کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400).پارت 10(پایانی) قرار گرفت. - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400).پارت 10(پایانی) قرار گرفت. (/showthread.php?tid=296226) |
کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400).پارت 10(پایانی) قرار گرفت. - THEDARKNESS - 13-04-2021 سلام بر همگی دوستان از بعضی از بچه ها برای حضورشون در داستان اجازه گرفتم ولی خب به دلیل کمبود کارکتر مجبور شدم از چند نفر دیگه هم بدون اجازه کمک بگیرم . نظرات و انتقادات خودتونو همینجا بگید و اگر درباره شخصیتتون تو داستان مشکل دارید پ.خ بدید(هرچند تاثیری نداره) خب به معرفی عوامل داستان میپردازیم. کارگردان،تهیه کننده،نویسنده و بازیگر:این جانب مهدی. @"♜THE DARKNESS♜" بازیگران:بهار(@*VENUS*).اوا(@"AVA_MADI*").ارمین(@"BTS.ARMY").فاطمه و شوهرش سهون و بچه هاش شهون و شهونه(@"نــــــــــⓐنسی").آرمیتا(@"ƤᴏᴏƁᴏи"). رامونا(@"ʟᴇɪᴛᴏ").باران(@"♡•rainy_girl•♡").پرهام(@"☆coииoя☆").ارش(@"☆мᴇʜяᴀʙ☆").فرنود(@فرنودِ بن گیومرث).ریهام(@"Iam_RIHAM"). داداش خستمون سهند(@"ʍouʞ noʎ ʻʍouʞ n ɟı") و صدرا(@☪爪尺.山丨几几乇尺☪) با حضور افتخاری حاج صابر(@SABER) و هنر نمایی :حسین(@"Alien") و حسام(@"Musalick") ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- به نام خدا.پارت اول. خب دوستان و عزیزان خواننده داستان از اونجایی شروع میشه که حاج صابر پولاش زیادی میکنه و یهویی هوس میکنه که کاربران عزیزشو جمع کنه و باهم دیگه برن به مشهد.. همه ساعت 10:30 دقیقه_فرودگاه امام_تهران فرنود:چرا حاج صابر نمیاید اگر اینگونه زمان بگذرد،پرواز را از دست خواهیم دادو ارزوی رسیدن به حرم امام رضا را باید با خودمان به خانه هایمان بازگردانیم. باران:زیاد جوش نزن!الاناس که برسه!حاج صابر مارو فراموش نمیکنه. مهدی:حسین داداش تیپم خوبه؟بهم میاد؟ باران:پسره زشت بد تیپ ،بد قیافه!خیلی اعتماد به نفس داری ها! مهدی:دختررههه حسود!من شوهرت نمیشم هرچی دلت میخواد بگو ! حسین:داداش راست میگه ناسوسا تیپت خیلی ضایعس. حسام:عه مهدی تویی این چه تیپ ****زدی فکر کردم لنگی این وسط. مهدی: مدیر جونممممم اینا منو اذیت میکنن بهار:کی جرات کرده نویسنده سوگلی منو اذیت کنه؟!! . گریه نکن بیا بریم برات بستنی بخرم. مهدی:نمیخوام!شیر موز دوست دارم. بهار:وای نویسنده سوگلیم خودمونیم ها چقدر تیپت بده برو اون گوشه بشین گریه کن. مهدی: ارمیتا:آبجی !ابجی! خوشگلم بیا پیشم هم بشینیم. رامونا:نمیخوام. تو خواب خور و پوف میکنی. ارمیتا: مهدی.حسام.حسین.پرهام.حاج صابر:خخخخخخخخخخخ رامونا: من رو ارمی غیرتیم ها. بچه ها: فرنود:ای حاج صابر تا اکنون در کدامین گوری تشریف داشتین که این چنین با تاخیر تشریقتان را فرماییدید.؟ حاج صابر:بچه های شرمنده داشتم درای انجمن رو قفل می کردم یه وقت دزدی ،ممد گاوکشی چیزی نره داخل. پرهام:بچه ها ارش کو؟ حاج صابر: سهند(داداش خستمون) با ارش خواب بودن طفلکیا بیدارشون نکردم. ریهام:وای مگه درارو قفل نکردی؟ یه وقت حیوونکیا از گشنگی و تشنگی تلف نشن. حسام: نه بابا من خودم 7 روز تو انجمن بدون اب و غذا زندونی بودم هیچیم نشد.(اشاره به محرومیتی که داشت) مهدی: حتجی حسام باز شتخ بازیت گل کرد؟(اشاره به سوتی های حسام) حسین:مهدی این حتجیمون رو ولش کن شتخ بازی تو خونشه نمی تونه کاریش کنه. باران:حسام انقدر شتخ بازی در نیار. حسام :تو روحتون . نا مردا. مهدی و حسین:خخخخخخخخخ حسام: فرنود: حاج صابرا حال به راستی چه بر سر ان دو بیچاره ی بینوا خواهر امد؟ حاج صابر:نگران نباشید بابا!کلیدو دادم دست مدیر یکتا نت وقتی میخواد بره تبلیغات بزاره به اوناهم به اب و غذایی میده و حواسش هست که خراب کاری نکنند. بچه های انجمن: حاج صابر: سهون میزد زیر اواز و فاطمه با پشت دست بر دهانش میکوبد:هیسسسس چه خبرته صداتو انداختی تو سرت!! الان شهون و شهونه بیدار میشن. سهون دوباره شروع به خواندن میکند. تق.... فاطمه:مهدی چیکار کردی!!! شوهر نازنینمو کشتی. مهدی:کاری نکردم که فقظ در برار نخوندن مقاومت میکرد یه تیر زدم به پاش. فاطمه: سهون: بچه های انجمن: مهدی: . خب حالا خوشحال باش، دیگه میتونی شهون و شهونه رو بدی به سهون مراقبشون باشه مجردی بریم سفر! فاطمه: . فاطمه بچه ها را بر روی سهون پرتاب میکند و میگوید: حواست باشه تا من میرم و میام اگه یه تار می از سر این بچه ها کم بشه من میدونم وتو. فاطمه: اخ جون سفر مجردی. سهون.شهون.شهونه.بچه های انجمن: مهدی: اخیش از بیخ گوشم گذشت اوا:اونی چان ! مهدی: ایموتو معلوم هست تا حالا کجا بودی؟ پرهام: سلام اوا: سلام اونی بزرگ تر خوبی رو به رشدی؟ مهدی: منو نادیده میگیری ؟ حسام.پرهام.حسین: خخخخخخخخخخ اوا:ای وای اونی چان این چه حرفیه میزنی. نه شما برام خیلی مهمید. اهوم اهوم من اونی چان رو دوش دالم بهش احتلام میزارم. مهدی: مهدی: تن فردوسی در گرور لرزید ایموتو جانم.. ارمیتا. فاطمه:ایشششششش چرا اینطوری حرف میزنی تو. مهدی:ایموتو ایموتو منه به شما هم ربط نداره چیکار میکنه. آوا: اونی چان ببخشید تو اینستاگرام بودم دیر شد! حسام:ها!!! یعنی چی اصلا بچه 12 ساله اینستا داشته باشه! حسین: راست میگه چرا تو اینستا داری؟ ولی خب اگه در راستای درست باشه اشکال نداره. مهدی:راست میگن چرا اینستا داری؟ . ولی خب ولش کن من بهت اعتماد دارم. عیب نداره. حسام: خب حالا که اینطوریه از نظر منم اشکالی نداره! مهدی.حسین.اوا: از همون اولشم نظر تو مهم نیود! حسام: مهدی: هوی حسین تو چیکاره ای اصلا به ایموتو من گیر میدی؟ ایموتو منه کاری نکن غیرتی بشم بزنم تو دهنت بچسبی به تاریخ ها. حسین: من استادشم خر. مهدی:به علفای هرز کویر لوت. گوسفند حسین:بزغاله مهدی:حشی حسین:بادمجون مهدی:لوبیا چیتی حسین:کدو مهدی: سیب زمینی حسین: مهدی: بچه های انجمن:. حاج صابر: خب بسه دیگه وقت رفته. پایان پارت اول. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- نظراتتون رو بگییییدددددددد سپاس شنه فراموش خب این پارت اول بود امیدوارم خوشتون بیاد . همینطورکه فهمیدید هنوز وارد سرزمین عجایب نشدیم. و کسایی که نبودن در پارت بعدی هستن. RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - BIG-DARK - 13-04-2021 نقش من خیلی بده خداییش منو با یکی جا به جا کن ناموسا RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - THEDARKNESS - 13-04-2021 (13-04-2021، 9:51)☆мᴇʜяᴀʙ☆ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. نقشت تو یکی از ارکان فان داستانه نزار داستان رو لو بدم دیگه. نقشت خوبه صبر کن RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - THEDARKNESS - 13-04-2021 اطلاعیه خانم شقایق(@ ترلان خانم(@ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ) ومبینا(@"♔Khalse♔") به پارت ۲ داستان اضافه میشن. RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - βάરãɲ - 13-04-2021 (13-04-2021، 13:21)♜THE DARKNESS♜ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ایووول *.