انجمن های تخصصی  فلش خور
با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم (/showthread.php?tid=39588)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - ㄎムÐ Ǥノ尺レ - 18-08-2013

نمیدونم چرا گریم گرف واس این چند قسمت


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - gisoo.6 - 18-08-2013

منم خیلی گریه کردم!واقعا کارت عالیه نوشیکاHeartخیلی دوست داشتم بدون خلاصشو می خوندم!Smile


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - ըoφsիīkα - 19-08-2013

سلام ، سلام ، سلام.
بچه ها همون طور که گفتم خیلی الان خلاصش کردم ، هی براتون نوشتم دو ماه گذشت ، سه ماه گذشت ، تو داستان خودم نوشیکا اینا میرن کنسرت آرتیمان ، حالا اشکال نداره ، مهم اصل موضوعه که براتون کامل و دقیق می زارم.

Heartدوستون دارم یه عالمهHeart
خدا و دیگر هیچ...


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - ըoφsիīkα - 19-08-2013

- نه.
خیره نگاهش کردم ، دوباره سری تکون داد و گفت:
- نه ، باهات هیجا نمیام ، تو منو از دست دادی ، دیگه نمی تونی بدستم بیاری ، چه با آدرین بمونی ، چه نه ، دیگه نمی تونی با من باشی...
- آرتیمان نمی تونم یه عمر بهت زول بزنم و کنار برادرت خوشبخت باشم.
- اینا رو قبلا بهت گفته بودم ، نوشیکا فقط یه خواهش ازت دارم ، آدرین رو ناراحت نکن ، اون خیلی سختی کشیده ، تو دیگه ناراحتش نکن.
- پس تو چی میشی؟
پوزخندی زد و گفت:
- من؟ مهم نیست.
در زدن و چند لخظه بعد فیلم بردار با آدرین وارد شدن ، آدرین با دیدنم محو تماشان شده بود ، تلنگری بهش زدم و گفتم:
- سلام آدرین.
- سلام ، نوشیکا تو... چقدر فرق کردی ، وای.
یه لبخند غمگین زدم و به آرتیمان نگاه کردم ، به محض دیدن نگاهم سوی نگاهش رو به سمت آدرین گرفت ، غمگین سرم رو به سمت آدرین گرفتم ، خلاصه فیلم بردار ها از ما زمان اومدن از آرایشگاه و توی ماشین فیلم گرفتن و بعد هم رفتیم آتلیه تا عکس بندازیم ، فکر کنم کارمون دو ساعتی طول کشید ، یکی از عکس هارو همون موقع چاپ کردن تا با خودمون ببریم به باغ ، ساعت 7 شب از آرایشگاه راه افتادیم به سمت باغ ، ساعت 8 رسیدیم ، مهمان ها تقریبا اومده بودن ، برای اینکه ناراحتیم رو دور بریزم ، دیگه به آرتیمان فکر نکردم ، به خودم ثابت کردم که کنار آدرین خوشبخت ترین آدم می شم و آدرین من رو دوست داره ، پس منم دوسش دارم ، و این دلیل زندگی خوبی که در پیش داریم میشه ، من در بغل آدرین مشغول رقص بودم و همه با لبخند به ما نگاه می کردند ، همگی خوشحال بودند و این خوشحالی من رو هم خوشحال می کرد ، رفتم نشستیم رو صندلی عروس و داماد ، آدرین هم داشت با سارینا می رقصید ، عاشق این رقص مردونه اش بودم ، یه لحظه آرتیمان اومد به سمتم ، نگاهش کردم با لبخند دیگه خوشحال بودم ، می خواستم واقعا فراموشش کنم ، دیگه امکان نبود به آدرین خیانت کنم ، رو بهم گفت:
- نوشیکا...
- چیزی شده.
- فقط می خوام یه جمله بهت بگم که هیچ وقت یادت نره.
- ......
- نوشیکا خیلی دوست دارم ، خیلی.
چشمام رو درشت کردم و با تعجب بهش نگاه کردم ، از کنارم رفت و تو جمعیت گم شد ، لحنش یه مدل خواست بود ولی زود فراموشش کردم ، از این دستورای فیلم بردار ها واقعا بدم میاد ، به زور بلندم کرد تا تنهایی برقصم ، بعد دوستام اومدن و دورم حلقه زدن و من تک به تک با همشون رقصیدم ، با بابا و پدرجون هم همین طور ، دوباره با آدرین رقصیدم ، همه چی عالی بود ، رفتیم توی تالار باغ و همه ی دختر پسر ها ریختن وسط ، ارکستر باحال ترین آهنگ ها رو می ذاشت و ما هم می رقصیدیم ، بعد از فیلم برداری از رقص دو نفره ی ما ، نوبت به شام شد ، بازوی آدرین رو گرفته بودم و دوتایی به سمت میز شام می رفتیم ، بهش گفتم:
