شنگول منگول - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: شنگول منگول (/showthread.php?tid=62712) |
شنگول منگول - Dark star - 04-10-2013 به نام خدا
یه روزی از روز های شلوغ تهران،شنگول و منگول و حبه ی انگور گرسنه شون میشه و هوس فست فود میکنن اما از اونجا که باباشون شب کار
بوده مامان بزی تصمیم میگیره که از خونه خارج بشه و بره واسه بچه
هاش هایدا بخره بیاد.
یه مدت که میگذره آقا گرگه میاد و در میزنه میگه:منم منم مادرتون غذا آوردم براتون...حبه ی انگور که رشته اش ریاضی فیزیک بوده و خیلی
زرنگ و تیز و بز بوده میره آیفون تصویری رو میزنه و میبینه که گرگس
میگه اوسکول خودتی میدونم گرگه ای...
گرگه میذاره و میره نیم ساعت بعد یکی میاد در میزنه میگه:منم منم مادرتون غذا آوردم براتون...حبه ی انگور آیفونو میزنه میبینه چیزی معلوم
نیست درو باز میکنه که رکب میخوره:"سروان جعفری هستم،بجه ها
بریزید ماهواره ها رو جمع کنید.
ساعتها گذشت و مامان بزی نیومد و گوشیش هم در دسترس نبود. دوباره صدای زنگ به صدا در اومد و بچه ها بی مهابا درو باز کردن،اما ای دل غاقل از اداره آب و و فاضلاب اومده بودن آبشونو قطع کنند.
در نهایت کار مامان بزی اومد اما چون عابر بانکا قطع بوده نتونسته غذا بخره...
شنگول و منگول و حبه ی انگور هم مجبور شدن برن شابدولعظیم فلافل بخورن.... {قصه ی ما به سر رسید_کلاغه به زیدش نرسید |