انجمن های تخصصی  فلش خور
رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) (/showthread.php?tid=59974)



رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) - Ava-girl - 21-09-2013

سلام به دوستان گل و گلاب خودم
من با رمان چیترا به قلم خودم تا الن در خدمتتون بودم و حالا تموم شد و اومدم بگمم میخوام رمان جیدی رو شروع کنم به زودی اطلاعتش رو براتون میذارم و تو همین تایپیک شروع میکنمش

ممنونمHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart


RE: رمان جدید من.......(چیترا تموم شد و رمان جدید شروع.......) - Ava-girl - 21-09-2013

بچه ها یه سورپرایز دارم براتون تا الان بهتون نگفتم که شگفت زده شید من یه رمان هم دارم جدا همزمان با چیترا مینوشتم درباره خواهرش آزنده و زندگی اون امیدوارم خوشتون بیاد اونایی که رمان چیترا رو نخوندن اگه میخوان شروع کنند این رمان رو خوندن بهتره اول چیترا رو بخونن اینم لینکش نخونید هم اگه رمان خون باشیدمتوجه میشد تصمیم با خودتونه

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=50826

منتظر باشید قسمت اول رو به زودی میذارمHeartHeartHeartHeart

به امید خدا تا نیم ساعت دیگه قسمت اولو میذارم


RE: رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) - Ava-girl - 21-09-2013

سلام به بروبچ خوب

اینم قسمت اول رمان عاشقانه یه دفتر خاطرات



به نام خدا

یه دفتر خاطرات....

مامان میگه21 سال از اون ماجرا گذشته امشب که تولدمنو مهرانه و میریم تو 18 سال میده دفتر رو بخونم وای مهشید نمیدونی چقد هیجانزده من چیز زیادی از خالم نمیدونستم فقط میدونستم که درگیر یه رابطه ی عشقی بوده اسم منم که گذاشتن چیترا به یاد خالمه اسم مهرانم بابام گذاشته به یاد داداشش

ایناروداشتم به مهشید رفیق فابم میگفتم همه چیز زندگی منو میدون بهش قول دادم هر قسمت از دفتر خاطراتو که خوندم بیام براش تعریف کنم..........بالاخره زنگ خورد امسال پیش دانشگاهی بودم و بالاخره این درس لعنتی من تموم میشد و راحت میشدم

سوار سرویس مدرسه شدم تا خونه تو سرویس کلی با بچه ها مسخره بازی در اوردیم و خندیدم..

ماشین جلوی کوچه مون توقف کرد پیاده شدم و برا بچه ها دست تکون دادم و به سمت خونه راه افتادم طبق عادت همیشگیم که کرم داشتم دستمو روی زنگ فشار دادم و بر نداشتم بازم مهران دربان خونه ( من بهش میگم دربان چون همش اونه که باید پاشه و درب خونه رو باز کنه ) از پشت آیفون شروع کرد غر زدن سر من خوش به حالش چقد راحته مریض شده چند روزه نرفته مدرسه

وارد خونه که شدم مهران رو جلوم دیدم که دار بااون نگاه های تهدید آمیز همیشه گیش منو برانداز میکنه........

من-چیه دختر به خوشگلی من ندیدی هان؟


مهران-تو خوشگلی قزمیت؟

من- پ ن پ تو خوشگلی پسره علاف

مهران-حوصله ندارم چیترا با من یکی به دو نکن اه....راستی تولدت و تلودمو و تولدمون مبارک صبح که داشتی میرفتی مدرسه خواب بودم نتونستم تبریک بگم

مهران همیشه همینطوری بود در ظاهر همیشه با من جنگ و دعوا مکیرد ولی همیشه هم هواموداشت......

من- مرسی ممنون حالا مامان کجاست ؟راستی از توهم تبریک داداشی

مهران-تو آشپزخونه است .........

من-سلام بربانوی منزل ما آژند خانوم گل و گلاب چطوری؟

مامان-سلام دختر عزیزم

من-واای مامان نمیدونی چقد هیجان زده بلاخره میتونم دفتر خاطرات خاله چیترا رو بخونم

مامانم در حالی که توی اون چشمای قشنگش اشک جمع شده بود به من نگاهی کرد وگفت آره دخترم منم مثل تو هیجانزده برای اینکه یکی دیگه از زندگی پردرد چیترای من با خبر میشه...