- آدرین ، آرتیمان کو؟
- نمی دونم ندیدمش... همین دور و براس حتما.
- حتما...
افکار بیهوده رو دور ریختم و همراه با آدرین دور میز غذا چرخیدیم ، و بعد از ما هم مهمان ها اومدن تا غذا بخورن ، همه بهمون تبریک گفتن و می خواستن ، مارو بدرقه کنن ، سوار ماشین عروس خوشکلمون شدیم و بعد از دست ها و هلهله های مهمان ها ، از اونجا رفتیم و تنها چیزی که کم داشتم یه مادر بود تا دعای خیرش پشت سرم باشه اما نبود...
- آدرین؟
- جان آدرین.
- عروسیمون خیلی خوب بود.
- از این به بعد جالب تر هم میشه.
چیزی نگفتم و نگاهش کردم ، یه دفعه یه نکته ای رو یادم افتاد ، بهش گفتم:
- آدرین ، آرتیمان پیدا نشدا.
- نمی دونم کجا رفته ، نگرانش شدم ، شاید رفته خونه.
- می خوای بریم ببینیم؟
- تو ناراحت نمیشی؟
- معلومه که نه.
پدرجون قرار بود بره پیش آرتونیس ، برا همین آرتیمان تنها بود ، رسیدیم جلوی در خونشون ، آدرین پیاده شد ، من هم همین طور ، خدمتکار هارو مرخص کرده بودن واسه یه هفته به خاطر عروسی من و آدرین ، در رو با کلیدی که داشت باز کرد ، برق خونه از دور روشن بود ، نزدیک خونه شدیم ، در باز بود ، رفتیم تو ، آدرین داد زد:
- آرتیمان.
من داد زدم:
- آرتیمان؟
صدایی نیومد ، چشمم به روی میز خورد ، یه نقاشی ود با یه نامه ، نقاشی یه قبر بود که پشتش درخت بودش و نامه هم یه برگه ی کوچک بود ، روش نوشته شده بود ، تقدیم به عشق بی همتام آهوی فراری من. یه قطره اشک از چشمام بارید ، آدرین داشت نگام می کرد ، نامه رو باز کردم ، فقط یه جمله توش نوشته شده بود:
لعنت به لیلی و مجنون که نماد عشق ما هستند ، که اگه به هم می رسیدن همه ی عشق ها نا تمام نمی موند و هیچ عاشقی تنها... خداحافظ...
با خوندن نامه حالم بد شد ، بلند تر داد زدم:
- آرتیمان.
آدرین- چی شده نوشیکا؟
با عجله خودم رو ه سمت پله ها رسوندم و با شتاپ از اونها بالا رفتم ، نقاشی هنوز تو دستم بود به اتاق آرتیمان رسیدم ، در اتاق نیمه باز بود ، آدرین پشت سرم بود ، خودم رو به در اتاقش رسوندم ، در رو کنار زدم و...
آر... آرتیمان به دار آویزون بود... به دار... خودشو دار زده بود ، این صحنه برام آشناس... خیلی... انگار قبلا یه جایی دیدمش... شاید تو خواب...
رو به آدرین کردم و خندیدم ، بلند خندیدم ، می لرزیدم ، خیلی می لرزیدم ، جیغ کشیدم:
- آرتیمان ، آرتیمان...
آدرین شوکه شده بود ، فقط نگاه می کرد ، طناب دار رو باز کرد و آرتیمان افتاد رو زمین ، به سمتش رفتم ، سرش رو بین دستم گرفتم و گفتم:
- آرتیمان پاشو... پا... پاشو ، تو... تورو خدا ، ببین منو ، منو ببین ، من... من ، من غلط کردم ، من عاشقتم ، میگم نه ، نه ، به آدرین میگم نه ، پا... پاشو ، پاشو ، آرتیمان ، پاشو قدم بزنیم ، پاشو ، پاشو تو جاده ی عشق قدم بزنیم ، یادته می گفتی؟ حالا پاشو... پا... پاشو
آدرین بالا سرم وایستاده بود ، بهش نگاه کردم و گفتم:
- آدرین من... خیلی دوسش داشتم ، خیلی...
زیر لب گفت:
- می دونم... ولی من خیلی خودخواه بودم...
اشک هام از چشمام باریدن ، با صدایی از ته گلوم فریاد کشیدم:
- آرتیمان ، آرتیمان
و بعد از هوش رفتم ، چیزی به یاد ندارم ، هیچی...
سه ماه از مرگ آرتیمان می گذره... من رو بستری کردن تو یه دیوانه خونه ، تو یه تیمارستان ، حالم بده ، خیلی بد... صدای موزیک رو دوباره بلند کردم ، انگار که با زمان برگشتم به عقب ، به دوران دبیرستانم و آهنگ محبوبم:

