![]() |
یکی از یستگان خدا - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: معرفی، نقد و اخبار بازی ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=10) +--- انجمن: اخبار بازی ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=11) +--- موضوع: یکی از یستگان خدا (/showthread.php?tid=64896) |
یکی از یستگان خدا - استاد علی - 18-10-2013 شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي. پسرک، در حاليکه پاهاي برهنهاش را روي برف جابهجا ميکرد تا شايد سرماي برفهاي کف پيادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شيشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه ميکرد. در نگاهش چيزي موج ميزد، انگاري که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب ميکرد، انگاري با چشمهاش آرزو ميکرد. خانمي که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمي مکث کرد و نگاهي به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقيقه بعد، در حاليکه يک جفت کفش در دستانش بود بيرون آمد. - آهاي، آقا پسر! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق ميزد وقتي آن خانم، کفشها را به او داد.پسرک با چشمهاي خوشحالش و با صداي لرزان پرسيد: - شما خدا هستيد؟ - نه پسرم، من تنها يکي از بندگان خدا هستم! - آها، ميدانستم که با خدا نسبتي داريد! سپاس=خوندن شما ![]() یستگان = بستگان RE: یکی از یستگان خدا - Eli17 - 18-10-2013 زيبا بود ممنون RE: یکی از یستگان خدا - علی1378 - 26-10-2013 باشه بهش میگم ![]() ![]() RE: یکی از یستگان خدا - ۞ B I N A M ۞ - 08-11-2013 بیکیفیت |