*♡ مبینا جون رو حتما کنار من بزار _ ارش رو هم زودتر بیار RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - _sehun_ - 13-04-2021 اه ایش دیوار کوتاه تر از سهون پیدا نمیشه :دی RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - THEDARKNESS - 13-04-2021 پارت ۲ احتمالا امشب قرار خواهد گرفت. RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - Âɴɢ℮ℓ Evιℓ - 13-04-2021 اسپم ندید لطفا! برای تشکر از سپاس استفاده کنید و برای پیشنهادات و انتقادات و تهدیدات و تشویقات و سایر موارد از پیام خصوصی یا گفتگو آزاد استفاده کنید! برای پاک شدن اسپم ها گزارش شد! با سپاس. RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - BIG-DARK - 13-04-2021 (13-04-2021، 18:48)BTS.ARMY نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. نویسنده موضوع + مدیر بخش خودش تذکر میده :| RE: کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400) - THEDARKNESS - 13-04-2021 سلام دوستان نشد طاقت بیارم و بیارین اینم پارت دوم. _______________________________________________________________________________________________________________________________ اوا:اقا صابر کجا بریم هنوز ارمین نیومده!. مهدی:ایموتو من میگم با اون پسره هنتای حرف نزن بعد تو میگی ارمین هنوز نیومده! حاج صابر:ارمین و صدرا گفتن نمیان.! ریهام:اخه چرا نیان؟ حاج صابر:صدرا رفته عربستان مسابقه کشتی کج نگاه کنه. ارمینم شنیده بود بی تی اس میخوان برن عربستان باهاش رفت تا ازشون امضا بگیره. ارمین و صدرا: بچه های انجمن::: حاج صابر:خب بریم دیگ تا دیر نشده. باران:عهههههه صبر کنید!شقا و ترلان و مبینا هم نیستن. حاج صابر:اونا تو هواپیما منتظرن! خب ازین طرف،بریممم. فرنود:ای صابر،برادر عزیز تر از جانم اینگونه که چشمان من میبیند داری بسی بسیار اشت میزنی و گیت پرواز از ان سوی است. حاج صابر: اون برای پروازای معمولیه! انقدر شما برام مهمید که یک پرواز اختصاصی برای خودمون گرفتم.! بچه های انحمن: واقعا؟ حاجی عاشقتیم. t: حاج صابر: حاج صابر:خب بچه ها دیگه رسیدیم اینم هواپیمای ما! دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. https://1pezeshk.com/wp-content/uploads/2014/10/10-11-2014-12-37-12-PM.jpg حسام: با این میخوایم بریم؟ ارمیتا: این دیگه چیههه؟ بهار: مطمئنم داخلش از بیرونش بهتره. مهدی: مدیر جونم اینو برای خونه میگن نه برای این مثلا هواپیما! حاج صابر: نگران نباشید هواپیما شاید قدیمی باشه ولی عین ساعت کار میکنه . حالا سوار شید. باران: وایی شما اینجا چیکار میکنید؟// این چیه پوشیدیدددد!!!! بچه های انجمن: واتتت؟؟؟؟ حاج صابر: وای یادم رفت بگم . این سه نفر (شقا. ترلان. مبینا) قبول کردن مهماندار این پرواز باشن! بچه های انجمن: چییی؟؟؟؟ باران: مبینااا چرا قبول کردیی اخه!! من میخواستم پیش تو بشینم.(حقیقت تو پ.خ منو کشته بود میگفت میخوام پیش مبینا باشم ) مبینا:خب به نظرم کار جالبی بود منم گفتم امتحان کنم. حسام:ترلان تو دیگه چرا؟؟؟ . تو اسطوره زندگی من بودی! :c مهدی:ترلان ازت انتظار نداشتم تسلیم خواسته های صابر بشی!واقعا چرا؟ ترلان:چی میگید شما برید بشینید سر جاتون تا از توالت هواپیما شوتتون نکردم پایین. مهدی و حسام:چشم!!!:telegh_: حسین:ول کنین این چرت و پرتارو! حالا بگو ببینم این لباسای ضایع رو از کجا خری........ چتلق.......... شقایق سینی چای را در کله حسین خورد میکند و حسین نقش بر زمین میشود! شقایق: کسی با لباسایی که من دوختم مشکلی دار؟ بچه های انجمن:نههه!!: حسین: رامونا:حالا کی قراره پرواز کنیم؟