داستان خیلی کوتاه پسر میلیادر و پسر گل فروش ... (( اگه اشکت در نیاد )) منکه عاشقش شدم - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستان خیلی کوتاه پسر میلیادر و پسر گل فروش ... (( اگه اشکت در نیاد )) منکه عاشقش شدم (/showthread.php?tid=287973) |
داستان خیلی کوتاه پسر میلیادر و پسر گل فروش ... (( اگه اشکت در نیاد )) منکه عاشقش شدم - (ʂէεllმ(R - 05-08-2020 سری ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻟﮑﺴﻮﺯ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻣﯿﺮﻓﺖ . ﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺴﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ گل ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺖ . ﭘﺴﺮ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﻗﻞ ﺍﻧﺪﺭ ﺳﻔﯿﻪ ﺑﻪ گل ﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﺳﺖ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﭘﺴﺮ گل ﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ , ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ , ﺷﮑﻢ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺻﺮﺍﻁ ﺍﻟﻤﺴﺘﻘﯿﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﺪ , ﺳﻼﻡ ﻣﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ گل ﻧﻤﯽ ﺧﺮﯼ..... نظر یادت نره RE: داستان خیلی کوتاه پسر میلیادر و پسر گل فروش ... (( اگه اشکت در نیاد )) منکه عاشقش شدم - _sehun_ - 24-08-2020 قشنگ و غم انگیز... مرسی خدایی دمت گرم - shahid - 31-08-2020 منقلبم کردی RE: داستان خیلی کوتاه پسر میلیادر و پسر گل فروش ... (( اگه اشکت در نیاد )) منکه عاشقش شدم - fa.perspolis66 - 31-08-2020 قشنگ بود RE: داستان خیلی کوتاه پسر میلیادر و پسر گل فروش ... (( اگه اشکت در نیاد )) منکه عاشقش شدم - nafas.f - 01-12-2020 آخی.ولی چرا اشکم در نیومد؟؟ RE: داستان خیلی کوتاه پسر میلیادر و پسر گل فروش ... (( اگه اشکت در نیاد )) منکه عاشقش شدم - ☆Kiana ☆ - 09-12-2020 نه ناراحت شدم نه چیزی فهمیدم نه اشکم در اومد چرا ؟؟؟ |