![]() |
اصطلاحات عرفانی ادبیات - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تحصیلات دانش آموزی و دانشجویی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=64) +--- موضوع: اصطلاحات عرفانی ادبیات (/showthread.php?tid=297916) |
اصطلاحات عرفانی ادبیات - מַברִיק - 26-07-2021 ![]() اصطلاحات_عرفانی آب حیات: چشمه ایست در ظلمات که هر کس از آن بنوشد زندگی جاوید پیدا میکند. کنایه از چشمه عشق و محبت است. آب حیوان: تابش انوار و تجلیات الهی را گویند. آغوش: دریافت رموز و اسرار الهی را گویند. آن: حد فاصل میان گذشته و آینده. آینه: قلب انسان کامل است. ابد: امتداد زمان در طرف آیندهاست و در نزد اهل تصوف ابد و ازل از صفات و ویژگیهای حق تعالی است. فرق ابد و ازل در آنست که ازل را آغازی نیست و ابد را پایانی. ابر: نزد صوفیان، ابر حجابی است که سبب وصول شهود باشد بواسطه کوشش و اجتهاد. اجابت: عهد و پیمان بندهاست با حق. اشاره: خبر دادن از مراد است بدون عبارات و الفاظ. امتحان: بلایی از جانب حق تعالی بر دل سالک تا غیر حق را از دل او پاک کند. انس: اثر مشاهده جمال الهی است در دل سالک. انس اعتماد به خدا و آرامش به او و استعانت از اوست. باده: عشق صوفیان مبتدی را گویند. عشقی که ضعیف است و این برای عوام نیز در ابتدای سلوک موجود است. باده صافی: عشق بی آلایش است. عشقی خالی از هر عیب و نقص، و فارغ از لذت وصل یا درد دوری وحرمان. باد صبا: عبارتست از نفخات رحمانیه از جانب مشرق روحانیات. اشاره به نفس و دم رحمت خداوند است. بار امانت: مراد از امانت تکلیف و عهد و پیمان الهی است. باران: کنایت از فیض حق تعالی است، و رحمت او، که از عالم غیب بر جهان امکان صادر میشود، و ممکنات بر حسب مراتب ومیزان استعداد خود از آن بهره مند میشوند. غلبه عنایات الهی نیز میباشد. باغ: جهان خرم روحانی است. بال: نزد صوفیه روشنایی قلب و نورانی شدن آن بواسطه علوم و معارف الهی است. بت: مقصود و مطلوب را گویند. بتخانه: دل عارف کامل است و نیز اشاره دارد به عالم جبروت. بتکده: باطن عارف کامل که در آن ذوق و شوق معارف الهیه بسیار باشد. بحر: مقام ذات و صفات بینهایت حق است، که تمامی موجودات به مثال امواج این دریای نامتناهی هستند. بقاء: نسبت فرد است به حق. بقا نام است برای آنچه باقی و پایدار ماند بعد از فناء شواهد وسقوط آن. بلاء: امتحان حضرت دوست است که هرچقدر این بلا زیاد شود گویای قربت و نزدیکی او به حق است. بوسه: فیض و جذبه باطن است. پرده: حجاب میان عبد ومعبود است. به مانع میان عاشق ومعشوق هم اشاره دارد. پیاله: تعینهای هستی میباشد که همه آنها آینه حق هستند. کنایت از محبوب نیز میباشد. صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد عیان میگردد. پیر: دوستی حق را گویند وقتی که طلب و خواستن به تمام و کمال باشد از آن جهت که استحقاق این دوستی را دارد. به معنای مرشد و مراد نیز هست. پیر خرابات: منظور محبوب است که جز خدای نیست. کاملان و راهنمایان طریقت. پیر مغان: پیر طریقت و مرشد کامل. پیر میکده: پیر طریقت است که بدان پیر میخانه نیز گویند. پیمانه : تعبیر دیگریست در بیان دل سالک وصوفی. تواجد: طلب وجد نمودن است. اظهار حالت وجد وشادی روحانی است بیآنکه وجدی باشد بدانگون که فرد در مثال افراد واجد باشد برای کسب فیض. تجلی : نور مکاشفهاست که از حضرت حق بر دل عارف ظاهر میگردد و دل را میسوزاند و سالک را مدهوش میگرداند. تسلیم: رها کردن تدبیر به اختیار خویش است و استقبال از قضا الهی به رضایت. توفیق : جریان امور است بر وفق مراد و میل حق و حقیقت و فراهم آمدن اسباب کار است. توفیق موهبت الهی است که نصیب هر کس شود وی را به آنچه میخواهد میرساند. توکل: متکی شدن به حق و از خود و خلق نظر برداشتن است. دلبستگی و اعتماد کامل است به پروردگار جام: اشاره دارد به دل صوفی. عالم هستی را نیز به جام تعبیر میکنند چون فیض حیات را از صاحب حیات دریافت کردهاست. جان : روح انسانی است. کنایت از نفس رحمانی وتجلیات حق است. جان افزا : بقا و ماندگاری سالک است به این صفت و فنا در وی راه ندارد. جبروت : حدفاصل میان جهان ملک و ملکوت را گویند. جذبه: نزدیک شدن انسان است به تقریب عنایت الهی. سالک به حضرت حق به مقتضای عنایات حق نزدیک میشود بدون رنجش وسعی خودش. جرس: خطابیست از سر قهر. جرعه: تجلی وجودی را گویند. اسرار مقامات وجمیع حالات که در سیر و سلوک از سالک پوشیدهاست. جلال: ظاهر کردن بزرگی و بی نیازی معشوق است از جهت ابراز بی نیازی از عاشق و نفی غرور وی و بیان استغنا وتوانگری معشوق. جلوه:انوار الهی را گویند که بر دل سالک تابیده میشود و او را واله و شیدا میکند. جمال: ظاهر کمالات معشوق است تا رغبت و طلب عاشق را زیاد کند. جور : منع کردن و باز داشتن سالک را از سیر و سلوک میگویند. جهالت : در نزد عرفا کنایه از مرگ دل است که حقایق را درک نمیکند. چراغ دل: دل روشن به نور معرفت را میگویند. چشم : در اصطلاح صوفیه جمال را گویند و همچنین به دیده الهی نیز تعبیر میشود. |