مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] (/showthread.php?tid=297159) |
RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 27-05-2021 آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد آتشم زد به دوتا بوسه و خاموشم کرد RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 27-05-2021 در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 27-05-2021 یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 27-05-2021 در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم با عقل آب عشق به یک جو نمی رود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 27-05-2021 مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانی ات سلام و حال پرسی و شروع هم زبانی ات فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه اینکه این محل احاطه کرده شهر را شعاع مهربانی ات دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا چه وعده ها که می دهی به رغم ناتوانی ات جواب کن بجز مرا، صدا بزن شبی مرا و جای تازه باز کن میان زندگانی ات بیا به من خبر بده، قبول کرده ای مرا سپس سرِ مرا ببر بجای مژدگانی ات RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 27-05-2021 تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - ßяɪcε - 27-05-2021 مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد .. RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 27-05-2021 در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بیثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی میکند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 27-05-2021 دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - מַברִיק - 27-05-2021 سخن بى تو مگر جاى شنیدن دارد ؟ نفس بى تو کجا ناى دمیدن دارد علت کورى یعقوب نبى معلوم است شهر بى یار مگر ارزش دیدن دارد |