسته‌ای از طریق پیمان‌هایی همچون سالت ۱، سالت ۲ و پیمان موشکهای ضد بالستیک مشخّص نمایند. روابط آمریکا و شوروی در پی حمله شوروی به افغانستان و انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا در سال ۱۹۸۰ و انتخاب رونالد ریگان که به عنوان یک ضد کمونیست پروپاقرص بود، در سال ۱۹۷۹ برهم خورد؛ اما زمانی‌که در اواخر دههٔ ۱۹۸۰ روس‌ها شروع به رفع ابهامات موجود نمودند، بهبود یافت. اما با فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱، روسیه جایگاه خود را به‌عنوان ابرقدرت که در پی پیروزی در جنگ جهانی دوم به‌دست آورده بود، از کف داد.

پس از فروپاشی اتحاد شوروی، شهرهای بسیاری تغییر نام دادند که برخی از آن‌ها عبارتند از:لنینگراد (امروزه سن پترزبورگ)، استالینگراد (امروزه ولگوگراد)، یکاترینودار (امروزه کراسنودار)، سِوِردلوفسک (امروزه یکاترینبورگ)، گئورکی (امروزه نیژنی نووگورود)، دنیپروپتروفسک (امروزه دنیپرو)، تسلینوگراد (امروزه نورسلطان)، آکتیوبینسک (امروزه آقتوبه)، اورالسک (امروزه اورال)، سِمیپالاتینسک (امروزه سِمی)، آق مسجد (امروزه قزل‌اوردا)، لِنینسک (امروزه بایکونور)، فرونزه (امروزه بیشکک)، استالین آباد (امروزه دوشنبه)، لنین آباد (امروزه خجند)، پولتوراسک (امروزه عشق‌آباد)، قزل آروات (امروزه سردار)قزل‌اترک (امروزه برکت)، نِبیت داغ (امروزه بلخان‌آباد)، کراسنوودسک (امروزه ترکمن‌باشی)، لنیناکان (امروزه گیومری)و صدها شهر دیگر.

جغرافیا
اتحاد شوروی ۲۲۴۰۲۲۰۰ کیلومتر مربع مساحت داشت که یک ششم سطح زمین را شامل می‌شد و همین باعث شد تا این کشور لقب «پهناورترین کشور جهان» را به خود بگیرد. از شرق تا غرب اتحاد شوروی بیشتر از ۱۰۰۰۰ کیلومتر مسافت بود. اتحاد شوروی تقریبًا همه زیست‌بومها را در خود داشت. در این کشور پهناور ۱۱ ساعت رسمی و منطقه زمانی وجود داشت. طول مرزهای این کشور به بیشتر از ۶۰۰۰۰ کیلومتر می‌رسید که دو سوم «۴۰۰۰۰ کیلومتر» آن‌ها را مرزهای آبی شکل می‌دادند. بلندترین نقطه این کشور کوه کمونیسم با بلندی ۷۴۹۵ متر در تاجیکستان بود که پس از فروپاشی اتحاد شوروی و تأسیس جمهوری تاجیکستان، نام این کوه به کوه اسماعیل سامانی تغییر یافت. اتحاد شوروی دریای خزر را با ایران تقسیم کرده بود. بزرگترین و عمیق‌ترین دریاچه آب شیرین جهان، یعنی دریاچه بایکال در این کشور وجود داشت. اتحاد شوروی از پس از پایان جنگ جهانی دوم تا زمان فروپاشی، با کشورهای نروژ، فنلاند، لهستان، چکسلواکی، مجارستان، رومانی، ترکیه، ایران، افغانستان، چین، مغولستان و کره شمالی همسایه بود و از طریق دریا نیز با سوئد، دانمارک، آلمان شرقی، بلغارستان، کره جنوبی و ژاپن مرز مشترک داشت.

اقتصاد
نوشتار اصلی: اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی
واحد پول روبل تزاری باطل شد و به جای آن روبل شوروی مورد استفاده قرار گرفت. توزیع بر اساس نیاز یعنی آنچه در نظام اقتصاد کمونیستی پیش‌بینی شده بود انجام می‌گرفت و نه بر مبنای کار.[۵] اقتصاد شوروی مراحلی را گذراند:

۱. مرحله سیاست نوین اقتصادی «نِپ»(۱۹۲۲–۱۹۲۸): این مرحله با عقبگردی آشکار و ناگهانی نسبت به نظریات کارل مارکس آغاز شد.

