انجمن های تخصصی  فلش خور
دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) (/showthread.php?tid=29746)

صفحه‌ها: 1 2


دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - ashkyakhee - 05-03-2013

مزرعه ی آرام (1)

همین که می خواستم شروع کنم به نوشتن یه مورچه ی بزرگ سیاه که فکر کنم با دوستاش سر اینکه بتونه بیاد روی برگه ی زیر دست من شرطبندی کرده بود اومد جلوی چشمم.
وقتی رنگ سیاهش رو نگاه کردم نمی دونم چرا یاد آرامم افتادم.(آرام اسم دختریه که یه زمانی همه ی زندگی من بود)
شاید بخاطر این یادش افتادم که چشمای آرامم مثل این مورچه سیاه بودن.
اون چشمای بادومی ، ولی بزرگی که کافی بود فقط یه بار،فقط یه بار نگاهشون کنی تا بتونی عمق وجودش رو حس کنی و تا ابد اون لرزشی رو که با حس کردن نگاهش تو وجودت رخنه میکنه رو نتونی فراموش کنی.
از همه ی اینا که بگذریم یاد شال مشکی که توی عکس بود،(اون عکس اولین تصویری بود که من از آرام دیدم.
آخه آشنایی ما دونفر با یه تماس تلفنی اشتباهی شروع شد.
واسم پستش کرده بود ؛چون همشهری نبودیم)همون شال مشکی خزداری که رو سرش انداخته بودو واسم اون عکس رو گرفته بود می افتم.
با اینکه هروقت یادش می افتم-یاد آرامم،غیر از دردو رنج و خلسه ای که تو وجودم پدیدار میشه هیچ حس دیگه ای رو ندارم؛
اما وقتی از خودم میپرسم که از دوستی با آرام پشیمونم یا نه؟این شعر میاد تو ضهنم که:از دوست به یادگار زخمی دارم که آن را به هزار درمان ندهم!
الان سر خدمت سربازی هستم.
توی یه سد واسه سپاه به صورت امریه دارم کار میکنم.
بالای یه سکوی بتنی هستم و دارم خالی کردن بار کامیون هارو میشمارم.
بارشون مصالحیه که از داخل رودخونه واسه درست کردن ماسه و شن به یه سنگ شکن میبرن.
هنوز ساعت 9:30 صبحه و هوا معتدله.چون الان آخرای برج دو هستیم و اینجام یه منطقه گرمسیریه ؛
نزدیک ظهر که بشه هوا حسابی گرم میشه؛
به خاطر همین یه لاستیک بزرگ کامیون پشت سرم الم کردم تا نور آفتاب اذیتم نکنه.
اطرافم رو کامل تپه های زمختی گرفتن که انگار خیلی پیرن؛
شایدم با کسی دعواشون شده که بااین حالت اینجا کز کردن و بدنشون بی گیاه و سرد شده.
رفقای این سایبونم (لاستیک کامیون رو میگم) حدود صدمتری من سمت راستم روی هم ولو شدن.خداییش حساب کنی بعد عمری جون کندن زیر ماشین ها رسم مردونگی نیست اینجوری پرتشون کنن یه جای دورافتاده!
جلو روی من سه تا تیر چراغ برق افتادن که حال و روزشون عین خودم داغونه.
بدنشون که پر ترک و خوردگیه؛
انگار معشوقشون حسابی عزابشون داده که بدنشون پر شده از درد؛
با یه نگاه کوچولو راحت میشه فهمید که به آخر خط رسیدن و رمقی برای ادامه زندگی تو وجودشون نیست.
می خوام از صداها بگم؛صدای همه چیز اینجا هست.
از صدای داد زدن مردی که از دور میاد و نمی دونم با کی داره حرف میزنه تا صدای این مورچه ها که من نمی شنوم.
این روزهام که هرجا بری صدای جیرجیرک همه جا هست؛
یا صدای این پرنده که دارم میبینمش و نمی دونم از کدوم ایل و طایفه ی پرنده هاست.
اما صدای کامیون ها هر چند دقیقه یک بار همه ی صداهارو محو میکنن و طبیعت رو به انحصار خودشون در میارن.
البته صدای سنگ شکن هم از دور میاد؛
صدای آبش که سنگ هارو میشوره یا صدای تسمه هاش که مصالح رو جابجا میکنن.
ای کاش این دل خسته هنوزم آرام رو داشت تا تو زندگیش خوشحال باشه.
ادامه دارد...

ساعت 9:54 صبح
چهارشنبه 21/02/1390

شاید شما آرام رو بشناسین: آرام مزرعه
اول نیت بگیر و آرزو کن.بعد سپاس رو بزن
آرزوت حتما براورده میشه
:bighug::bighug::bighug:



RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - ✘Nina✘ - 05-03-2013

چه قدر احساساتیcryingcryingcrying


RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - pink lady - 06-03-2013

مرسی ولی خیلی احساساتیcryingcryingcrying


RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - satanic.skyscraper - 06-03-2013

قشنگ بود


RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - عاشق دیونه - 31-03-2013

واقا زیبا بود مخصوصا اوایلش به قدری قشنگ بود که مننو به گریه انداخت مرسی


RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - good girl* - 02-04-2013

عالی بود من که واقعا داشت اشکم درمیومدcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcrying
این عشق هم عجب دردیه ها


RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - SHAYESTEH2013 - 05-04-2013

خیلی گریه کردم کاش همه ی پسرامثل توبودن کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشcrying


RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - sarnia - 05-04-2013

واقعا معرکه بود ادم گریش میگیره خیلی قشنگ بود دست گلت دردنکنه


RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - ashkyakhee - 22-04-2013

روز اول گل سرخی برایم آوردی و
گفتی: برای همیشه دوستت دارم.
روز دوم گل زردی برایم آوردی و
گقتی: دیگه دوستت ندارم.
حالا بعد از چند وقت دسته گل سفیدی را برایم آوردی و گذاشتی و
گفتی: ببخشید فقط یه شوخی ساده بود.
در حالی که من بخاطر این شوخی ساده ی تو به سادگی جون دادم.



RE: دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی(.1) - bi kas - 22-04-2013

مثل خودتون عالی بود داداش.