انجمن های تخصصی  فلش خور
بـــــــــــــــــــــه نــــــــــــــــآم زَــــــــــــــن - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58)
+---- موضوع: بـــــــــــــــــــــه نــــــــــــــــآم زَــــــــــــــن (/showthread.php?tid=64678)



بـــــــــــــــــــــه نــــــــــــــــآم زَــــــــــــــن - ЯØறдητ!c✘ G!гL - 17-10-2013

نفرین به هرزه دستانی که تنها استقامت دارند

گرچه تو گمان می کردی دیانت دارند

نفرین ...

نفرین به دستانی که اندیشه ندارند که شکستت دهند

استقامت دارند که وحشیانه منیّتشان را از دست دهند

تقدیر ما تقدیر بی اندیشه گان است

بی اندیشه گان خود فریب

که هلهله میکشند خویش را

در لزج ترین روابط

من از هلهله شان مجاب نمی شوم

لبها دروغ می گویند

در سقوط منیّتشان شریک نمی شوم

آلوده تقوای آلوده شان نمی شوم

من " هیچ " را زندگی کرده ام آلوده

پرده های غلیظ تاریک هیچ را دریده ام

من همراه هیچ شان نمی شوم

خواب اندام و افکارشان عمیق است

از داغی شان گرم نمی شوم

منقلب می شوم

دانایی و بزرگی شان

حباب یک تلنگری ست

در هواشان مسموم میشوم

از هرم زهر آلوده نفسشان

وحشت زده در بهت هرزه دستشان

در لحظه بی اعتبار غریزه بی شرمشان

که وحشیانه سر کش است و عریان

به خویش خویش میرسم

و ولگرد خطوط دنباله دار فردیّت خویش

رسالتم می آغازد

رسالتی که نفرین است

به هرزه دستانی که تنها استقانت دارند نه اندیشه

رسالتی که فریاد می آرد:

" اصالت زیبای هم آغوشی زنیّت و انسانیّتم را "

چاووش کنم.





RE: بـــــــــــــــــــــه نــــــــــــــــآم زَــــــــــــــن - MONA-GH - 17-10-2013

پشت پنجره خدا می آید و می نشیند کنار میله ها همان خدايي كه از چشم هاي تو مي بارد با پروانه هاي نشسته بر شانه اش او مي خواهد تمامش را به نام من بكند به نام زن زني كه خدا را در آغوش مي كشد و برايش لالايي مي خواند دست خدا از پشت ميله ها به سمت من دراز مي شود پس مي زنمش و ساعت ها نگاهش مي كنم تو مي خواهي اشك هاي ماسيده بر صورتم را پاك كني يا برايم دعا ؟ پهن مي كند تنهايي اش را پشت ميله ها و گريه مي كند بله پروردگار يكتا ! اين پنجره مال من است و اين اتاق ِ قرمز ِ كوچك و آن ور پنجره مال تو جهاني وسيع با آدم هايي بي شمار اين پنجره براي من كافي ست و اين اتاق و خاطراتي كه روي ذهنم بالا و پايين مي شوند سرم را روي ميز مي گذارم و به تو فكر مي كنم و خدا هنوز از پشت پنجره به من لبخند می زند اين خدا مي خواهد چه چيزي به نام من بكند ؟! گريه مي كند اشك هايش دريا مي شوند به اتاقم هجوم مي آورند و من روي دريا به تو فكر مي كنم خدا حرف نمي زند فقط گريه مي كند باران مي شود و خيسم مي كند و غرق در رويايي كه از سرم بالاتر مي رود غروب در چشم هايش اتفاق مي افتد او ميله ها را كنار مي زند آرام روي سينه ام پخش مي شود و غرق در آغوش زني كه تمامش را به نامش كرد .