۲. مرحله اجرای عمرانی ۵ ساله(۱۹۲۸–۱۹۶۴):این مرحله با بازگشت به اصول مارکسیسم آغاز شد. تولید دیگر تابع نوسانات قیمت و شرایط بازار نبود، بلکه بر اساس برنامه‌ریزی متمرکز تعیین می‌شد. در این نوع برنامه‌ریزی فرمان‌ها از بالا یعنی سازمان برنامه‌ریزی مرکزی (گوسپلان) به واحدهای تولیدی جریان می‌یافت؛ که البته این برنامه که مهم‌ترین هدف آن اشتراکی‌سازی قهری و اجباری کشاورزی بود، انحراف بزرگی از اصول مارکسیسم بود.[۱][۶]طرح‌های عمرانی که از سال ۱۹۲۸ به اجرا گذاشته شد، ۵ ساله بود اما از سال ۱۹۷۵ به صورت طرح ۷ ساله‌ای اجرا شد. اگرچه هدف از اجرای طرح‌های عمرانی بازگشت به اصول مارکسیسم بود اما جهت‌گیری طرح‌ها متغیر و درجه کاربرد اصول، با توجه به شرایط متفاوت بود. دو طرح عمرانی اول با هدف بازگشت به سوسیالیسم و بر محور توسعه صنایع سنگین تدوین و به اجرا گذاشته شد؛ کلیه صنایع بزرگ دولتی شدند؛ بازرگانی خصوصی حذف شد؛ پول با نقشی بسیار محدود حفظ شد؛ توزیع محصولات با کارت‌های جیره‌بندی انجام گرفت. ضمن تعیین سهم هر یک از افراد از کالاهای مختلف و محل تهیه آن، قیمت‌های مختلفی در مورد هر کالا برای مصرف‌کنندگان حرفه‌های گوناگون اعلام شد که به معنی از کار افتادن مکانیسم بازار بود. طرح‌های عمرانی سوم با این هدف تدوین شد که برنامه‌ریزی متمرکز با آزادی بیشتری برای مصرف‌کننده تلفیق یابد، توزیع بر اساس جیره‌بندی حذف شود و فروش آزادانه با قیمت‌های برابر برای همه امکانپذیر گردد. طرح عمرانی چهارم پس از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۶ تهیه شد. هدف این طرح بازسازی مناطق آسیب دیده و تکمیل تجهیزات صنعتی و کشاورزی همراه با ایجاد انگیزه شخصی بود. به این منظور، حق ساختن خانه‌های مسکونی روی زمینهایی که دولت برای همیشه به افراد واگذار می‌کرد و حق تصاحب آن‌ها به افراد داده شد. طرح عمرانی پنجم نیز ضمن هدف قرار دادن گسترش صنایع سنگین، رشد هماهنگ میان کالاهای تولیدی و کالاهای مصرفی را مورد توجه قرار داد. طرح ششم به منظور پیشی گرفتن از کشورهای سرمایه‌داری که دارای بالاترین سطح باروری بودند تنظیم شد اما ناتمام ماند. هدف این طرح ۷ ساله «رشد مداوم» و ارتقای سطح زندگی بود.

۳. مرحله لیبرالیسم (از ۱۹۶۴ تا ۱۹۹۱):در این دوران طرحی به نام لیبرمن اجرا شد. هدف طرح لیبرمن حفظ نظام برنامه‌ریزی با ایجاد حداکثر کارایی است. در طرح لیبرمن هدف بر این است که نفع جامعه باید نفع مؤسسه باشد؛ که به دلایل زیر مورد مخالفت قرار گرفت:

انحراف از اصول مارکسیسم
سست شدن اقتدار حزب و قدرت یافتن مدیران بانک‌ها
عدم امکان توسعه صنایع سنگین با انگیزه شخصی و در نتیجه رشد تولید کالاهای مصرفی
تحقق سوسیالیسم در صنعت و کشاورزی
با توجه به تفاوت ماهیت دو بخش صنعت و کشاورزی، سوسیالیسم در بخش صنعت تقریباً به‌طور کامل اما در کشاورزی به شکل محدود و با سازمان‌هایی متفاوت تحقق یافت.

