انجمن های تخصصی  فلش خور
مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+--- موضوع: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] (/showthread.php?tid=297159)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 03-06-2021

تا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تخت
افکند دلم برابر تخت تو رخت
روزی بینی مرا شده کشته بخت
حلقم شده در حلقه سیمین تو سخت


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 04-06-2021

ترسم که نمانم من ازین رنج، دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بماند
قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
گر چشم من اندر عقبش سیل براند


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 05-06-2021

دوباره می سازمت وطن
اگرچه با خشتِ جانِ خویش
ستون به سقف تو میزنم
اگرچه با استخوان خویش 
دوباره می بویم از تو گل
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون
به سیل اشک روان خویش


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 05-06-2021

شب و روز از تو می‌گوییم و می‌گویند، کاری کن
که «می‌بینم» بگیرد جای «می‌گویند»های ما


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 06-06-2021

ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانکه بجز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل، راست بگو بهر چه امروز
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبرِ دلخواه
من او نیَم، او مرده و من سایه اویَم


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 06-06-2021

من همه تو، تو همه من، او همه تو، ما همه تو
هرکه و هرکس همه تو، ای همه تو، آن همه تو
من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 06-06-2021

وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو مانَد
سوزِ دلِ یعقوبِ ستم دیده ز من پرس
کاندوه دلِ سوختگان، سوخته داند
هر گَه که بسوزد جگرم، دیده بگرید
وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند
شیرین ننماید به دهانش شکرِ وصل
آنرا که فلک زهر جدایی نچشاند
ترسم که نمانم من ازین رنج و دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بمانَد
قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
گر چشم من اندر عقبش سیل براند
فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دلِ هرکه بخوانَد
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند
زنهار که خون می چکد از گفته سعدی
هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - حسین کرمانشاهان - 06-06-2021

دیریست زهجر روی مهش , خوابم نمیبرد
حیران میان سیلم و آبم نمیبرد


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 07-06-2021

دل سیر نشودت ز بیدادگری
چشم آب نشودت، چو در من نگری
این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بتری


RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 07-06-2021

یا رب آن آهوی مشکین به خُتن باز رسان
وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
دلِ آزرده مارا به نسیمی بنواز
یعنی آن جانِ ز تن رفته به تن باز رسان
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یارِ مه روی مرا نیز به من باز رسان
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک، خبر گیر و خبر باز رسان