![]() |
داستان توبه ی علی گندابی(لات معروف بیای تو ضرر نمیکنی) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: داستان توبه ی علی گندابی(لات معروف بیای تو ضرر نمیکنی) (/showthread.php?tid=40582) |
داستان توبه ی علی گندابی(لات معروف بیای تو ضرر نمیکنی) - amirali# - 27-07-2013 [rtl]4 سالی هست به رحمت خدا رفتن ایشون این داستان رو نقل [/rtl] [rtl]می کنند . علی نامیه که در محله فعلی که مصلای همدانه اون [/rtl] [rtl]موقع بهش گنداب میگفتن زندگی می کنه! چون تو این محله [/rtl] [rtl]زندگی میکنه بهش میگن علی گندابی! علی گندابی چهره [/rtl] [rtl]خیلی زیبایی داشته چشای زاغ و موهای بور یه کلای پشمی[/rtl] [rtl] خیلی زیبایی هم سرش میزاشته . لات بوده اما یه جور مرام و[/rtl] [rtl] معرفت ته دلش بوده . آقا شیخ حسنی توی همدان روضه خونه . این هفته تو یه روستایی دعوت شده باسه روضه خونی .[/rtl] [rtl] تعریف میکنه رفتم روضرو خوندم اومدم بیام دیر وقت بود دروازه [/rtl] [rtl]های شهر رو بسته بودند. اومدم بر گردم روستا دیدم که فردا [/rtl] [rtl]نماز جمعه سخنرانی دارم گفتم بمونم از دست حیونای درندن در[/rtl] [rtl] امان نیستم. اومدم در بزنم دیدم وای ویلا چی شده علی [/rtl] [rtl]گندابی با رفقاش عرق خورده داره اربده کشی میکنه نه میشه [/rtl] [rtl]برگشت. دیگه گفتم خدایا توکل به تو درو زدم دیدم علی گندابی [/rtl] [rtl]درو باز کرد . اربده میکشه و قمه به دست. گوشه عبای منو [/rtl] [rtl]گرفتو کشون کشون برد گفت آ شیخ حسن این موقع شب اینجا [/rtl] [rtl]چیکار میکنی . گفتم رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه [/rtl] [rtl]بخونم . علی گندابی گفت بابا شما هم نوبرشو اوردی. هر 12 [/rtl] [rtl]ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق میکنه آخه .[/rtl] [rtl] امشب شب اول ماه محرمه . آقا تا بهش اینو گفتم علی عرق [/rtl] [rtl]خورده قمه به دست جا خورد . به طوری که انقدر سرشو به این [/rtl] [rtl]دروازه زد با خودش میگفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم [/rtl] [rtl]گناه. به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت میکنم اگه [/rtl] [rtl]برام همینجا روضه نخونی . شیخ میگه: آخه حسن روضه منبر [/rtl] [rtl]میخواد . روضه چایی میخواد مستمع میخواد . گفت: من این [/rtl] [rtl]حرفاحالیم نیست منبر میخوای باشه من خودم میشم منبرت[/rtl] [rtl]. چهار دستو پا نشست تو خاکا بشین رو شونه من روضه بخون. [/rtl] [rtl]اومدیم نشستیم رو شونه های علی شروع کردیم به روضه[/rtl] [rtl] خوندن . علی گفت آهای شیخ این تجهیزاتو بزار زمین منو [/rtl] [rtl]معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس بهش بگو [/rtl] [rtl]آقا علیت اومده . ما هم روضه رو شروع کردیم ای اهل حرم میر [/rtl] [rtl]علمدار نیامد. سقای حسین سيد و سالار نیامد. دیدم یه دفعه [/rtl] [rtl]دارم بالا پایین میره دیدم علی گندابی از شدت گریه این گوشه [/rtl] [rtl]صورتو گذاشته رو زمینو هی زار زار اشک میریزه. روضه که تموم [/rtl] [rtl]شد علی گندابی گفت: های شیخ ازت ممنونم میشه یه کاره [/rtl] [rtl]دیگه برام انجام بدی این روتو بکنی به سمت نجف امیر المومنین [/rtl] [rtl]به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه ما هم[/rtl] [rtl] گفتیم و دیگه خداحافظی کردیم و رفتیم خونه . فردا که مسجد [/rtl] [rtl]رفته بودم بالای منبر رفتم گفتم : آهای مردم به گوش باشید که [/rtl] [rtl]علی گندابی توبه کرده . کسی که گوشش به این حرفا بدهکار [/rtl] [rtl]نمیشد. روضه که تموم شد رفتیم مستقیم به در خونه علی [/rtl] [rtl]گندابی . درو زدیم زنش دور باز کردیم سلام کردیم گفتیم علی [/rtl] [rtl]گندابی کار داریم .زنش گفت علی گندابی رفت. کجا رفت گفت: [/rtl] [rtl]***ب که اومد خونه حاله عجیبی داشت گفت باید برم جایی جز [/rtl] [rtl]کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر میگرده یا دیگه بر نمیگرده. علی [/rtl] [rtl]گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد کم کم که دیگه خالی شده [/rtl] [rtl]بود رفت نجف اشرف . میرزای شیرازی داره تو نجف نماز میخونه. [/rtl] [rtl]علی اومد پشت میرزا شروع میکرد به نماز خوندن. میرزا که به [/rtl] [rtl]مسجد میومد تا علی رو نمیدید نماز نمیخوند تاعلی هم خودشو [/rtl] [rtl]برسونه. یه روزی که با هم تو مسجد نشسته بودن . علی [/rtl] [rtl]داشته نماز میخونده به میرزای شیرازی خبر میدن که فلان عالم [/rtl] [rtl]تو نجف مرده گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو میخونم [/rtl] [rtl]بعد خاکش میکنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شده [/rtl] [rtl]قلبش به کار افتاده . میرزا گفت که قبرو نپوشونید. حتما یه [/rtl] [rtl]حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا [/rtl] [rtl]هر کاری میکنیم علی از سجده بلند نمیشه اومدن دیدن علیاز [/rtl] [rtl]دنيا رفته. علی تموم کرده بود . میرزا گفت: میدونید علی تو [/rtl] [rtl]سجده چی گفت: خدا رو به حق علی قسم داد گفت: خدایا یه [/rtl] [rtl]قبر زیر قدم زایرای علیت خالیه میزاری برم اونجا....[/rtl] RE: داستان توبه ی علی گندابی(لات معروف بیای تو ضرر نمیکنی) - Mσηѕтєя Gιяℓ - 27-07-2013 مممممممممممممممممچچچچچچچچچچچچچچکککرممممممممممم ![]() RE: داستان توبه ی علی گندابی(لات معروف بیای تو ضرر نمیکنی) - SaMiAr70 - 30-07-2013 خیلی قشنگ بود ممننون ![]() RE: داستان توبه ی علی گندابی(لات معروف بیای تو ضرر نمیکنی) - Artmis2000 - 30-07-2013 من فقط اوایلشو خوندم...... بهترع داستان زیاد طولانی نزاری.......آدم خسته میشه تا آخرشو نمیخونه....... ![]() |