چرا خلبان نمیاد؟؟ مهماندار توضیح بده!!! آآآخخخخخخخخخخخخ......... ترلان محکم شروع به کشیدن لپ های رامونا میکند. ترلان :حواستون باشه چی می گید ها.! هرچی خواستین باید خودتون وردارید ما قرار نیست نوکر شما باشیم. فهمیدید یا حالیتون کنم! بچه های انجمن:: رامونا: حسام:ترلان من نفهمیدم بیا لپ های منم بکش! چتلقققققق........... (شقایق سینی دیگری را اینبار بر سر حسام خورد میکند ) ترلان و شقایق: منننحححححررررفففففففف. بچه های انجمن: حسام: تمامی نگاه ها به سمت مهدی برگشت. مبینا:میگم شقا اینم همین الان بزن راحت شیم ریهام: راست میگه این راس مثلث ح.ح.م هستش بزنش راحت شیم. باران:شقا الان بزنش بعدا دوباره کاری نشه!!!!! مهدی:هاااااااااا!!! چچیییی؟؟ مدیر جووونمممممم......... بهار:منم موافقم بزنش اول ایمنی بعد سفر! ترلان:خب شقا حالا که همه موافقا، همین الان بزنش تا اخر سفر راحت باشیم. شقایق:خب باشه حالا که هم نظرن میزنمش. مهدی:ایموتو کاوایی،ناز و خوشگلم. تو یه چیزی بگو یه کاری بکن. آوا: اونی چان حقته تو هم خیلی سر به سر دخترا میزاری ! تازشم باید بایت این تقلید مضخرفت از حرف زدن من تنبیه بشی. شقاشق:خب اماده باش که اومدم! مهدی نههههههه!!!!!!!...... حاج صابر: خب همه بشینن سرجاشون و کمربنداشون رو ببندن کی میخواین تیک آف کنیم. باران: این چه لباسیه پوشیدی نکنه......: ترلان: نه دروغغغغ میگیگییییی.....: پرهام: نهههه من زندگیمو دوست دارم نمیخوام با هواپیمایی که تو خلبانشی بمیرم!!! حاج صابر: توجه کنید دو در در عقب و دو در در جلو هر دو قفل هستند و هیچ راه فراری ندارید . من تازه گواهینامه خلبانی گرفتم و میخوام بهتون لطف کنم منت سرتون بزارم و این پرواز رو مهمونتون کنم. ریهام:ار اولش هم این همه دست و دل بازی مشکوک بود! فرنود: از همان لحظه نخست میدانستم که سلام گرگ بی طمع نیست! مهدی : اخیش منو فراموش کردن حاج صابر: خب اماده تیک اف میشیم همه بشینید سر جاهاتون!! ارمیتا و فاطمه هندزفری هارا از گوش هایشان خارج میکنند: چتونه این همه سر و صدا میکنید!!! بچه های انجمن: فاطمه و ارمیتا: ویییججججججج....... حاج صابر: خب دوستان با موفقیت از زمین بلند شدیم. بچه های انجمن: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد شقایق: خب حالا نوبت چیه؟؟ مهدی: وای رامونا فاطمه خواهرای گلم نجاتم بدیددددد! : فاطمه: من با کسی که شوهرمو کشته نسبتی ندارم مهدی: رامونا: خب طفلکی راست می....... آآآآآیییییییییییییییییی.......... (ترلان دوباره لپ های رامونا را میکشد.) ترلان: چی میخواستی بگی؟ رامونا: شقا زود بزنش! باران: فرار نکن ارم تر میزنه. مهدی: نهههههههههههههه!!!!!!! حاج صابر: بچه ها من فعلا یه چرت میزنم نیم ساعت دیگه بیدارم کنید! مهدی:الان حاج صابر چیزی نگفت؟ یه چیزی گفت ها!!!! ترلان:نخیر ما که چیزی نشنیدیم. انقدر ترسیدی توهم زدی شتتتلللقققققق........... بچه های انجمن: مهدی: شقایق: دیدید چی شد حالا که همه سینی هامون شکست چیکار کنیم؟ با چی چایی بیارم؟ _______________________________________________________________________________________________________________________________خب پارت دو هم به اتمام خودش رسید. امید وارم لذت برده باشید 2 ساعت تایپش طول کشید . و 4 دوستی که نبودن صبر کنین شما هم وارد داستان میشید. نظراتتون رو همینجا بگید و بگید که آیا قبل از خواندن پرات دو فکر میکردید که حاج صابر خلبان باشد؟ برای هر پارتی که میزارم بازیگرارو تگ کنم یا نه؟ همینطوری خوبه؟ |