انجمن های تخصصی  فلش خور
رمان گیتا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: رمان گیتا (/showthread.php?tid=62299)



رمان گیتا - pink lady - 02-10-2013

گیتا

: جانم ، باز چی شده ؟
ببین گیتا من اصلاً به این کار راضی نیستم
: فقط یکم اذیت کردن ، تو که ترسو نبودی غنچه
غنچه به من نگاهی کرد : ترسو نیستم ولی با این نمیشه شوخی کرد یادت رفته چطوری با بچه ها برخورد کرد اون دفعه که اذیتش کرده بودند
: آره بابا اونا بلد نیستند اذیت کنند من بلدم
غنچه : من زیاد ازش خوشم نمیاد
: منم مثل تو ولی دوست دارم روش و کم کنم
غنچه : بیچاره
: غنچه پایه باش دیگه
غنچه : حالا می خواهی چکار کنی
: بیا بریم تا بهت بگم
رفتیم بیرون از دانشگاه جلوی یک کیوسک ایستادم
غنچه : می خواهی بهش زنگ بزنی
: آره
غنچه : صدای تور و می شناسه
: می دونم
غنچه : چه فکری تو اون سرت
: تو صبر کن همه چیز درست میشه
گوشی رو برداشتم و شماره بابک و گرفتم
بله
سلام آقا بابک
بابک : خانم ظفری شماید ؟
: بله آقا بابک شرمنده مزاحم شدم می خواستم بدونم شما جزوه ادبیات تون کامل
بابک : بله
: می تونم ازتون بگرم و براتون بعد بیارم
بابک : بله شما کجا هستید تا براتون بیارم
: بیرون از دانشگاهم
بابک : باشه شما برید سمت کتاب فروشی من میام اونجا بهتون میدم
: ممنون
گوشی رو گذاشتم و سریع گوشیم و خاموش کردم
غنچه : این چه ربطی داره به اذیت کردن
: خوب حالا بیا بریم
غنچه : چرا گوشی تو خاموش کردی
: چون اگه پرسید چرا از گوشی خودم زنگ نزدم بگم شارژش تموم شده
غنچه : خوب میگه از من می گرفتی
: نه اون از این سوال ها نمی کنه بچه مثبت تر از این حرف هاست
غنچه : آره راست میگی
رفتیم سمت کتاب فروشی همون جا منتظرش شدم تا اومد
: اومدش
کمی قدم هاش و تند تر کرد تا به ما رسید : ببخشید دیر کردم
: من باید عذرخواهی بکنم که شما رو اذیت کردم
بابک : این چه حرفیه ، لطفاً این جزوه فقط فردا برام بیارید
: شاید تا آخر وقت بهتون دادم
بابک : اینقدر عجله ندارم
: نه بهتون زود میدم ، با اجازه
ازش دور شدم
غنچه : می خواهی چه بلایی سر جزوه اش بیاری
: به خدا هیچی
غنچه : تو سر تو یک چیزی می گذره امروز داشتی با بچه ها حرف می زدی موضوع چیه ؟
: هیچی بابا با بچه ها شرط بسته بودم جزوه ادبیاتش و بگیرم همین
غنچه : گیتا کاری نکن بعد پشیمون بشی اون تو رو دوست داره
: غلط کرده
غنچه : باشه هر کاری دوست داری بکن بعد نگی بهت نگفتم
: باشه با بریم
رفتیم توی تایپ و تکثیری از جزوه کپی گرفتم ، داشتم بر می گشتیم سمت دانشگاه
غنچه : می خواهی بری بهش بدی ؟
: آره بابا همین برم بهش بدم
غنچه : پس اون اذیت کردین که گفتی
: من که بهت گفتم فقط شرط بستم جزوه رو ازش بگیرم و کپی کنم بعد به بچه هام بدم
غنچه سرش و تکون داد : از دست تو
گیتا گیتا
برگشتم دیدم یکی از بچه هاست
: چی شده ؟
به خودم که اومدم دیدم روی زمین افتادم برگه ها دورم ریخته شده بود
گیتا خوبی ؟
: چی شد غنچه
خانم خوبید بیان ببرمتون تا بیمارستان
غنچه : این چه طرز رانندگی کردن توی این جای به این شلوغی این طوری باید رانندگی کنی