قبل از ما بار ها گفته شده و به پایان رسیده
Every beautiful thought's been already sung
هر فکر زیبایی قبلا به یه اهنگ تبدیل شده
And I guess right now here's another one
و گمون کنم الآن یکی دیگه از اون ها رو داریم
So your melody will play on and on, with best of 'em
پس تو یه ملودی هستی که حالا حالا ها با بهترینشون نواخته میشی
You are beautiful, like a dream come alive, incredible
تو زیبا هستی ، مانند یک رویا که به حقیقت تبدیل میشه ، خارق العاده ای
A center full of miracle, lyrical
با یک قلب مملو از معجزه و ترانه
You've saved my life again
تو زندگی منو دوباره نجات دادی
And I want you to know baby
و عزیزم میخوام بدونی که
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
و من این قسمت رو تکرار میکنم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
و من این قسمت رو تکرار میکنم
Constantly, boy you played through my mind like a symphony
پسر تو بطور مداوم مثل یه سمفونی با ذهن من بازی کردی
There's no way to describe what you do to me
هیچ راهی برای توصیف اونچه که تو با من کردی وجود نداره
You just do to me, what you do
تو هر کاری خواستی با من کردی
And it feels like I've been rescued
و مثل این میمونه که من نجات پیدا کردم
I've been set free
راحت شدم
I am hypnotized by your destiny
من با آینده ای که تو برایم تصویر کرده بودی هیپنوتیزم شدم
You are magical, lyrical, beautiful
تو جادویی هستی ، مثل یه ترانه ای ، زیبایی
And I want you to know baby
و عزیزم میخوام بدونی که
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
و من این قسمت رو تکرار میکنم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
و من این قسمت رو تکرار میکنم
No one compares
هیچ کس این موضوع رو رد نیمکنه که
You stand alone, to every record I own
تو تنها کسی هستی که در اهنگ های من وجود داره
Music to my hear that's what you are
موسیقی ای در قلب من ، این چیزیه که تو هستی
A song that goes on and on
آهنگی که تا ابد نواخته خواهد شد
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
And I keep hittin' re-peat-peat-peat-peat-peat
و من این قسمت رو تکرار میکنم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I, I love you like a love song, baby
عزیزم ، من مثل یه آهنگ عاشقونه به تو عشق می ورزم
I love you...like a love song
عاشقتم مثل یه آهنگ عاشقونه
نقاشی رو توی بغلم فشار میدادم ، تقه ای به در خورد و در باز شد ، آدرین بود ، بدم میومد که هرروز میاد و بهم سر می زنه ، بخش حس خیلی بدی دارم ، اون آرتیمان رو ازم گرفته ، مثل همیشه با خشم نگاهش کردم ، صداش اومد:
- خوبی عزیزم؟
- به تو چه ربطی داره.
- نوشیکا...
- اگه خیلی مردی منو از اینجا ببر بیرون...
- می برمت ولی وقتی که کاملا خوب شی.
جیغ زدم- من دیوونه نیستم ، من فقط عشقم رو به خاطر تو از دست دادم...
و به دنبالش لیوان آبی رو که کنار میزم بود رو به سمتش پرت کردم ، از اتاق بیرون رفت و دقایقی بعد پرستار ها ریختن رو سرم تا بهم آرام بخش تزریق کنن و باز به خواب رفتم...

