انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان ثروتمند بی پول ... - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: داستان ثروتمند بی پول ... (/showthread.php?tid=31854)



داستان ثروتمند بی پول ... - SANY - 04-04-2013

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده

بودند. هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزيدند.

پسرک پرسيد: «ببخشين خانم! کاغذ باطله دارين» کاغذ باطله نداشتم و وضع

مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکي کنم.

مى‌خواستم يک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن

ها افتاد که توى دمپايى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

گفتم: «بيايين تو يه فنجون شيرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» آن ها را داخل

آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهاي شان را گرم کنند. بعد يک فنجان

شيرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زير

چشمى ديدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه

کرد. بعد پرسيد: «ببخشين خانم! شما پولدارين؟ »نگاهى به روکش نخ نماى مبل

هايمان انداختم و گفتم: «من اوه نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتياط روى

نعلبکى گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.»

آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به

صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آن‌ها

دقت کردم. بعد سيب زمينى ها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيب زمينى،

آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يک شغل خوب و دائمى، همه اين ها به

هم مى آمدند.

صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن

کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپايى را از کنار بخارى، پاک

نکردم. مى خواهم هميشه آن ها را همان جا نگه دارم که هيچ وقت يادم نرود چه

آدم ثروتمندى هستم....cryingcrying


RE: داستان ثروتمند بی پول ... - Andrea - 04-04-2013

چه جالب بود ممنونم
ولي بيچاره دختر پسره


RE: داستان ثروتمند بی پول ... - *nadia*horan* - 04-04-2013

خیلی قشنگ بود ممنونSmile


RE: داستان ثروتمند بی پول ... - Guard - 04-04-2013

Sadعالی بازم بزار از این جور چیزا


RE: داستان ثروتمند بی پول ... - هیوا1 - 04-04-2013

ممنون


RE: داستان ثروتمند بی پول ... - SANY - 04-04-2013

خواهش میکنم...SmileBlush