انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان جالب مربی مهد کودک - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: داستان جالب مربی مهد کودک (/showthread.php?tid=46985)



داستان جالب مربی مهد کودک - τοxικ - 11-08-2013

داستان جالب مربی مهد کودک 1
خانم جوانی که در کودکستان با بچه های 4 ساله کار می کرد می خواست چکمه های یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمی رفت. بعد از کلی فشارو خم و راست شدن، بچه رو بغل می كنه و می ذاره روی میز، بعد روی زمین... و بالاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه می کنه و یه نفس راحت می کشه که...


هنوز آخیش گفتنش تموم نشده که بچه می گه این چکمه ها لنگه به لنگه است!


خانم ناچار با هزار زور و اینور و اونور شدن و در حالی که مواظب هست که بچه نیافته هرچه می تونه می کشه تا بالاخره بوت های تنگ رو یکی یکی از پای بچه درمیاره و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه می کنه که لنگه به لنگه نباشه.
در این لحظه بچه می گه این بوت ها مال من نیست!


خانم جوان با یه بازدم طولانی و سر تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبان گیرش شده، با خستگی تمام نگاهی به بچه می اندازه و می گه آخه چی بهت بگم؟ دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در میاره.


وقتی کار تمام می شه از بچه می پرسه: خوب، حالا بوت های تو کدومه؟ بچه می گه: همین ها! این ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفته اشکالی نداره می تونم پام کنم...
مربی که دیگه خون خونشو می خورد سعی می کنه خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوت هایی رو که به پای بچه نمی رفت به پای اون بکنه... بعد از اتمام کار یک آه طولانی می کشه و می پرسه: خوب، حالا دستکش هات کجا هستند؟ توی جیبت که نیستن...
بچه می گه: توی بوت هام بودن دیگه!


RE: داستان جالب مربی مهد کودک - saye641 - 11-08-2013

ممنوووووووون......!!!!Blush


RE: داستان جالب مربی مهد کودک - ღ✿❤ پـرنیـــــــان ❤✿ღ - 11-08-2013

وااااااااای

من اگه بودم همون اول بچه هه رو دار میزدم!
یا اینکه خودمو میکشتم.........!:angry2::ozer:


RE: داستان جالب مربی مهد کودک - ☼آریا☼ - 11-08-2013

این خیـلی جالب بود؟؟؟؟؟


RE: داستان جالب مربی مهد کودک - یاسی@_@ - 19-08-2013

:bighug:
:229:خیلی باحال بود دستت درد نکنه
:97:
Confused5B:
pe5
                   gun

ggre
:4fv:
خیلی بدی

ggre
:4fv:
خیلی بدی


RE: داستان جالب مربی مهد کودک - PARIA33 - 19-08-2013

معلمه عجب سرکاری بوده