خیل خوب ، اینم از آخرین قسمت رمان

نگاهی به اطراف اتاق کردم و بیرون رفتم ، از همه خداحافظی کردم ، دست های گرمی پشتم رو گرفته بودند ، اون دست ها مهربون بودند ، من عاشق این دست ها بودم ، لبخندی بزرگ به لب داشتم ، من رو برد بیرون و سوار ماشین شدیم ، حرکت نکرد ، رو بهش کردم و گفتم:
- آدرین خیلی دوست دارم...
- من بیشتر.
ضبط رو روشن کرد و گفت:
- برای تو...
صدای آهنگ اومد:
نمیدونم چی شد که اینجوری شد
نمیدونم چند روزه نیستی پیشم
اینارو میگم که فقط بدونی
دارم یواش یواش دیوونه میشم
تا کی به عشقه دیدنت دوباره ات
تو کوچه ها خسته بشم بمیرم
تا کی باید دنباله تو بگردم
از کی باید سراغتو بگیرم
از کی باید سراغتو بگیرم
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
یادت میاد ثانیه های آخر
گفتی میرم اما میام به زودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو
چشمامو وا کردمو رفته بودی
چشمامو وا کردمو رفته بودی
قرار نبود منتظرت بمونم
قرار نبود بری و برنگردی
از اولش کناره من نبودی
آخرشم کاره خودت رو کردی
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
میشای عزیزم...
خواهر پنهان من ، خواهری که با اینکه ندیدمت بهت عشق می ورزم ، میشا می دونم که آرتیمان به خاطر تو عاشق من شد ، عشق اول اون تو بودی... و من شبیه تو بودم ، آرتیمان همیشه تو رو دوست داشته و من شبیه به عشق همیشگی اون بودم ، میشای عزیزم ، به خدا نزدیک تری ، می خوام یه چیزی رو ازش بخوای ، بگو من و آدرین خوشبخت شیم... میشا ، آدرین من رو عاشق خودش کرد با مهربونی هاش ، امیدوارم حالا دیگه به آرتیمان رسیده باشی ، دعا کن من و آدرین هم کنار هم خوشبخت بشیم ، میشا ی عزیزم ، آرتیمان عزیزم... پیوندتان مبارک.
نمی دونم چقدر خواب بعداز ظهر صحت داره اما ، توی خواب خودم رو در کنار آرتیمان دیدم که زیر بارون با یه چتر مشکی در حال قدم زدن هستیم ، دقت نکردم ، نمی دونم من بودم یا میشا ، چون درست چشماش رو ندیدم...
و این زندگی جریان دارد...
پایان

خیلی ازتون ممنونم که رمانم رو تا آخرش خوندید.HeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart
واقعا خوشحال میشم که نظراتونو ببینم.
اینجا می خواستم از دو نفر خیلی تشکر کنم که باعث شدن این رمان رو بنویسم.

جلد دومش رو هم حتما می زارم ولی بعد از رمان جدیدی که می خوام بذارم ، اسم رمان بعدی که می زارم سال های تنهایی هستش که شخصیت اولش تو نوشیکا هم یه لحظه بوده اتفاقا ، بعد از دیدن نظراتون اون رمان رو می زارم.

HeartHeartدوستون دارم خیلی زیادHeartHeart
خدا و دیگر هیچ...


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - aida 2 - 19-08-2013

این رمان ک فوق العاده بود.منتظر رمان های بعد هستم.
فقط ی چیزی.رمانات ب هم مربوطن؟


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - ըoφsիīkα - 19-08-2013

مرسی از نظرای خوب و عالیتونHeartHeart
سال های تنهایی جلد دوم این نیستا ، اول سال های تنهایی رو می زارم ، بعد جلد دوم با من قدم بزن رو.
HeartHeartدوستون دارمHeartHeart


راستی آیدا ، همشون به هم ربط دارنBig Grin
خوب بچه ها سال های تنهایی رو گذاشتم.Angel
یادتون نره بخونیداWinkHeartHeartHeart


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - PROOSHAT - 19-08-2013

وای خیلی قشنگ بود واقعا بهت تبریک میگم
اشکم دراومدcryingهیچ رمانی نتونسته بود اشک منو در بیاره ولی رمان تو واقعا عالی بودcrying


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - gisoo.6 - 19-08-2013

اه چه قد بده که عاشقا به هم نمی رسنcryingcrying
خیلی قشنگ بودHeartcrying


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - s1368 - 19-08-2013

ممنون عزیزم ولی نمی دونم من چرا دوست دارم توی داستان ها پایانش همه عاشقا به هم برسن، شاید به خاطر اینکه من و عشقم به هر بدبختی بود به هم رسیدیم. خیلی پایانش ناراحت کننده بود.cryingcryingcryingcryingcryingcrying ای کاش آرتیمان به جای خودکشی حرف می زد و سکوت نمی کرد.


RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - aida 2 - 19-08-2013

خب پس ب ی ترتیبی بزار ک گیج نشیم.پیش ب سوی رمان بعد.