سوسیالیسم در صنعت:واحدهای تولیدی صنعتی به لحاظ تمرکز مکان، وابستگی به مواد اولیه و خدمات فنی از قابلیت کنترل بیشتری برخوردار بودند، به همین سبب مالکیت و بهره‌برداری خصوصی به سرعت جای خود را به سوسیالیسم دولتی داد و تمام واحدهای صنعتی ملی شدند.
سوسیالیسم در کشاورزی:به صورت محدود و در قالب دو نظام «سوفخوز» و «کلخوز» پیاده شد.
سوفخوزها واحدهای تولیدی کاملاً دولتی بودند که توسط یک مدیر و کارگران کشاورزی بهره‌برداری می‌شدند. کلخوزها واحدهای تولیدی نیمه دولتی-نیمه خصوصی بود که با ماهیت تعاونی و بر اساس کوششی به منظور سازش میان سوسیالیسم و مالکیت خصوصی به‌وجود آمدند که بعدها با برنامه اشتراکی‌سازی اجباری و قهری کشاورزی کاملاً دولتی شدند.[۱]

استقرار نظام اقتصاد سوسیالیستی در کشورهای اروپایی و مراحل تکامل آن
بعد از جنگ جهانی دوم، اتحاد شوروی که دو قدرت بزرگ مخالف خود یعنی ژاپن و آلمان را شکست خورده یافت، به سرعت نیروهای نظامی خود را تا قلب اروپا پیش برد و کشورهای بلغارستان، آلبانی، رومانی، مجارستان، یوگسلاوی، چکسلواکی، لهستان و شرق آلمان را اشغال کرد و همزمان با تبلیغات گسترده ایدئولوژیک و تأسیس احزاب کمونیستی نظام اقتصادی سوسیالیستی را در کشورهای نامبرده مستقر ساخت. در مورد برقراری نظام اقتصاد سوسیالیستی در این کشورها به دو نکته باید توجه کرد:

۱. در هیچ‌یک از این کشورها نظام سوسیالیستی بر اساس رأی و انتخاب مردم ایجاد نشد. همان‌طور که در اتحاد شوروی این اتفاق نیفتاد و لنین و بلشویک‌ها از راه انقلاب منحرف شدند.[۱]

۲. هیچ‌یک از این کشورها مراحل تکامل نظام اقتصاد سرمایه‌داری را طی نکردند و نظام اقتصاد سوسیالیستی بر مبنای فلسفه مادی تاریخ و تضاد طبقاتی و در نهایت پیروزی طبقه کارگر بر کارفرما برقرار نشد. دلیل این امر را می‌توان عقب ماندگی ناشی از جنگ این کشورها دانست.[۱]

جامعه
درحالی که اقتصاد روسیه در حال تغییر شکل بود، زندگی اجتماعی مردم نیز به همان اندازه تحت تأثیر تغییرات جدّی قرار می‌گرفت. از همان اوایل انقلاب، دولت درصدد تضعیف غلبهٔ پدرسالارانه در خانواده بود. طلاق دیگر نیاز به طی مراحل دادگاهی (قانونی) نداشت و زن را به‌طور کامل از مسئولیت‌های نگهداری بچّه رها می‌ساخت. سقط جنین از همان اوایل سال ۱۹۲۰ قانونی شد. به‌عنوان یک عامل جانبی، آزاد شدن زنان موجب افزایش حضورشان در بازار کار شد. دختران تشویق می‌شدند که حرفه‌ای آموخته و دورهٔ کاری خود را در یک کارخانه یا اداره دنبال نمایند. مجتمع‌های شیرخوارگاهی برای مراقبت از کودکان احداث شد و تلاش‌هایی صورت گرفت که مرکز زندگی اجتماعی مردم از خانه به گروه‌های آموزشی و حرفه‌ای باشگاه‌های اتحاد شوروی منتقل شود. حکومت سیاست‌های تبعیض گرایانه تزارها را علیه اقلیتهای ملی به خاطر همکاری بین بیش از دویست گروه اقلیت در زندگی در اتحاد شوروی کنار گذاشت. ویژگی دیگر این حکومت گسترش خدمات درمانی بود. مبارزاتی علیه بیماری‌های حصبه، وبا و مالاریا انجام گرفت؛ تعداد پزشکان با توجّه به امکانات و آن‌طور که سیستم آموزش اجازه می‌داد، به‌سرعت افزایش یافت، و نرخ مرگ و میر کودکان به‌سرعت کاهش یافت در حالی که میزان امید به زندگی به‌سرعت افزایش پیدا کرد. دولت همچنین سعی در ترویجخداناباوری و مادّی گرایی داشت که البته به موفقیت چندانی نرسید. حکومت اتحاد شوروی همچنین مخالف با هر گونه مذهب سازمان یافته بود، ‌به‌ویژه به منظور شکستن قدرت کلیسای ارتدوکس روسی که ستون قبلی حکومت پیشین تزاری و مانعی اساسی بر سر تغییر اجتماعی بود. هزاران نیایشگاه تخریب شدند؛ به طوری که تعداد کنیسه‌ها در این کشور پهناور از ۱۵۰۰ ساختمان به ۵۰۰ ساختمان کاهش یافت. کلیساها و مساجد نیز چنین سرنوشتی داشتند. بسیاری از رهبران مذهبی به اردوگاه‌های تبعید داخلی فرستاده شدند. حضور اعضای حزب کمونیست در مراسم مذهبی ممنوع شد. نظام آموزشی از دین جدا شد. تعالیم مذهبی به جز در داخل منزل قدغن شد و آموزش خداناباوری در مدارس مورد تأکید قرار گرفت که البته شاید این سیاست به مرحله عمل نرسیده باشد.

