انجمن های تخصصی  فلش خور
اعدامی . . . - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: اعدامی . . . (/showthread.php?tid=67427)



اعدامی . . . - bahar03 - 03-11-2013

اینو از بین تمام دلنوشته هام بیشتر دوست دارم

اعدامی

تقدیم به کسی که بود ؛ اما کوتاه . . .



خستگی درنگاهش موج می زد . شانه هایش زیر باران ، سخت می لرزید .

آرام و پر حرارات نفس می زد . حرارتی که در نگاهش جاری بود ، حتی

قطرات باران را نیز به جوش می آورد . می ترسید . حال خوشی نداشت .

اشک ، پی در پی از گونه هایش سرازیر می شد و در بارش

بی وقفه ی باران محو می گشت . ناله می کرد و تقاضای بیهوده ای را

برلب جاری می ساخت . امشب ، باید کارش را تمام می کردم .

با بی رحمی تمام سرش فریاد زدم و دانه به دانه اتهام هایش را اندازه

گرفتم .

عاشقی ، صداقت و دوست داشتن ؛ تمام جرم او بود . و چه جرم غیر قابل

بخششی !

جای زخم خنجرش را نشانم می داد . ناله می کرد و تقاضا داشت

ازگناهش بگذرم . زخمش عمیق تر از آنچه بود که می پنداشتم .

بیچاره ، متحمل چه دردی شده بود . می ترسید . رنگش پریده بود

ولی هنوز هم هوای عاشقی در سر داشت . نگرانی در نگاهش

می درخشید .

ضجه می زد . برای آزادی اسارت بارش تقلی می کرد .

او را آرام آرام تا بالای دار ، کشاندم . تنهایی غریبی داشت . و گریه هایش ،

وای خدای من ، جوی خون بود که بر زمین نازل می شد . با التماس

به چشمانم می نگریست ولی ، هیچ روزنه ی امیدی نمی یافت .

با دستان سرد و بی روحم ، طناب را دورش حلقه کردم . تمام بدنش ،

به سختی ، می لرزید .

چشمان غبار گرفته اش را بست و به گذشته ای نه چندان دور ، اندیشید .

در تفکرات عاشقانه اش ، غوطه ور شد . در ذهنش گذشت که بعد از او

چه خواهم کرد ؟

آخرین خلوت شاعرانه اش را به هم ریختم و باسنگدلی تمام بر سرش

یورش بردم : آیا خواسته ای داری ؟

قطره ای اشک از چشمان عاشقش که با بهت نگاهم می کرد ، چکید .

عجیب آرام گرفته بود . دیگر از آن همه تقلی خبری نبود . انگار بالاخره

باور کرده بود که امشب ، از دستان من ، جان سالم به در نخواهد برد .

و بستر امشبش مشتی خاک سرد ، بیش نیست .

آرام و شمرده زمزمه کرد :

فقط پیام دوست داشتن مرا ، به او برسان . . .

باد ، آهسته عاشقانه اش را در گوشم نجوا کرد . انگار دل او هم به حالش

میسوخت . با خشم نگاهش کردم :

او ؛ باور نخواهد کرد . . .

و آخرین امیدش را نیز ازبین بردم .

در نا امیدی غرق شد . اهرم را دستم فشردم . گریست .

و چه سنگین و سخت .

باران شدت گرفت .

بدون درنگ اهرم را کشیدم .

چیزی در وجودم تیر کشید . . .

میان زمین و آسمان می گریست . ترسیده بود از اینکه دیگر

او را نخواهد دید .

در میان غرش آسمان ، نعره زد :

دوستت خواهم داشت تا ابدیت . . .

و خاموش شد .

آخرین قطره ی اشکش روی صورت بی روحم چکید .

بغض پنهانم فرو شکست و با تمام وجودم گریستم .

دیگر تنهاییم کامل شد .

من ، امشب ، قلبم را به دار آویختم . . .

ng2p336Heart

نامردین اگه سپاس و نظر ندین


RE: اعدامی . . . - bahar03 - 03-11-2013

چرا کسی نظر نمیده؟؟؟؟؟؟؟


RE: اعدامی . . . - ♪♫ ¥MËLØÐ ♪♫ - 03-11-2013

ممنونHeart


RE: اعدامی . . . - k1.. - 03-11-2013

خیلی ممنون


RE: اعدامی . . . - ற!ՖŠ Д¥Ť!Ñ - 03-11-2013

متنآی تیکه دآر از متنآی عآشقونه بهترن !!