• نَرگِس صَرافیان طوفان • - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: • نَرگِس صَرافیان طوفان • (/showthread.php?tid=297142) صفحهها:
1
2
|
• نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 23-05-2021 سلام وقت بخیر عزیزان :} اینجا شعر دل نوشته دکلمه و هرچیزی ک نوشته یا گفته ی و مختص خانم نرگس صرافیان طوفان هست قرار داده شود :] با تشکر:} باید خیلی جنس وجودت ناب باشد که دیگران را تحسین کنی و از تماشای موفقیت و خوشبختیِ آنان لذت ببری. باید خیلی اصیل باشی که رنجهای دیگران تو را غمگین کند و شادیهای آنان تو را خوشحال. باید خیلی از عقدهها و کمبودها به دور باشی و از انسانیت، سرشار! و آنقدر قوی که شکستها و ناکامیها، از تو یک انسانِ سَرخورده و حقیر نساختهباشند، انسانی بیمنطق، که علیه دستاوردها و داشتههای دیگران جبهه میگیرد! باید خیلی شخصیت محکمی داشتهباشی که با وجود چیزهایی که بر تو گذشته، همچنان از اینکه آدمهایی هستند که اراده میکنند، تلاش میکنند و موفق میشوند، احساس خوبی داشتهباشی. باید آنقدر اصالت داشتهباشی؛ که برای دیگران هم آرزوهای خوب کنی، برای دیگران هم خوشحال باشی و برای دیگران هم خوب بخواهی. باید به آرامش و خودباوری و رضایت درونی رسیدهباشی که بتوانی موفقیت و جسارتِ دیگران را تحسین کنی. باید خودت را زیاد دوست داشتهباشی و با خودت کاملا کنار آمدهباشی. و چقدر کماند آنان که خودشان را دوست دارند و با خودشان و با جهانشان کنار آمدهاند... و چه انگشتشمارند، آنان که به شادیِ کسانی به جز خودشان هم فکر میکنند... #نرگس_صرافیان_طوفان RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 24-05-2021 روانِ آدمها را اعدام نکنیم! با طناب مقایسه و کنایه و بدگویی، گلوی آرامش آدمها را فشار ندهیم، که در محکمهی بیقاضیِ قضاوت و بدگویی، بیگناهها هم بالای دار میروند. مگر چقدر زندهایم که اینهمه با هم بد باشیم؟ که تابِ دیدنِ خوشبختی و حالِ خوبِ هم را نداشتهباشیم؟! که مدام حالِ هم را بگیریم و روانِ همدیگر را زخمی و بیمار کنیم؟! برندهی این بازی کسانیاند که آرامشِ خود را یافتهاند و سعی میکنند در حد توانشان به دیگران هم آرامش و حالِ خوب تزریق کنند. آنان که دنیا را بیش از یک سفر کوتاه، جدی نگرفتهاند، که محبتآمیز و با ثبات رفتار میکنند و حضورشان، حالِ دیگران را خوبتر میکند. شاید لازم است میان خودمان با خودمان و خودمان با آدمها؛ یک آتش بسِ روانی اعلام کنیم و دست برداریم از زد و خوردهای کلامی و رفتاری. از کدورتهای بیات شده و توقعات و مقایسههای نابهجا. دست برداریم از آزار خودمان و آزار آدمها. با هم خوب باشیم، این سیاره، با جاذبهی بیحدش به قدر کافی ما را فرسوده و بیمار خواهدکرد، لااقل خودمان دست برداریم! همین الآن تمام کدورتهای مزمن و تفکرات آزاردهنده را از ذهن و قلب و روانت بریز بیرون. خالی شو، سبُک، رها، آرام و انعطافپذیر... و در صلح باش با خودت، با جهان و با آدمها. یقین داشتهباش که وقتی با خودت خوب رفتار کنی، دیگران هم نهایت خوشرفتاری را با تو خواهند داشت. با خودمان و با دیگران خوب باشیم. برای هم خوب بخواهیم، و سرچشمهی تمام رفتارهای خوشایندی باشیم که دوست داریم انعکاس آنها را در دیگران ببینیم. بالآخره نور باید از جایی تابیدهشود! تا یکی ماه شود برای انتشار، یکی آینه شود برای انعکاس، و دیگری ستارهای شود برای شبهایی که ماه نیست و چشمان آدمها به تاریکی، عادت کردهاست... #نرگس_صرافیان_طوفان RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - ⓩⓐⓗⓡⓐ - 24-05-2021 تو حرف میزنی و از ابریشم صدای تو هزار هزار پروانهی سرکش، در میدان آزادی قلب من انقلاب میکنند ... تو حرف میزنی و تمام آرزوهای مردهام، جان میگیرند، شاخههای خمیدهی احساسم، قد میکشند و آسمان خاکستری جهانم، پر نور میشود. تو حرف میزنی و بهار میشود، صبح میشود، متولد میشوم، پرواز میکنم... چقدر تو را میخواهم! تو چکار کردهای که اینقدر تو را میخواهم؟؟؟؟ تو چکار کردهای که نور، از کهکشان چشمان تو میتابد؟؟ که عشق، از کلام تو آغاز میشود، و امید، نام گیاهیست که در باغچهی لبخندهای تو میروید. کاش میشد برای تو بمیرم؛ کاش میشد برای تو هزار بار بمیرم و با لمس داغ انگشتهای تو، جانی دوباره بگیرم. کاش میشد با ذراتِ بینهایتِ خواستنم، جهان تازهای بسازم و با تو در آن زندگی کنم که هر شب زیر نور ستارهها، کنارت بنشینم، تو حرف بزنی و من محو مهارت خاص لبهای تو باشم، تو حرف بزنی و پروانهها در عمیقترین لایههای دلم، پرواز کنند. چقدر تو را میخواهم، آااااه... که چقدر تو را میخواهم... RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 24-05-2021 کرونا و شرایط و محدودیتهای پیشآمده چقدر کمطاقتمان کرده! به تعاملات و رابطههامان که عمیق نگاه کنی، مسلّم است که اکثرا کم طاقت شدهایم و بیحوصله، اکثرا زود رنج شدهایم و بیاعصاب، اکثرا زود از کوره در میرویم... خواستم بنویسم که یادم بماند "سلامتی" فقط سلامت جسمی نیست! خواستم یادم بماند این داستان که تمام شد و از آن جان سالم به در بردم، روانم را بگیرم زیر نور، زخمهاش را پیدا کنم و دانه دانه و با ظرافت، مرهم بگذارم. همهی زخمها که جسمی نیست! گاهی تحت یک شرایطی چنان زخمی روی روانت مینشیند که تا مدتها آستانهی تحملت کمتر از آنی میشود که هرچیزی را به دل نگیری و با هر حرفی نشکنی. که پوست طاقت آدمها نازک میشود گاهی. شاید از همین است که اینروزها، از کنارمان رد میشوند و زخم میخوریم، که آنقدر پُریم که یا بیدلیل قضاوت میکنیم یا با کوچکترین قضاوتی بغض میکنیم و به هم میریزیم. که خشم حاکم بر جامعه بیداد میکند، که آثاری از رنجش و دلخوری همه جا هست. اخیرا هرکجا عبور کردم، آدمها یا خنجر کلمات و قضاوتها توی دستانشان بود، یا توی عمیقترین لایههای احساسشان. کمی مراعات هم را بکنیم، این روزها همهمان کم طاقت و زودرنج شدهایم، همهمان درست یا غلط، خوب یا بد، از خودمان تصور قربانی داریم، چرا که کار چندانی در مقابل اتفاقات و حوادثِ ناگزیرِ در حال وقوع از ما ساخته نیست. کمی روی صبر و طاقت خودمان کار کنیم و مراقب رفتار و حرفهامان باشیم، دیگران هم مثل ما! همهمان زخمی و خسته و غمگینیم و دنبال سطر پایانیِ این ماجرا و ماجراهای تلخ میگردیم. تمام میشود بالاخره، ولی تا آن موقع، بیشتر حواسمان به هم باشد. به دلهای هم، به روانِ هم، به زخمهای هم. برای هم حالِ خوب و دلخوشیهای ناب بسازیم، نه اندوه! اوضاع که خوب شد، از این غل و زنجیر نامرئی که خلاص شدیم، مینشینیم و فکری به حال زخمهای عمیقی که این مدت روی روانمان نشسته میکنیم. زخم حوادث را گریز چندانی نیست، این زخم آدمها به آدمهاست که شرایط را سختتر میکند. صبر و سازش و مهربانی را تمرین کنیم تا کمتر برنجیم و کمتر برنجانیم. اوضاع خوب میشود و زخمها التیام پیدا خواهند کرد این ماییم که باید رفیقِ روزهای سختِ هم باشیم، این ماییم که باید شرایط را عوض کنیم، قبل از اینکه شرایط، ما را عوض کند. #نرگس_صرافیان_طوفان RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 