انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان|ملا نصردين|پارت آخر - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: داستان|ملا نصردين|پارت آخر (/showthread.php?tid=296898)



داستان|ملا نصردين|پارت آخر - ᴠᴀᴍᴘɪʀᴇ - 12-05-2021

به نام خدا

داستان خانه ملا



روزی جنازه ای را می بردند پسر ملا از پدرش پرسید : پدرجان این جنازه را کجا می برند؟!


ملا گفت او را به جایی می برند که نه اب هست نه نان هست نه پوشیدنی هست و نه چیز دیگری


پسر ملا گفت : فهمیدم او را به خانه ما می برند!

----------------------

سبب گریه
روزی ملا با زنش سر سفره نشسته بودند . زن ملا قاشقی از آش داغ که جلویش بود به دهان برد و از بس گرم بود اشک در چشمش پر شد. ملا سبب گریه اش را پرسید . زن گفت: یادم آمد که مرحومه مادرم این آش را خیلی دوست میداشت. گریه بر من مسلط شد.
بعد ملا شروع به خوردن کرد. اتفاقا از داغی چشم او هم اشک آلود شد. این مرتبه زن پرسید: شما چرا گریه نمودید؟ ملا گفت: من هم به یاد مرحومه مادرت افتادم که مثل تو دختر بد جنسی را بلای جان من کرد.



------------------------------------
ملا و دخترش
ملا كوزه اي برداشته و آنرا به دست دخترش داد و به دنبال آن سيلي سختي هم بر گونه وي نواخت و گفت: -حالا به سر چشمه ميروي و كوزه را پر از آب كرده و مياوري. مبادا آنرا بشكني. زنش وقتي آن صحنه را ديد و چشمان اشك آلود دختر را مشاهده كرد به تندي از ملا پرسيد: چرا او را زدي؟ ملا گفت: زن تو عقلت گرد است و چيزي نميداني، من اين سيلي را به او زدم تا يادش باشد و كوزه را نشكند. چون اگر كوزه را به زمين ميزد و ميشكست آنوقت لت و كوب وي فايده اي نداشت.

------------------------------------
آب رفتن روزها
چند نفر بر سر اینکه چرا روزهای زمستان از روزهای تابستان کوتاهتر است با هم بحث و جدل کردند و چون به نتیجه ای نرسیدند رفتند پیش ملا و گفتند: ملا قضیه از این قرار است حالا بین ما داوری کن و بگو که کدام یک از ما درست می گوییم. ملانصرالدین گفت: این که معلوم است! مگر وقتی پارچه را آب می کشند کوتاهتر نمی شود؟همه گفتند چرا! ملا گفت: خوب! روزها هم در زمستان با اینهمه آب و برف و باران آب می کشند و کوتاه می شوند.


:!