و من نمیدونستم همین دفتر خاطرات قراره با زندگی من چیکارکنه


RE: رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) - Ava-girl - 21-09-2013

بچه ها قسمت دوم

بچه ها این رمانم جذابه فقط باید بذارید تا داستان شروع بشه


قسمت دوم

همه مهمونا از جمله دایی سامان و مامان بزرگ وبابابزرگ و اپامه و زانیار اومده بودن

دایی سامان من 1 سال بعد از فوت چیترا جون با آشااونی ازدواج میکنه اولش باورش براهمه سخت بوده که آشااونی و سامان ولی آشاونی کم کم به زندگی برگشته بوده خودش میگفت تاثیر حرفای چیترا بوده و الان هم برا هم میمیرن دایی سامان یه تک پسر داره به نام سهیل که جونشم براش میده 20 سالشه و دانشجوی حقوق ...........

آپامه و زانیار هم دوتا دختر داشتند و یه پسر..ماشاالله ...

با دختراش خیلی جور بودم اسم دختراش تمنا و ترنج و اسم پسرش طاها تمنا و ترنج 17 ساله و 15 ساله بودندبه ترتیب و طاها 19 ساله بود ...

منم یه ماکسی پوشیدیم که خیلی خوشمل بود موهامم خودم خیلی خوشمل بالا سرم جمع کرده بودم و یه ارایش خیلی محو ولی زیبا کرده بودم

خیلی بهم داشت خوش مگیذشت کیک رو بریدیم و عکس انداختیم و بعدش نوبت به بخش هیجان آور کادوها رسید

اول از همه بابا ماهانم برام یه آی پد گرفته بود و برامهرانم همینطور

مامانم دفترخاطرات رو به دوتامون داد ازش خواسته بودم چیزدیگه ای نگیره چون این دفترخودش بهترین هدیه است

مامان بزرگ و بابابزرگ هم برامهران یه گوشی گرفته بودن و برا من یه دستبند طلا

دایی سامان و آشااونی هم برامنو مهران کتاب های موردعلاقه مون که تو کتابخونه بزرگ دیده بودیم گرفته بود

تمنا و ترنج برامن یه کیف خیلی خوشمل سنتی گرفته بودند و طاها هم یه عطر CHANEL اصل و.... بقیه هم این جور چیزا اینطور پیش بره تاصبح باید توضیح بدم


RE: رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) - عاشق جانگ گیون سوک - 22-09-2013

(22-09-2013، 6:14)z2000 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
خيفي خيلي ممنون اوا جون
.....لطفأ بقيشو سريع بزار
عزیزم اسمش آوا نیست توی یک کارتون آواگرل وشارک بوی
یا در واقع دختر گدازه ای وپسر کوسه ای بود که ایشون اسمش رو گذاشت دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Ava-girl

عزیزم رمانت تا اینجا محشر بود البته از چیترا تا به اینجا رو میگم آخه این هنوز قسمت های حساسش شروع نشدهHeartSmile


RE: رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) - Ava-girl - 22-09-2013

قسمت جدید رو تا چند دقیقه دیگه میفرستم ممنونم ازتون-راستی عزیزان اسم خودمم آوا هستش به جز اون نام کاربری.....هم منظورش اون دختره است هم خودم

سلام بچه ها رمان در چند سایت دیگه و وبلاگ به اشتراک گذاشته و خوشبختانه رمان چیترا طرفدار زیاد پیدا کرده من هم برای رمان های جدیدم یه وبلاگ ساختم که میتونید بیاداونجا و ازم حمایت کنید حتما سربزنید و نام کاربریتونم بنویسید تا من متوجه بشم کدوم کاربر بودید راستی من یه رمان دیگه هم دارم مینویسم به نام خاطرات یک خبرنگار عاشق که توی سایت دیگه است اگه دوست دارید اینم اونجا بذار یا دوست دارید بخونیدش پخ بدید تا ادرسو بفرستم اینجا بذارم تبلیغه و اخطار داره رمان چیترا هم هست و به زودی نسخه ی دانلودیش هم برای موبایل و هم pdf بیرون میاد

آدرس وب تغییر کرد به این وب برید
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.ava-girl.blogfa.com


RE: رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) - Ava-girl - 22-09-2013

(22-09-2013، 15:05)beauty نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
چه قشنگ ولی همش قاطی میکنم اسماشونو Tongue
با تبادل لینک موافقی آوا؟Heart

بله چرا که نه عزیزمHeart


RE: رمان یه دفتر خاطرات....... به قلم خودم( ادامه رمان چیترا) - beauty - 27-09-2013

(26-09-2013، 10:52)Ava-girl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
بچه ها الان من خودمم خیلی ناراحت هستم متسفانه من نمیتونم چند وقت بیام نت..........

از همتون عذر میخوام ولی هروقت اومدم خبرتون میکنم ممنون این چندوقت همراهم بودید منو فراموش نکنیدا
cryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingHeart
UndecidedcryingHeartHeartBlushای باباااااااااااااا