25-05-2021 من هنوز هم میخندم. هنوز گنجشکهای آبیِ آرامشم را دانه میدهم و درختهای سبز خیالم را آب، هنوز هم با تماشای ستارهها، در عمق سرزمینهای ناشناخته غرق میشوم. هنوز هم یک فنجان چای، حالم را بهتر میکند و یک کتاب جدید، مرا به هیجان وا میدارد. هنوز هم موزیک و فیلمهای خوب، خوشحالترم میکنند و روح سرسخت و بیقرار مرا بسان کودک سرخوشی به شیطنت وا میدارند. من هنوز هم با محبت یک دوست، جان میگیرم و با یک احوالپرسیِ ساده، هرچقدر هم که بدحال، خوب میشوم. من سخت نگرفتهام هیچ چیز را، زود و با تلنگری اگر دلم میگیرد، زود و با اشارتی هم خوب میشوم. من هنوز هم شبها با کهکشان و ستارهها حرف میزنم و در سرم خیالات سفینهای هست که بالاخره روزی مرا به ماه خواهد برد. من مقهور غمها نیستم! دوست دارم جوری دلخوشیهام را بغل بگیرم و از سیلاب حوادث روزگار بیرونشان بکشم که سپاه رنجها، انگشت به دهان بمانند. دوست دارم جوری زندگی کنم که مرا در طلوع و نور و خوشبختی جستجو کنند نه در اندوه. که در طعم شیرین و بکر خوشههای انگور باشم و در جسارت گیاه و در صلابت کوه. که هر زمان پاییز شد و باران زد و خیابان مست شد، یاد من بیفتند. که هربار بهار شد، روی شاخههای سبز هزاران درخت، تکثیر شوم... #نرگس_صرافیان_طوفان RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 05-06-2021 دوستش دارد دلم، از کلّ دنیا بیشتر از جهان، از کهکشان، از آسمانها بیشتر دوستش دارد دلم، او فرق دارد با همه گر همه ده بار خوبند، او ز صدها بیشتر او بهاران من اندر زمهریرِ بیکسیست دوستش دارم کران تا بیکرانها، بیشتر #نرگس_صرافیان_طوفان RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 18-06-2021 ما عیبهای خودمان را نمیبینیم! مدام در تصورمان پیراهن قربانی به تن کرده و مظلومنمایی میکنیم. ما مسئولیت رفتارهای خودمان را به عهده نمیگیریم و حواسمان نیست خودمان چقدر رنجاندهایم؟ چقدر زخم زده و چقدر مقصر بودهایم. ما انگشتهای اتهام را به سمت هرکسی میگیریم، جز خودمان و هرکسی را مقصر و گناهکار قلمداد میکنیم، بیآنکه حتی یکبار مقابل آینه بایستیم و از خودمان بپرسیم: سهم من در بروز اینهمه اشتباه و آسیب چیست؟ که کدام اشتباه را من کردهام و کدامین زخم را من زدهام؟ که دیگران هم مثل من احساس دارند و با هر حرف و رفتاری ممکن است تا مدتها رنجیدهخاطر باشند. که دیگران هم مثل من حق دارند دلگیر شوند و از من فاصله بگیرند. هیچوقت حرفها و رفتارهای خودمان را ورق زدهایم؟ که آه از من! فلانی را چقدر رنجاندم! که چطور توانستم اینقدر ظالم باشم و احساسات آدمِ مقابلم را نادیده بگیرم؟ حقیقت این است که بیشترِ ما ترجیح میدهیم حتی در تصوراتمان، یک مظلومِ بیگناه باقی بمانیم، تقصیرات خودمان را نپذیریم و حتی گاهی فرافکنی کنیم. شاید فکر میکنیم این به نفع ماست که از امتیازات نقش معصومِ قربانی، بهرهمند باشیم. که اگر هرکسی کوتاهی و ضربههایی که میزد را میپذیرفت و در قبال آنها احساس گناه میکرد، الآن یک مشت زخمیِ آسیبدیده نبودیم که یکدیگر را متهم میکنند، مدام برای تلافی، به هم زخم میزنند و از جهان و روزگار دلگیرند. همهی ما به یک آینه نیاز داریم، آینهای که انعکاس رفتارهای خودمان را هزاران بار به ما نشان بدهد تا هزاران دفعه ببینیم و شاید متقاعد شویم که در اکثر وضعیتهای نامناسبِ موجود، خودمان هم تقصیر کاریم. #نرگس_صرافیان_طوفان RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 18-06-2021 گهگاه که از دنیا