![]() |
اخرین صحبت بابک خرمدی با خلیفه زمان امام جواد یعنی معتصم(حتما بخونید) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +--- موضوع: اخرین صحبت بابک خرمدی با خلیفه زمان امام جواد یعنی معتصم(حتما بخونید) (/showthread.php?tid=31924) |
اخرین صحبت بابک خرمدی با خلیفه زمان امام جواد یعنی معتصم(حتما بخونید) - sina.a1 - 04-04-2013 دوستان همگی بابک را می شناسید که چگونه 20 سال در برابر اعراب متجاوز به ایران مردانه ایستاد و بیش از 33 هزار تن از آنان را از پای درآورد و تبلور غیرت وطن پرستی همه ایرانیان است و در نهایت پس از سالها نبرد و تسلیم نشدن با خیانت برخی به اصطلاح یارانش به دست اعراب به شهادت رسید... متن زیر لحظات آخر زندگی بابک را تصویر میکند _____________________________________________________________ معتصم: ای سگ، چرا در جهان فتنه انگیختی و چرا چندین هزار مسلما ن را کشتی؟ بابک:سکوت معتصم:4 دست و پایش را ببرید بابک: در هنگامی که دست اول بابک را میبریدند. بابک صورتش را با دست دیگرش به خون آلوده میکرد. معتصم:چرا چنین میکنی؟ بابک:ه چون خونریزی باعث رنگ پریدگی صورت میشود من صورتم را خونین میکنم که کسی گمان نکند که بابک ترسی به دل راه داده است معتصم :چند نفر را کشتی؟ بابک:33 هزار تن از متجاوزان معتصم:دستور میدهد تا پوست از گاوی با شاخ ها یش باز کردند و بابک را در میان آن پوست گرفتند چنان که هردو شاخ بردو بنا گوش آمد ودوختند و پوست خشک شد.و به سختی جان داد سپس جنازه مثله شده اش را در شهر سامرا بر سر دار کشیدند. بر طبق بعضی منابع سر او را بعدا برای نمایش در شهرهای دیگر و خراسان گرداندند. بابک در همان محلی به دار آویخته شد که دیگر قیام کننده ضد عباسی، مازیار، شاهزاده طبری بعدها به بدستور خلیفه عباسی به دار آویخته شد RE: اخرین صحبت بابک خرمدی با خلیفه زمان امام جواد یعنی معتصم(حتما بخونید) - Łost Đλtλ - 08-09-2013 منبعشم میگفتی بهتر بود (تولدی دیگر-شجاع الدین شفا) فک کنم ایم باشه! RE: اخرین صحبت بابک خرمدی با خلیفه زمان امام جواد یعنی معتصم(حتما بخونید) - ARMY - 09-09-2013 در روایات تاریخی گفته شده زمانی که خلیفه عباسی به بدن بی جان و اویخته به دار بابک می نگریست از ترس به خود می لرزید ! |