انجمن های تخصصی  فلش خور
یه جمله برای عشقت بنویس ... - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58)
+---- موضوع: یه جمله برای عشقت بنویس ... (/showthread.php?tid=486)



RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - Shawty Girl - 07-02-2013

جاسیگاریم را گم کرده ام ... تو ندیدیش ؟

خودش مهم نیست ... زیرش دردهایم را قایم کرده بودم ...



RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - مرضیه m - 07-02-2013

عشق کیلوچنده بیخیال این حرفاروبابابچسب عشقوحالتوجونمBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin


RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - MissLone - 07-02-2013



یادت هست....؟!
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود...؟!
و من سکوت کردم...
دیدی ...! جاده جایی نرفت...!
آن که رفت ، تو بودی




RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - white angel - 21-02-2013

تــو!
همان شقایقِ معروفِ شعرِ خوبِ سهرابی!
تا تــــو هستی،زندگی باید کرد...



RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - Kasra0611 - 21-02-2013

تو چرا رفتي _حالا ميرم دنبال يكي ديگه _اما كسي مثل تو نيست


RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - omid kaniet - 21-02-2013

دوست دارم همین یه دنیاست


RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - گل پری - 21-02-2013

اخه چرا رفتی من تورو خیلی دوست داشتم جواب خوبی رو اینطور پس میدن؟


RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - Shawty Girl - 22-02-2013

می گویند ننویس ، تکراری شده است ، ننویس

می گویند ، حداقلش می نویسی حالت را عوض کن بنویس ، تمرین کن بنویس

نمی دانند تکرار روزمرگی ها حالت را که عوض نمی کند هیچ ، حس تمرین را هم به تو نمی دهد

می ترسم ، در پس این همه تکرار و سکوت قالب تهی کنم و دیگر هیچ نماند از من ، هیچ نماند جز جسمی متحرک بی احساس

هووووووم می ترسم

تا روز تولدم هیچ نمی نویسم ، به امید معجزه ی احساس در آن روز



RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - maryamgh - 22-02-2013

برگرد


RE: یه جمله برای عشقت بنویس ... - Shawty Girl - 22-02-2013

نوکش را تیز کردم

احساسم را جمع کردم

همه وجودم شد هنرم , جمع شد تا یک یادگاری برایت اماده

اما یادت رفت بهم یادگاری بدی

رفتی و اشکهایم را جمع کردم تو یه سطل کهنه

ریختم پایه گلی تا وقتی برگشتی بهت هدیه بدم
به شوق گل نشستم اما چه سود یک گل بود و تنهایی همراهش

تو که نیامدی گلبرگ هایش را با محبت خشک کردم

حالا یه یادگاری دارم اما برنگرد چون محبتم را پایش خشکاندم