انتقادات
در بررسی سیاسی و اقتصادی شوروی، برخی مارکسیستها از جمله لئون تروتسکی، تونی کلیف، الکس کالینیکوس، ارنست مندل، آنتون پانه کوک و دیگران بر این باورند هر چند انقلاب ۱۹۱۷ روسیه توانست حکومت تزاری را سرنگون کرده و انقلاب سوسیالیستی را به پیروزی برساند، اما این انقلاب نتوانست وظیفه‌های سیاسی و اقتصادی سوسیالیسم را پیاده سازد و به یک کشور سوسیالیستی تبدیل شود. در نظر این متفکرین چپ، شوروی یک مدل اقتصاد سرمایه‌داری دولتی بود.[۷][۸] در مقابل اما برخی دیگر روش‌هایی شامل تروریسم، دیوان‌سالاری (بوروکراتیسم) و پذیرش اجباری احکام مطلق استالین در جنبش کمونیسم، چه در شوروی و چه در میان حزب‌ها و کشورهای کمونیست در سراسر جهان را روش‌های کاربست مارکسیسم-لنینیسم می‌دانند.[۹] [۱] در هر حال، در مناسبات سیاسی جهانی و مخصوصاً در دوره جنگ سرد، شوروی یک کشور سوسیالیستی با حکومتی کمونیستی قلمداد می‌شود.

سازمان‌های جاسوسی
کاگ‌ب
کاگ‌ب (فارسی شرقی: کِی‌جی‌بی، روسی: КГБ) مخفف نام اداره اطلاعات و امنیت اتحاد شوروی سابق است. نام کامل کاگ‌ب، به معنای کمیته امنیت دولتی (به روسی:Комите́т Госуда́рственной Безопа́сности) است. کاگ‌ب در سال ۱۹۵۳ از ادغام وزارت امنیت دولتی و وزارت امور داخلی و پس از مرگ ژوزف استالین رهبر وقت اتحاد شوروی تشکیل شد. کاگ‌ب یک نام کلی برای فعالیت‌های سرویس اطلاعات شوروی سابق، پلیس مخفی آن کشور و آژانس اطلاعاتی (جاسوسی) شوروی بود که با پیوستن «م ک و د» سازمان اطلاعات داخلی شوروی به «م و د» سازمان اطلاعات وزارت کشور شوروی به سال ۱۹۵۴ تأسیس شد در فاصله سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۹۱ (زمان سقوط شوروی) فعالیت داشت. به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ کاگ‌ب جای خود را به اف اس بی (سرویس ضد جاسوسی روسیه) داد، منتقدان عقیده دارند که این تغییر تنها در نام این سرویس است و کاگ‌ب همچنان به فعالیت‌های پشت پرده خود ادامه می‌دهد. ولادیمیر پوتین، دومین و چهارمین رئیس‌جمهور روسیه از افسران میان‌رده پیشین کاگ‌ب بوده‌است.

چکا
چکا (به روسی: чрезвыча́йная коми́ссия) یا کمیسیون بایستار نخستین سازمان امنیتی شوروی بوده‌است که در سال ۱۲۹۶ خورشیدی به دستور ولادیمیر لنین رهبر وقت آن کشور، تأسیس شد. این سازمان در جریان پاکسازی بزرگ در دوران زمام‌داری استالین نقش ویژه‌ای ایفا نمود و بسیاری از مخالفان را اعدام یا تبعید نمود. فلیکس ژرژینسکی اولین رئیس چکا بود.