خسته میشوم، ناملایمتیهای جهان را که میبینم؛ شروع میکنم به ایدهآلپردازی و ساختنِ سیارههای خیالی، هربار که خشمگین و اندوهگین و سرخورده میشوم، به جهان تازهای فکرمیکنم، هربار چمدانم را میبندم، هربار آدمخوبهای زندگیام را برای بردن، سوا میکنم و هربار و با هرخشم و ناکامی و اندوه، سیارهی خیالیام برای عزیمت، بزرگتر میشود. من اینشکلیام و این را سرگذشت و بستر فرهنگی-اجتماعی و روحیهام از من ساخته و شاید خیلیها مثل من باشند، اما همهی آدمها که مثل هم نیستند! و همه که به یک محرک و رویداد، به یک شکل پاسخ نمیدهند! عدهای هم هستند که سرگذشتی که از سر گذراندهاند و بسترهای فرهنگی و اجتماعی و روحیهشان به گونهایست و از آنها شخصیتی ساخته که در برخورد با ناکامیها و ناملایمتیها، خشم و انزجاری عظیم به وجودشان سر ریز میشود و برای تسکین، به له کردن و نابود کردن آدمها فکر میکنند، و به پاک کردن صورتهای مسئله. هربار خشمگین و سرخورده و غمگین میشوند و هیولای سرکش درونشان بزرگتر میشود، هیولایی که از خشمها و دردها و تمایلات سرکوب شدهی آنها ارتزاق میکند، هیولایی که هرچه بیشتر قدرت میگیرد، آمادهتر و حریصتر میشود به دریدن و تکه و پاره کردن روان و وجود آدمها. شیوهی مواجهه با مشکلات و تمایلات سرکوب شده در هرکس فرق دارد، یکی با اندوه و ناکامیهاش، در ذهنش سیارهای تازه میسازد، یکی هیولا، یکی را دردها، انسانتر و مهربانتر میکنند، یکی را بیمنطق و سرخورده و دیوانه! باید قبل از فاجعه، دنبال علاج گشت و به جای سرکوب، با خشمها و تمایلات و احساسات تلنبارشده روبرو شد، باید با "کسی که باید" در میان گذاشت و دنبال درمان گشت، باید شیوههای مقابله را آموخت. پیش از آنکه تلهها و زخمهای روانی، از آدمی، یک موجود پیشبینیناپذیر و ترسناک بسازد، پیش از آنکه هیولای قدرتیافته و مستبدّ درون، غیرقابل مهار شود، خشمگین و خودکامه به راه بیفتد و دنبال قربانی بگردد. #نرگس_صرافیان_طوفان RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 18-06-2021 یادت هست مامان؟ کوچولو که بودم، مرا پیش دکتر که میبردی، با ترس و اکراه همراهت میآمدم و همیشه بلافاصله بعد از سلام، مظلومانه سرم را پایین میانداختم و آمیخته با التماس به دکتر میگفتم: " تو رو خدا آمپول نه! شربتش را بدید! " . من همیشه از آمپول و درد میترسیدم و به شربت و قرصها پناه میبردم. که حتی اگر دکتر به حرفم گوش نمیداد، سرم را با تقلا از پیشخوان داروخانه بالا میبردم و از مسئول تحویل دارو خواهش میکردم بهجای تمام آمپولها، شربت توی پاکت بریزد. کاش درد و اندوهِ فرساینده و کشدارِ اینروزها هم شربت داشت مامان. کاش میشد دردها را، هرچند تلخ، به یکباره، قورت داد و راحت شد... #نرگس_صرافیان_طوفان RE: • نَرگِس صَرافیان طوفان • - מַברִיק - 18-06-2021 کنج دنجی گزیده ام "که مپرس" آسمان را به خانه آوردم غرق دریای رفت و آمد ها خویشتن را کرانه آوردم دل به دنیای بی کسی بستم بی کسی هم چه عالمی دارد به دیاری بدونِ آدم ها خویش را بی بهانه آوردم چه سکوتی ، چه خلوتی ، جانم ! تکیه دادم به شانه ی دیوار ذوق دارم برای تنهایی غصه را ، تازیانه آوردم حالِ خوبی برای خود دارم در خیالات خویش ، آزادم خسته از روزهای تکراری حسِ نابی "شبانه" آوردم خسته از دود و شهر ماشین ها خسته از های و هویِ آدم ها کنج دنجی گزیده ام ، خود را خلوتی شاعرانه آوردم این نیاز من است ، مجبورم گاهگاهی به حالِ خود باشم که نگیرد کسی سراغ مرا خستگی را بهانه آوردم #نرگس_صرافیان_طوفان |